صورت‏شناسى نهج البلاغه - صفحه 75

اما برخى از پژوهشگران ادبى ، مدعى شده اند كه چون سجع در كلام امام على عليه السلام بسيار به كار رفته است ، اين معنا را به ذهن ، متبادر مى كند كه بخش اعظم نهج البلاغه در سده چهارم (ه . ق) به وسيله فصحاى شيعه و مخصوصا سيد رضى ، پديد آمده است ؛ زيرا به زعم ايشان پديده سجع ، جزو ساختار اصلى ادبيات عربى نيست ، بلكه بعدها بدان پرداخته شده است؛ البته اين مدعا بر اسناد و مدارك معتبر تاريخى و ادبى تكيه ندارد ، و بر عكس شواهد متقنى از كتب مرجع وجود دارد كه آشكارا اين مدعا را فاقد پايه و مايه علمى نشان مى دهد . ابن ابى الحديد در پاسخ به اين دعوا گويد :
برخى از ارباب علوم ادبى گويند كه سجع ، جزو معايب است و لهذا خطبه هاى مسجوع على عليه السلام را نيز مخدوش دانسته اند و مدعى شده اند كه كلام عرب ، تهى از سجع و عارى از تكلّف و تصنّع است ، مانند خطبه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله در حجة الوداع . بدان كه سجع اگر از معايب كلام انگاشته شود ، پس (نعوذ باللّه ) كلام خدا معيوب است زيرا كلام خداوند نيز مسجوع است؛ و اگر خطبه پيامبر در حجه الوداع مسجّع نبوده است ، ليكن اكثر كلام او را مى توان به صورت مسجوع يافت ، نظير اين سخنان: «إنَّ مع العزّ ذلّا وإنَّ مع الحياة موتا ، وإنّ مع الدنيا آخرة ، وإنّ لكل شى ءٍ حسابا ولكلّ حسنة ثوابا». اما اين كه گفته اند سجع، تكلّف در كلام است و تكلّف، امرى است مذموم و نكوهيده ، بايد دانست كه آن سجعى مذموم و مطرود است كه بر گوش ، گران و بر ذوق سليم ، ناگوار آيد؛ اما اگر سجع، نيكو و دلنشين باشد بسى ستوده و مطلوب است ...
اگر به سخنان نخبگان ادب و زبدگان لغت عرب توجه كنيم ، درخواهيم يافت كه آنها سجع را نه تنها پديده عارضى بر زبان عربى ندانسته اند ، بلكه آن را جزو سرشت و طبع ذاتى آن به شمار آورده اند. براى نمونه جاحظ از اصالت سجع دفاع مى كند و مى گويد:

صفحه از 93