نسب حضرت عبدالعظيم(ع) و امامزادگان رى - صفحه 219

آيد، هشام او را خواست به حضور خود، چون وارد محضر وى گرديد، به هر طرفى كه روى آورد كسى زيد را جاى نداد تا بنشيند .
بنا بر قولى در برابر هشام نشست آن ظالم گفت: شنيده ام داعيه خلافت دارى و آرزوى آن مى نمايى و تو فرزند كنيزى بيش نيستى؟!
زيد فرمود: كسى از بندگان، اولى از اسماعيل بن ابراهيم عليهماالسلام نبود با آن كه پيغمبر معظّم است مادرش كنيز بود و حضرت خير البشر از نسل طيّب مطهّر آن سرور است .
هشام گفت: چه مى كند آن بقره برادرت؟
زيد غضب كرد و برآشفت نزديك به آن رسيد جانش از بدنش برآيد ؛ فرمود: حضرت رسول صلى الله عليه و آله او را باقر ناميد و تو او را بقره مى نامى؟! چه قدر فرق دارد! براى همين نحو مخالفت شما، فرداى قيامت مقر و مكان شما مخالفت و مباينت خواهد داشت، يعنى؛ حضرت باقر بهشت مى رود و تو به آتش جهنم مى رود .
پس هشام به غضب آمد و گفت: خُذوا بيد هذا الأحمق المانق، يعنى؛ بگيريد دست اين احمق را و از مجلس بيرون كنيد . آن گاه دست زيد را گرفتند و كشيدند و بيرون بردند و چند نفر بر او گماشتند تا حدود شام دور كنند او را، چون از حدود شام زيد گذشت، مراجعت فرمود به سوى كوفه؛ و جمعى از اهل كوفه با وى بيعت كردند؛ و عامل كوفه يوسف بن عمر مردم را تحريض 1 بر قتل زيد مى كرد و تخويف از مخالفت نمود .
پس، از بستگان زيد قليلى باقى ماندند و اهل كوفه صفت عهد و بيعت شكستن را به نحو سابق اظهار نمودند و آن جناب را تنها گذاشتند، و اطراف زيد را سپاهيان كوفه گرفتند و زيد تنها جنگ مى كرد.
و به قول مسعودى اين دو بيت را تمثّل جسته مى فرمود:

1.تحريض = تحريك (فرهنگ نوين، ج ۱، ص ۲۵۰).

صفحه از 232