اردبیلی، خراسانی، علامه جعفری و استاد ولی) همان لفظ ریاضت را - که مصداق فارسیزدگی است - در ترجمه آوردهاند؛ برای نمونه:
انصاریان: آن چنان نفس خویش را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان زمانی که برای خوردن یابد شاد شود.
برخی نیز معادلهای فارسیزده دیگری را چون: «رنج و سختی» (ارفع)، «سخت» (معادیخواه) یا «تربیت سخت» (دین پرور) آوردهاند.
سیما
این واژه اصالت عربی دارد و از ریشه «سَوَمَ» است. در عربی به معنای علامت و نشانه،۱ و در فارسی به معنای چهره و صورت است.۲ بنا بر این، حوزههای معنایی این واژه در فارسی و عربی هیچ نقطه مشترکی ندارند و نسبت میان آنها تباین است.
این واژه در قرآن هم به معنای نشانه و علامت آمده است:
(سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود)؛
نشانه آنها در رخسارشان از اثر سجود پیدا است.۳
این واژه در نهج البلاغه نیز به کار رفته است:
۰.وَ اِنّی لَمِنْ قَوْم لاتَأْخُذُهُمْ فِی اللّهِ لَوْمَةُ لائِم، سیماهم سیمَا الصدیقین، و کَلامُهُمْ کَلامُ الاَبْرارِ۴
شهیدی: نشانههای آنان، نشانه راستکاران و سخنشان، گفتار درستکرداران.
در این فقره، ترجمه صحیح از سیما، نشانه و علامت است، و معادلهایی از قبیل، چهره و سیما، مصداق فارسیزدگی است. گفتنی است که جز در ترجمه شهیدی، اردبیلی، تنبیه الغافلین و ترجمه قرن 5 و 6، بقیه ترجمهها جملگی این واژه را به چهره، سیما، رخسار و قیافه برگرداندهاند.۵