علامه مجلسی و جمع روايات متعارض - صفحه 100

امورشان به او محتاج‌اند؛ معناي دوم کنايه از اين که خداوند يگانه‌اي است که اجزائي ندارد که بين آنها فاصله باشد يا صفات زائدي ندارد که بين آن صفات و ذات او خلأ باشد؛ معناي سوم، کنايه از انفعال‌ناپذيري و عدم اثرپذيري از غير است و اين که خداوندْ‌ محل حوادث نيست. جالب آن که مجلسي در بيان هر يک از اين معاني، به شواهدي از روايات در تأييد آنها اشاره کرده است. ۱ و در نهايت، تمامي معاني ذکر شده را پذيرفته و قايل به توسعه معنايي اين کلمه شده است. او مي‌گويد:
بعضي از مفسران صحابه و تابعان و ائمه و لغويان، نزديک به بيست معنا در معناي صمد نقل کرده‌اند که مي‌توان تمام آنها را ذيل معناي اول مطرح کرد؛ زيرا معناي اول دربردارنده وجوب ذاتي است و به خاطر دلالتش بر مبدأ کل بودن، در بردارنده اتصاف خداوند متعال به تمام صفات کماليه است و از اين طريق، مي‌توان بين تمام اخبار مختلف در اين معنا جمع کرد. ۲

7. مباحث ادبي

فهم لغت و شناخت قواعد ادبي، در فهم روايات تأثير فراوان دارد و از پيش‌فرض‌هاي اوليه فهم صحيح احاديث به شمار مي‌رود. علامه مجلسي گاه، با استفاده از اين علوم، به حل تعارض و اختلاف روايات پرداخته است؛ از جمله ذيل روايتي در باره قلب آدمي ‌آورده است كه انسانيت مانند يک قلمروست که پادشاه جسم آن، قلب است و کارگزاران آن رگ‌ها، اعصاب و مغز. خانه اين پادشاه قلب و زمين آن نيز جسم به شمار مي‌رود. ۳ در متن روايت، ابتدا سخن از آن است که «قلب» پادشاه است؛ حال آن که در ادامه آن، آمده است که قلب خانه پادشاه است. مجلسي در توجيه اين تعارض مي‌گويد:
قلب در سه معنا به کار مي‌رود: 1. به معناي قلب صنوبري که داخل بدن قرار دارد؛ 2. به معناي روح حيواني که از قلب منبعث است و در کل بدن جاري است؛ 3. به معناي نفس ناطقه انساني که حکما و گروهي از متکلمان گمان مي‌کنند مجرد، ولي متعلق به بدن است. به گمان آنان، نفس با بخار لطيفي که از قلب بر مي‌خيزد، يا همان روح حيواني و در نتيجه، با کل بدن ارتباط دارد. وجه تسميه روح حيواني به قلب نيز به اين سبب است که منشأ و محل آن و وجه تسميه نفس ناطقه به قلب هم به خاطر تعلق اوليه آن به روح حيواني است. ۴
مجلسي آن‌گاه مي‌افزايد:
احتمالاً مراد از قلب دومي قلب صنوبري است و مراد از قلب اولي يکي از دو معناي دوم و سوم، يعني نفس ناطقه يا روح حيواني. ۵
بنا بر اين، معناي روايت در تلقي مجلسي آن است که پادشاه بدن، نفس ناطقه يا روح حيواني است که خانه (بيت) آن قلب صنوبري است. ۶

1.. ر.ک: همان، ج۳، ص۲۲۶ ـ ۲۲۷.

2.. همان، ص۲۲۷ ـ ۲۲۸؛ نمونه ديگر: همان، ج۲۶، ص۳۵۲.

3.. همان، ج۵۹، ص۳۰۹.

4.. همان، ج۵۹، ص۳۲۸.

5.. همان.

6.. نمونه ديگر: همان، ج۹۷، ص۱۲۶.

صفحه از 106