تاريخ رى و شخصيت حضرت عبدالعظيم الحسنى(ع) - صفحه 340

تعميرات مسجد بالاسر، كه در گوشه باخترى حرم قرار گرفته، آغاز شده بود و پس از برداشتن اندود قسمتى از ديوار رگ چين آجرى رده و آراسته، نماى اصلى بنا، هويدا شد و نشان داد كه ساختمان حرم در سده پنجم هجرى و به سبك شكوهمند رازى بنياد شده است.
پيدايش اين نمونه براى كارشناسان كليد در گنج شايگانى بود كه سبب شد پيرامون درگاه نيز پيكاوى شود.
براى اين كه خوانندگان ارجمند اهميت كشف اين سند ارزنده تاريخى را بهتر دريابند قسمتى از مقاله آقاى مهندس كريم پيرنيا كاشف كتيبه را كه در مجله باستانشناسى و هنر ايران چاپ شده است در اينجا نقل مى كنيم:
(پس از برداشتن اندود گچ چهره زيباى ديبا مانندى از گوهرها و نگينهاى خشت پخته و سفال با نقشهاى نغز و دلنشين نمايان گشت و نيز پيله ۱ و زغره ۲ نيم گرد گوشه درگاه و چند حرف از كتيبه كهن كوفى آن از زير توده گل بيرون آمد و معلوم شد كه برخلاف فرموده استاد سخن سعدى متأسفانه گهگاه (كهگل) مى تواند (آفتاب انداى) شود. ۳
پيكاوى در پيرامون سردر و دردوسو و فراز آن دنبال شد و پس از چندى در سرتاپاى سردر و ديوار نوشته بسيار زيبايى چره گشود كه تنها دوجا، كه جاى گاهبست بوده و آغاز و پايان آن متأسفانه با سيمان اندود شده افتادگى دارد و بازمانده كتبيه چنانكه نگارنده خوانده چنين است:

1.پيله علاوه بر معناى معروف، بستونهاى كوچك نيز مى گويند.

2.الفتوح: ۷ / ۸ ـ ۱۰. مسعودى گفته است: حجّاج در سال ۹۵ هجرى در ۵۴ سالگى در منطقه واسطِ عراق، از دنيا رفت. او بيست سال بر مردم، حكم راند و آمار كسانى كه در جنگ ها يا بر اثر شكنجه هايش كُشته شدند، يكصد و بيست هزار نفر است. به هنگام مرگش پنجاه هزار مرد و سى هزار زن در زندان هايش گرفتار بودند كه شانزده هزار نفرشان دختر بودند. او زنان و مردان زندانى را در يك مكان نگاه مى داشت. زندان هاى او سقفى نداشت كه از تابش خورشيد در تابستان، و باران و سرما در زمستان، جلوگيرى كند. ديگر شكنجه هايش را در كتاب ديگرمان آورده ايم. گزارش شده كه روزى سوار بر مَركب شد تا به نماز جمعه رود. ناله اى را شنيد. پرسيد: اين ناله چيست؟ گفته شد: زندانيان از سختى ها ناله و شِكوه دارند. به سمت آنان رفت و گفت: «اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَتُكَلِّمُونِ...؛ ]برويد] در آن (زندان) گم شويد و با من سخن مگوييد» (مؤمنون، آيه ۱۰۸). گفته مى شود كه حجّاج، در همين جمعه از دنيا رفت و پس از اين سوار شدن [بر مركب]، ديگر سوار نشد. (مروج الذهب: ۳ / ۱۷۵)

3.الفتوح: ۷ / ۱۰.

صفحه از 346