دین را به فارسی برگرداندهاند. ترجمه متون اسلامی و شیعی به فارسی، از سدههای گذشته تا کنون، جلوههای ویژهای از ارادت ایمانی ایرانیان را به تصویر کشیده است.
در میان متون قدسی شیعیان، نهج البلاغه به لحاظ محتوا یکی از حدیث نامههای مهم است و به لحاظ صدور آن از مولای متقیان اهمیت دو چندان دارد؛ اما زبان و سبک ویژه این اثر - که دستور سخنوری و «آییننامه بلاغت» است - با دیگر آثار حدیثی تفاوت بارز دارد و همین امر برگردان آن را با دشواری بیشتری همراه کرده است.
حتی کسانی که معتقد به ترجمهپذیری (translatabiliy) متون مقدساند، به نیکی این نکته را در مییابید که هر مترجمی، هر چند سبکدست و توانا، گاه در پیچ و خم شیوههای بیانی پر رمز و راز و ایجازهای معجزهآسای نهج البلاغه دچار حیرت و ناتوانی میشود. به دلیل همین خصوصیت زیبایی شناختی و ویژگیهای ناب هنری و صبغه غلیظ بلاغی این کتاب است که برخی به درستی گفتهاند که ترجمه نهج البلاغه از ترجمه قرآن دشوارتر و دیریابتر و دست نایافتنیتر است.
یکی از موضوعاتی که در مطالعات ترجمه و ارزیابی ترجمه متون قدسی به فارسی مطرح است، مسئله «فارسیزدگی» است. فارسیزدگی آسیبی است که به عنوان یکی از شاخصهای مهم در ارزیابی ترجمه به شمار میرود و هر اندازه ترجمه از این آسیب به دور باشد، به ترجمهای پذیرفتنی و معیار نزدیکتر میشود.
رابطه زبان فارسی و عربی
تقریباً هیچ زبان زندهای وجود ندارد که از دیگر زبانها تأثیر نپذیرفته باشد. داد و ستد زبانی و وامگیری و وامدهی، لازمه پویایی زبان است و زبانِ مطلقاً سره، اگر وجود داشته باشد، زبان زنده نخواهد بود. عربی و فارسی نیز از این قاعده مستثنا نیستند و به دلیل تعامل دو قوم ایرانی و عرب در گذر زمان، این دو زبان شاهد تأثیر و تأثراتی از یکدیگر بودهاند.
از لحاظ ردهشناسی زبانها، فارسی و عربی هم ریشه نیستند و یکی از این دو زبان، از مجموعه زبانهای هند و اروپایی برآمده، و دیگری جزء خانواده زبانهای سامی است. با این حال، این دو زبان به دلیل همسایگی جغرافیایی گویشوران آن و پارهای مناسبات دیگر از دیرباز با یکدیگر در تعامل بودهاند. ارتباط فارسی و عربی ارتباطی دیرین و مربوط به سدههای پیش از اسلام است.۱ شاهد این سخن وجود واژگان فارسی در سرودههای شاعران جاهلی و