نسب حضرت عبدالعظيم(ع) و امامزادگان رى - صفحه 193

ناچار به زينب كه دختر سليمان بن على بود توسل جستند و آن زنى معمّره و محترمه بود، پس از زينب خواهش كردند كه از مأمون خواهش نمايد تا جامه سبز را تغيير دهد؛ زينب قبول نمود و به نزد مأمون رفت و گفت: نيكى و احسانى كه به فرزندان على مى كنى بيشتر است از احسان به ماها، آخر ما منسوب به تو هستيم، چرا به رويّه پدرانت حركت نمى كنى و مردم را بر ماها مى شورانى و سادات را از شدّت احسان به طمع مى اندازى؟! پس شعار بنى عباس لباس سياه است چرا لباس سبز مى پوشى؟!
مأمون گفت: اى عمه! اين حرف را احدى به من اين طور نزده است و هيچ كلامى در دل من وقعش بيشتر از كلام تو نيست. اما اى عمه نگاه كن وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رحلت فرمود، ابوبكر در حق جدّ ما عبّاس چه كرد، و بعد از وى عمر چه ها كرد، و بعد از اين دو نفر، عثمان اقبال به بنى اميه نمود و از سايرين دست برداشت و داد به بنى اميه آن چه را كه داد. و چون امر راجع به حضرت امير مؤمنان عليه السلام شد، عبداللّه بن عبّاس را والى بصره كرد و عبيد اللّه بن عبّاس را والى يمن كرد، و قثم بن عبّاس را به بحرين فرستاد و حكومت مكّه را در عهده سعيد قرار گذاشت؛ و هيچ يك از سابقين با اولاد عباس اين گونه مهربانى نكردند و بايد ما بر احسان هاى وى جزا بدهيم به فرزندانش و مكافات نماييم. آن گاه لباس سياه پوشيد.
عجب است از اين طايفه بنى عباس با آن كه اظهار تشيّع مى نمودند و محبت و مهربانى حضرت امير عليه السلام را در حق اجداد خودشان مى دانستند با وجود اين ها در قتل و اذيت اولاد رسول صلى الله عليه و آله با قلب قاسى، كوتاهى نكردند، خذله اللّه تعالى و اصلاه فى اصل الجحيم.

اما مادر حسن بن زيد بن حسن بن على عليه السلام

لبابه، دختر عبداللّه بن عبّاس بن عبد المطلب است كه زوجه حضرت عباس بن على بن ابى طالب عليه السلام بود و بعد از شهادت حضرت ابو الفضل عبّاس بن على عليه السلام در كربلا، زيد بن حسن عليه السلام او را خواست و به عقد وى درآمد.

صفحه از 232