زن در روايات حضرت عبدالعظيم حسني (ع) - صفحه 107

عمر، فلعله فى بعض سبيل اللّه و انت لا تعلم. ثم دعاه النبى صلى الله عليه و آله فقال: يا شاب، هل لك من تعول؟ قال: نعم. قال: من؟ قال: أمى. فقال النبى صلى الله عليه و آله : ألزمها، فإنّ عند رجليها الجنة؛ ۱

۰.عمر گويد:با پيامبر بر بلنداى كوهى بوديم كه مشرف بر سرزمينى بود. جوانى را ديدم كه چوپانى مى كند. از جوانى اش خوشم آمد. گفتم: اى رسول خدا، چه جوانى! كاش جوانى اش در راه خدا بود. پيامبر فرمود: شايد در راه خداست و تو نمى دانى. پيامبر جوان را فراخواند و فرمود: اى جوان، آيا عايله دارى؟ گفت: بلى. فرمود: چه كسى؟ گفت: مادرم. فرمود: ملازم او باش، كه بهشت پيش پاهاى اوست.

۶.حدثنا بكر بن محمّد الصيرفى بمرو، حدثنا ابو قلاية و حدثنا على بن حمشاذ العدل، حدثنا الحسن بن سهل المجوز، حدثنا ابو عاصم عن أبن جريح، حدثنى محمّد بن طلحة بن عبدالرحمن، عن أبيه، عن معاوية بن جاهمه، أن جاهمة أتى النبى صلى الله عليه و آله فقال:يا رسول اللّه، إنّى أردت أن أغزو و جئت استشيرك. فقال: ألك والدة؟ قال: نعم. قال: اذهب فالزمها، فإنّ الجنة عند رجليها؛ ۲

۰.جاهمة نزد رسول خدا آمد و گفت:مى خواهم همراه شما در جنگ شركت كنم و براى مشورت نزد شما آمدم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا مادر دارى؟ گفت: بلى. فرمود: برو و ملازم او باش، كه بهشت پيش پاهاى اوست.

۷.الجنة بناؤها اقدام الامهات؛ ۳

۰.زير بناى بهشت، گامهاى مادران است.

1.همان، ج ۴، ص ۶ ـ ۷، ش ۱۱۷۶۰.

2.ميزان الحكمة، ج ۱۰، ص ۷۱۳، ش ۲۲۳۹۸؛ المستدرك، ج ۴، ص ۱۵۱؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۴۲۹.

3.موسوعة اطراف الحديث النبوى، ج ۴، ص ت۵۱۳.

صفحه از 112