دفاع از هشام بن حکم - صفحه 135

ديگر صورت‌ها. او اين سخن را قبول ندارد، بلکه آن را براي محکوميت طرف مقابل به زبان آورده است. او مي‌خواهد بگويد که خداوند، چيزي مانندش نيست. او اين کلام را به خاطر تقريب به ذهن او
بيان کرده است. ما معتقديم که شبهه تجسيم از اين قولي که با آن معتزله را محکوم کرده، نشأت
گرفته است.
در باره وقايع زندگاني اين مرد اختلاف نظر وجود دارد. برخي بر اين عقيده‌اند که او در ابتداي حيات علمي‌اش ديصاني بود و از اصحاب شاگرد ديصاني به‌شمار مي‌رفت. ابن تيميه مي‌گويد:
هشام بن حکم غلام کندة بود و نزد ابي شاکر ديصاني زنديق پرورش يافت و از خدمتکاران او به‌شمار مي‌رفت و از محيط زندگي ابو شاکر ظلمات الحاد و زندقه و تجسيم را در جان خود رسوخ داد. ۱
اين ادعا قطعاً باطل است و تاريخ با ما از چنين رابطه‌اي ميان اين دو مرد سخن نمي‌گويد و اگر چنين باشد نيز هشام بن حکم از او تأثير نپذيرفته است؛ آن‌گونه که در مناقشه‌هاي ما در رواياتي که از او در فرهنگ عقيدتي و فقهي ما باقي مانده، خواهد آمد.
سپس ادعا شده که او به مذهب جهميه ـ که رئيس آن جهم بن صفوان است ـ گراييده است. اما آشکار است که ديدگاه‌هاي جهم در افکار هشام بن حکم ريشه ندوانيده و اثر درخوري از آن، در افکار او نمي‌يابيم. ما هشام را اين‌گونه يافتيم در موضوع سکون و خاموشي بهشت و جهنم با عقايد جهميان مخالف است. جهم معتقد به سکون دائم است، در حالي که هشام به جاودانگي اعتقاد دارد. تاريخ چيزي از تفصيل پيوستن هشام به جهم و کيفيت آن در خود جاي نداده است. ۲
همچنين گفته شده است که به مذهب اماميه گرويد، چون تحت تأثير انديشه امام صادق عليه السلام قرار گرفت و از علم و حکمتي که از او ديد، به هراس افتاد و آن هنگامي بود که امام صادق عليه السلام از او مسأله‌اي را پرسيد و او در پاسخش حيران شد و ساکت ماند. هشام از امام خواست که به وي مهلت دهد و امام به او مهلت داد. هشام رفت و چند روزي را براي به‌دست آوردن جواب در اضطراب بود، ولي به جواب دست يافت و به نزد امام بازگشت و امام پاسخش را بيان کرد و از او مسأله‌هاي ديگري پرسيد که به فساد عقيده‌اش باز مي‌گشت. هشام از نزد امام صادق عليه السلام رفت، در حالي که اندوهگين و سرگشته بود... هشام گفت: مدتي گذشت، اما از حيرت و سرگرداني‌ام کاسته نشد.
عمر بن يزيد گويد: از من خواست تا براي او از امام صادق عليه السلام درخواست ملاقات کنم. من نيز چنين کردم. امام صادق عليه السلام فرمود: در جايي که آن را حيره مي‌نامند، منتظرم بماند. من فردا با او ملاقات خواهم کرد... وقتي او را ديدم و به من نزديک شد، سيماي او مرا هراسان و ترسان کرد تا اين که ايستاد. چيزي پيدا نکردم که بگويم و آن هنگام که مي‌خواستم با او سخن بگويم، زبانم ياراي سخن گفتن نداشت. امام صادق عليه السلام مدت درازي ايستاد و منتظر بود تا چيزي بگويم. ايستادن او چيزي جز هراس و سرگرداني بر من نيفزود. يقين کردم ترسي که از جانب او بر من مستولي شده، جز از جانب خداي ـ عزوجل ـ نيست و از

1.. منتقي منهاج الاعتدال، ص۲۴.

2.. هشام بن حکم، ص۶۰.

صفحه از 150