ادامه به پاسخ برسیم:
1. محمد بن حسن بن شهید ثانی، در بررسی سند یکی از روایات - که اسماعیل بن مرار در آن واقع شده - پس از اعتراف به مجهول الحال بودن ابتدایی وی، روایت ابراهیم بن هاشم را از او نوعی مدح برایش دانسته است؛ زیرا اهل قم نسبت به بحث حدیث موضعگیریهای شدیدی داشتند و چنانچه در مورد فردی احتمال شک هم میبود، او را اخراج مینمودند. از این رو، اگر در باره اسماعیل احتمال شک بود، ابراهیم از او روایت نمیکرد. با این همه، محمد بن حسن بن شهید ثانی باز در انتهای سخن خود بر مجهول الحال بودن اسماعیل در ظاهر امر تکرار و تأکید میکند.۱
ما نیز منکر آن نیستیم که در ابتدای امر و در ظاهر، اسماعیل بن مرار مجهول و یا بهتر بگوییم مهمل به نظر میرسد، اما از راههای دیگر میتوان وثاقت وی را به دست آورد. ایشان خود در ابتدا به واسطه روایت ابراهیم از او برایش نوعی مدح تصور نموده، اما شاید به علت عدم وجود توثیق برای ابراهیم در کتب رجالی این مدح را دچار خدشه میبیند و در ظاهر امر توقف مینماید.
نکتهای که از آن قابل برداشت است، این که وی روایت بزرگان از فرد مجهول را موجب مدح فرد میداند. در شرایط موجود اگر چه در این سلسله روایات ابراهیم بن هاشم توثیق نشده، اما آیا کثرت روایت شیخ کلینی و شیخ طوسی از ابراهیم بن هاشم موجب حکم به وثاقت و مدح او نمیشود تا از آنجا به واسطه کثرت روایت ابراهیم از اسماعیل مدح و توثیق اسماعیل را برداشت نماییم؟
2. مورد دیگری که اقدام به اظهار نظر و نتیجهگیری در باره شخصیت اسماعیل کرده است، جناب میرداماد است که در تعلیقیهاش بر اصول الکافی، پس از ذکر حدیثی با این سند: «علی بن ابراهیم، عن أبیه، عن اسماعیل بن مرار، عن یونس بن عبد الرحمن، قال: قال لی أبو الحسن الرضا علیه السّلام»، طریق شیخ کلینی به علی بن ابراهیم از پدرش را حسن و بلکه صحیح معرفی کرده و با توجه به این که شیخ از اسماعیل بن مرار روایت نموده و این فرد از یونس بن عبدالرحمن به نقل روایت پرداخته است و این که اصحاب بر صحت طریق شیخ کلینی به یونس بن عبدالرحمن اجماع دارند، مجموعه اینها را متضمن حکم به وثاقت این فرد دانسته است.۲