از آنها گفته حاكم آن را تصحيح كرده ، ۱ ولى ترديدى نيست كه اين روايات مجعول و غير قابل قبول و از مصاديق بارز روايات مخالف قرآن است كه زخرف (باطل) بوده ۲ و بايد از آن اجتناب شود. ۳
سيوطى ذيل آيه « وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَـطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَـنَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَـنُ وَ لَـكِنَّ الشَّيَـطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَآ أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَـرُوتَ وَ مَـرُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ... »(بقره ، 102) رواياتى را آورده است مشتمل بر اين كه هاروت و ماروت دو مَلك بودند كه به اختيار ملائكه و فرمان خدا به زمين فرود آمدند و خدا شهوت را بر آنان القا كرد و در اثر آن ، با زنى به نام زهره زنا كردند و به كيفر آن ، زمين بابل آنان را فرو برد و تا قيامت بين آسمان و زمين به حالت وارونه معذّب هستند و آن زن نيز به صورت ستاره اى كه به آن زهره گفته مى شود ، مسخ شده است (الدرّالمنثور ، ج 1 ، ص 46 ، ذيل آيه 30 سوره بقره ، و ص 97 ـ 103 ، ذيل آيه 202 بقره) .
اين روايات اوّلاً: با ظاهر آيه فوق موافقت ندارد؛ زيرا از ظاهر آيه فهميده مى شود هاروت و ماروت در شهر بابل ۴ دو ملك بوده اند كه در هنگام تعليم به مردم ، آنان را از كفر
1.در پنج روايت از رواياتى كه آورده ، مضمون فوق و مانند آن به چشم مى خورد. دو روايت از ابن عباس و يك روايت از امام على عليه السلام ، و يك روايت از مجاهد و يك روايت از عكرمه و سعيد بن جبير نقل كرده و درباره يكى از دو روايت ابن عباس گفته: حاكم آن را تصحيح كرده است (ر . ك : الدر المنثور ، ج ۴ ، ص ۵۲۱) .
2.با سند معتبر از امام صادق عليه السلام ، روايت شده است: «... و كل حديث لايوافق كتاب اللّه فهو زخرف.» (وسائل الشيعة ، ج ۱۸ ، ص ۷۹ ، ح ۱۴) .
3.در روايت معتبر ديگرى از آن حضرت نقل شده است: «... انّ على كلّ حقّ حقيقة و على كل صواب نورا فما وافق كتاب اللّه فخذوه و ما خالف كتاب اللّه فدعوه.» (همان ، ص ۸۶ ، ح ۳۵) ، در كتب اهل تسنن نيز نظير چنين رواياتى ديده مى شود؛ براى نمونه ، از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «اعرضوا حديثى على كتاب اللّه فان وافقه فهو منّى و انا قلته.» (الجامع الصغير ، ج ۱ ، ص ۱۷۴ ، ح ۱۱۱۵؛ كنز العمال ، ج ۱ ، ص ۱۷۹ ، ح ۹۰۷)؛ طبرانى اين حديث را با عبارت «اعرضوا حديثى على الكتاب فما وافقه ، منّى و انا قلته» نقل كرده است (المعجم الكبير ، ج ۲ ، ص ۹۷)؛ و نيز گفته اند: «كانت عايشة ترد كل ما روى مخالفا للقرآن و تحمل رواية الصادق من الصحابة على خطأ السمع او سؤء الفهم.» (اضواء على السنة المحمديه ، ص ۴۱۰) ؛ از ابو حنيفه نقل شده كه گفته است: «و كل شيى ء تكلّم به النبى فعلى الرأس والعين قد آمنّا و شهدنا انّه كما قال و نشهد انَّه لم يأمر بشيى ء يخالف امراللّه .» (همان ، ۴۱۱) از رشيد رضا نيز چنين نقل شده است: «اننى لا اعتقد صحة سند حديث ولا قول صحابى يخالف ظاهر القرآن و ان وثقو ارجاله فربّ را و يوثق اغتراراً بظاهر حاله و هو سيّى ء الباطن» (همان) .
4.شهرى از شهرهاى عراق نزديك كوفه و حله .