بقر، صخر،... چون تأویل، حقیقتی است در ورای کلمات که الفاظ بر آن دلالتی ندارند، و نظام اندیشه اسماعیلی به ناطق اجازه داده که تأویل کند.۱ نویسنده مقاله «تأویل» دائرةالمعارف اسلام، تأویل باطنی را به خاطر دور افتادن تأویل از قرآن و سنت، و دستافزار شدن آن برای راستنمایی دعویها و مذاهب گروههای مختلف میداند تا جایی که تأویل را به خاطر دگرگونی اوضاع، اصطلاحی برای بیان تفسیر تمثیلی و باطنی معرفی میکند.۲ دیگری از ناسازگاری روایتهای عرفانی منسوب به امام، با آموزههای پذیرفته شیعی یاد کرده، و گفته که آنها نمیتوانند از امام باشند.۳
10. متن با یکی از دلالتهای لفظی (حقیقی، مجازی، اقتضایی، ایمایی و اشاری)، بر مقصود و معنایی اشاره دارد؛ به جز در جایی که قرینهای بر خلاف آن باشد. و هر چه بر اساس دلالت زبانشناختی است، و در راستای تطبیق صورت گرفته و یا جری، بر اساس اصول زبانشناسی است، و یا روایتهایی که در صدد توجیه آیهها و یا عدول از ظواهر و یافتن معنایی مناسب شأن و جایگاه آیات است، پذیرفته است، و آنچه خارج از اصول است، جایگاهی ندارد. با این وصف، جایگاه تأویل و تفسیر در زبانشناسی، یکی است و تفاوتی میان آن دو نیست؛ جز به آنچه در گذشته آمد. بطن و سرّ و تعبیرهایی از این دست، برای آموزههای تأویلی، هیچگاه به معنای بیربط بودن «مؤول إلیه» با متن نیست. میان متن و تأویل همواره باید نسبت زبانی برقرار باشد. آنچه در این میان حایز توجه است این که اطلاعاتی در روایات تطبیقی و جری و اشاری وجود دارد که از سوی معصومان صادر شده و از این رو از ویژگی انحصاری برخوردار است، و یا دیگر تطبیق و جریها متفاوت است. حاصل این که کلام خدا، ملاک داوری دیگر گفتهها است و دیگر گفتهها، ملاک داوری کتاب خدا و میزان سنجه آن و درستی تأویل و تفسیرش نیست.
11. مهمتر از همه، خود روایات به لحاظ نظری، مسئله را حل کردهاند؛ چرا که روایتها، «بطن» را «تأویل» دانستهاند و تأویل را در برابر تنزیل به کار بردهاند. «تنزیل» را «ظهر» یعنی نزول آیات در باره مخاطبان و مورد نزول، و تأویل را جری آن آیهها و تطبیقشان در باره غائبان معرفی کردهاند؛۴ ظهره تنزیله و بطنه تأویله.۵ گاهی تأویل آیهای در تنزیل آن است، مانند آیه
1.. اساس التأویل، ص۵ مقدمه.
2.. «تأویل دائرة المعارف اسلام»، ص۴۷.
3.. «امام صادق و تأویل و تفسیر عرفانی قرآن»، ص۱۰۶.
4.. ر.ک: بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۹۶ و ۲۰۳؛ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۱؛ جامع البیان، ج۱، ص۲۵؛
5.. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۹۶ و ۲۰۳؛ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۱.