حدیث
الأمالى للصدوق : حدّثنا عليّ بن أحمد ، قال : حدّثنا محمّد بن أبى عبد اللَّه الكوفي، عن سهل بن زياد الآدمى عن عبد العظيم بن عبد اللَّه الحسنى ، عن عليّ بن محمّد بن عليّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبى طالب عليهم السلام ، قال :
لَمّا كَلَّمَ اللَّهُعزّ وجلّ موسى بنَ عِمرانَ عليه السلام... قالَ : إلهى ! فَما جَزاءُ مَن أحَبَّ أهلَ طاعَتِكَ ؟ قالَ : يا موسى ! اُحَرِّمُهُ عَلى نارى.
[۱]
ترجمه
حضرت عبد العظيم عليه السلام: امام هادى عليه السلام فرمود : «هنگامى كه خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن مىگفت ، موسى گفت: پاداش كسى كه [به سبب دوستى تو ]فرمانبرانت را دوست بدارد ، چيست ؟
فرمود : اى موسى ! او را بر آتشم حرام مىسازم» .
شرح
در احاديث اهل بيت عليهم السلام، آثار و بركات فراوانى براى دوستى در راه خدا ذكر شده كه پيشگيرى از دوزخى شدن، يكى از آنهاست . ساير آثار، عبارت اند از : تكامل ايمان ، رهايى از سلطه شيطان ، خالص شدن دوستى ، بقاى دوستى تا روز قيامت ، شفاعت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، آرامش در روز قيامت ، ورود به بهشت بدون حساب ، و پيشى گرفتن به سوى بهشت .[۲]
بررسى رهنمودهاى اهل بيت عليهم السلام در باره دوستى، به روشنى نشان مىدهد كه اسلام ، دينِ محبّت است و جامعه مطلوب اسلامى ، جامعهاى است مبتنى بر محبّت و دوستى ، و محبّت خداى سبحان، اصلىترين پايه تكامل مادّى و معنوى ، و دنيوى و اُخروى انسان است .[۳]
مهمترين نكتهاى كه از جمعبندى احاديث تأكيدكننده بر دوستى در راه خدا و براى خدا ، مىتوان به دست آورد ، اين است كه دوستى براى خدا ، تنها راه رسيدن به جامعه آرمانى مبتنى بر محبّت است و جز از اين طريق ، عداوت و فساد و تباهى، از زمين ريشهكن نخواهند شد و جامعه بشر ، به زندگى دلخواه نخواهد رسيد .
ريشه عداوت
اگر دشمنىها و تباهىها را در سطح جهان با دقّت ريشهيابى كنيم ، به اين نقطه مىرسيم كه اساس همه فتنهها و فسادها خودخواهى است . جنگها ، خونريزىها ، جنايتها ، زشتىها و پليدىها و همه رذايل اخلاقى و عملى ، ريشه در خودخواهى انسان دارند[۴]و اگر اين اصلىترين ريشه فتنهها علاج شود ، عداوت ، جاى خود را به محبّت مىدهد و جامعه بشر ، طعم شيرين محبّت را خواهد چشيد .
مبدأ محبّت
علاج خودخواهى ، خداخواهى است.[۵]انسان ، تا خداخواه نشود ، از خود تهى نمىگردد و تا از خود تهى نگردد ، نمىتواند حقيقتاً ديگرى را دوست بدارد . از اين رو در حديث قدسى آمده است :
يَابنَ آدَمَ! كُلٌّ يُريدُكَ لِأَجلِهِ وَ أنَا اُريدُكَ لِأَجلِكَ .
[۶]
اى فرزند آدم! هر كسى تو را به خاطر [نياز و منفعت] خود مىخواهد ، در حالى كه من [بىنياز مطلقم و ]تو را به خاطر خودت مىخواهم . بر اين اساس ، انسان به هر ميزانى كه از خود تهى شود و خودخواه نباشد ، مىتواند ديگران را به همان اندازه حقيقتاً دوست داشته باشد و بدين سان، رازِ تأكيد اسلام بر دوستى به خاطر خدا ، آشكار مىشود كه تنها كسانى واقعاً انسانها را دوست دارند و هوادار واقعى مردم اند كه محبّت آنها براى خدا باشد .
علّت شكست مكتبهاى اختراعى مانند ماركسيسم در شعار طرفدارى از خلق ، اين است كه طرفدارى واقعى از خلق ، بدون توجّه به خالق ، امكانپذير نيست . كسى كه مردم را براى خدا دوست ندارد و به خاطر خدا هوادار خلق نباشد ، نمىتواند منافع شخصى خود را در نظر نگيرد و محبّتى كه بر پايه منافع خود باشد ، در واقع ، محبّت به ديگرى نيست؛ بلكه نوعى خودخواهى در چهره ديگرخواهى و در پوشش محبّت به ديگران است . از اين رو ، وجود و تداوم آن ، دائر مدار منافع است . دوستدار ، هر گاه احساس كند كه محبوبش نمىتواند نياز و خواسته او را تأمين كند ، محبّتش به او زايل مىشود و چه بسا دوستىها كه تبديل به دشمنى گشتهاند . بر اين اساس ، متون اصلى اسلام، تأكيد دارند كه تنها، دوستىهايى كه بر پايه دين و براى خدا باشند ، تداوم خواهند يافت و دوستىهايى كه بر پايه خودخواهى و منافع شخصى اند ، دير يا زود ، تبديل به دشمنى خواهند شد :
(الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ .[۷]دوستان در آن روز ، دشمن يكديگرند ، جز پرهيزگاران) .
بنا بر اين ، حكمت دوستى براى خدا، اين است كه ساماندهى جامعه مطلوب انسانىِ مبتنى بر محبّت ، راهى جز اين ندارد .
چرايىِ دشمنى براى خدا
سؤال مهمّى كه اين جا ممكن است به ذهن برسد ، اين است كه اسلام اگر هوادار جامعه مبتنى بر محبّت است ، چرا پيروان خود را به دشمنى براى خدا تشويق مىكند و دشمنى براى خدا را مانند دوستى براى او واجب مىداند و آن را «استوارترين دستاويز ايمان» و «برترين عمل»[۸]مىخواند ؟ علاوه بر اين ، چه ضرورتى دارد كه انسان ، به جاى دوستى با ديگران ، با آنان دشمنى كند؟ و اساساً دشمنى كردن با ديگران ، چه دردى از دردهاى اجتماع را درمان مىكند؟ و كدام مشكل را حل مىنمايد ؟ و در يك جمله، حكمت دشمنى براى خدا چيست ؟
معناى دشمنى براى خدا
براى دانستن چرايىِ دشمنى براى خدا ، ابتدا بايد ديد كه معناى آن چيست . اگر دشمنى براى خدا درست تفسير گردد ، چرايىِ آن ، نياز به بيان ندارد .
دشمنى براى خدا ، بدين معناست كه دشمنى كننده ، با فردى كه به او دشمنى مىكند، خصومت شخصى نداشته باشد و دشمنىِ او به دليل منافع شخصى نباشد ؛ بلكه دشمنىاش تنها به خاطر خدا باشد و بس. بدين سان ، ميان دشمنى براى خدا و دشمنى براى خود ، تفاوت جوهرى وجود دارد .
دشمنى براى خود و براى تأمين منافع فردى و گروهى ، مبدأ همه فسادها و فتنهها و ويرانىهاست؛ امّا دشمنى براى خدا ، مانند دوستى براى خدا ، سرچشمه و زمينهساز انواع خيرات و بركات و سازندگىهاى فردى و اجتماعى است .
به عبارت ديگر ، دشمنى براى خدا ، دشمنى براى تأمين منافع مردم است؛ چرا كه دشمنى انسان نمىتواند نفعى براى خداوند متعال داشته باشد ؛ زيرا او بىنياز مطلق است ، و تنها انسان و جامعه انسانى از دوستى و يا دشمنى براى خدا سود مىبرند .
بايد توجّه داشت محبّت كردن به كسانى كه به جامعه انسانى رحم نمىكنند ، بسيار خطرناك است . از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود :
رَحمَةُ مَن لا يَرحَمُ تَمنَعُ الرَّحمَةَ ، وَ استِبقاءُ مَن لا يُبقي يُهلِكُ الاُمَّةَ .
[۹]
مهربانى با كسى كه مهربانى نمىكند ، مانع رحمت [الهى] است و باقى نهادن آن كه باقى نمىنهد، جامعه را نابود مىكند . مقتضاى محبّت به جامعه انسانى ، دشمنى با چنين عناصر خطرناك و كوتاه كردن دست آنها از تجاوز به حريم انسانيت است .
بر اين اساس ، فلسفه دشمنى كردن براى خدا ، مبارزه با موانع شكوفايى ارزشهاى انسانى و پاكسازى جامعه از عناصر ضدّ ارزشى است . اهمّيت اين مبارزه ، نه تنها كمتر از تلاش براى ساماندهى جامعه مبتنى بر محبّت نيست ، بلكه همپاى اين تلاش محسوب مىشود .
بُغض، ريشه در حُب دارد!
علاوه بر آنچه در چرايىِ دشمنى براى خدا ذكر شد ، اصولاً بُغض (كين) ، ريشه در حُب (مهر) دارد و محبّت (مهرورزىِ) واقعى ، هميشه با مَبغَضَت (كينورزى) همراه است . انسان به هر چيزى علاقه پيدا كند ، به طور طبيعى از ضدّ آن متنفّر مىگردد . انسان نمىتواند كسى را واقعاً دوست داشته باشد و دشمن او را دشمن ندارد . بغض نسبت به دشمنان ، در حقيقت ، يكى از روشنترين دليلهاى واقعى بودن دوستى در مدعيانِ محبّت است . از اين رو ، در متون اسلامى، «دشمنى براى خدا» در كنار «دوستى براى خدا» ، مورد توجّه و تأكيد است .
[۱]الأمالى ، صدوق : ص ۲۷۶ و ۲۷۷ ح ۳۰۷ ، بحار الأنوار : ج ۶۶ ص ۳۸۳ ح ۴۶ . نيز ، ر . ك : همين كتاب : ح ۹۲ .
[۲]براى آشنايى با احاديثى كه بر اين آثار دلالت دارند ، ر.ك: دوستى در قرآن و حديث: ص ۶۹۴ - ۷۱۸ .
[۳]ر . ك : دوستى در قرآن و حديث: بخش اوّل و دوم .
[۴]ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص ۴۳۱ (تحقيقى در بنياد محبّت خدا) و ص ۴۳۹ (درمان دنيادوستى) .
[۵]ر . ك : دوستى در قرآن و حديث: ص ۴۴۱ (رمز خودسازى) .
[۶]ر . ك : دوستى در قرآن و حديث: ص ۳۹۱ ح ۹۳۳ (من دوستت دارم ، پس دوستدارم باش) .
[۷]زخرف : آيه ۶۷ .
[۸]ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص ۶۶۱ (استوارترين دستاويز ايمان) .
[۹]غرر الحكم : ح ۵۴۳۰ .