5 . الضُّرُّ : ضَرَر ، كمبود و نقصانى را گويند كه چيزى به آن دچار شود (العين ، ج 2 ، ص 1093) . واژه «الضُّرّ» از همين ريشه ، به معناى ضعف و بدحالى است (صحاح اللغة ، ج 2 ، ص 720) و ديگر مشتقّات اين ريشه ، هر يك به وجهى معنايشان به اصل برمى گردد. مثلاً الضَّرير به كسى گفته مى شود كه ضررهايى چون : نابينايى، لاغرى و بيمارى به او رسيده است ، و يا واژه الضَرَّة (به معناى هَو) وجه تسميه اش آن است كه گويى هر يك از آن دو زن ، به ديگرى ضرر مى رسانند (معجم مقاييس اللغة ، ج 2 ، ص 46 ـ 47) .
6 . تأمير : «أمَّرْتُ فُلانا» ؛ يعنى آن شخص را حكمران قرار دادم (همان ، ج 1 ، ص 74) .
7 . هان : «هان عليه الشى ءُ هونا» ؛ يعنى آن چيز ، نزد او سبُك و بى مقدار شد (لسان العرب ، ج 13 ، ص 439) . از مشتقات همين ريشه ، واژه «هاوُن» بر وزن فاعول است؛ وهاوُن را به چيزى گويند كه در آن كوفته مى شود (صحاح اللغة ، ج 6 ، ص 2218) به نظر مى رسد كه كلمه هاوُن ، معناى خود را از ريشه اش گرفته است ؛ چه همراه با نوعى خرد شدن و كوچكى است.
بلاغت
استعاره در لغت «به عاريت خواستن چيزى» را گويند و در اصطلاح علم بديع ، عبارت است از : استعمال كلمه اى در غير معناى حقيقى خودش بر سبيل عاريت يا آوردن يكى از دو طرف تشبيه ، يعنى مشبّه يا مشبّه به ، در كلام و در ضمير نگه داشتن طرف ديگر (فرهنگ فارس عميد ، ج 1 ، ص 144) ، مانند «رأيتُ أسدا فى المدرسة» كه اصل اين استعاره «رأيتُ رجلاً شجاعا كالأسد فى المدرسة» بوده است. شما مشبّه (رجل) وادات تشبيه (كاف) و وجه شبه (شجاعت) را حذف كرده اى و آن را ملحق به قرينه مدرسه ساخته اى ، تا استعاره دلالت كند بر اين كه مقصود تو از اسد ، شجاع است (جواهر البلاغة ، ص 264) .
در اين حكمت ، دو استعاره داريم : الف . حضرت واژه استشعار را براى همراهى و تماس مستقيم طمع با قلب استعاره آورده اند ، آن چنان كه مو با تن ، ملازمت دارد ؛ ب .