اين لفظ را به معناي او شيء است، نه مانند اشيا و ذات است که مانند ذاتها نيست، اطلاق کرده است. و فهم مقصودشان آسان است؛ زيرا اختلاف آنها در عبارت است و آنها عبارتاند از: علي بن منصور، سکاک، يونس بن عبد الرحمان و فضل بن شاذان که همگي آنها از قدماي رجال شيعه هستند. اين قول از ابن کرام و اصحابش صادر شده است. آنها گفتند: معناي قول
ما که در باره خداي سبحان ميگوييم جسم، اين است که او قائم به ذاتش است، نه قائم به
غير ذاتش. ۱
پس اصطلاحي خاص نزد هشام بن حکم و بعضي از شاگردانش در اطلاق لفظ جسم بر
ذات الهي وجود دارد و ما نميتوانيم او را متهم سازيم که او قايل به تجسيم است؛ زيرا آن با اصول
عقلي و شرعي مخالفتي ندارد. آري اگر گفته شود که جسم، اسمي براي خداست، اين با
توقيفي بودن اسامي خداي تبارک و تعالي مرتبط است و آن بحث ديگري است که برخي اين معنا را
جايز شمردهاند. ۲
ابن حزم گفته است:
اگر به ما نصي مبني بر جسم ناميدن خدا برسد، واجب است که او را بدين نام بناميم. و ما در اين هنگام ميگوييم که او مثل اجسام نيست؛ همچنان که در خصوص عليم و قدير و حي ميگوييم. ۳
2. هشام ديگران را محکوم ميکند و با ايشان معارضه ميکند، بدون اينکه بر اين حکم اعتقادي داشته باشد
هنگامي که هشام بن حکم، با معتزله و ديگران مناظره ميکند، يکي از چهارچوبهاي پذيرفته شده در مناظره، الزام ديگران به وسيله برخي از چيزهايي است که خودشان گفتهاند. اين بدان معنا نيست که او خود بدان حکم ايمان دارد. وقتي که هشام باعلاف را مناظره ميکند، به او ميگويد چرا نميگويي که او جسمي است، نه مانند اجسام و صورتي است، نه مانند صورتها. اين از باب ملزم کردن دشمن است و ضرورتاً بدين معنا نيست که خود بدان ايمان دارد و به آن معتقد است. اين مسأله نزد ارباب مناظرات واضح است. و هشام به شهادت بسياري از علما يکي از مناظرهکنندههاي چيره دست بود؛ آنگونه که در اعلام تراجم گذشت.
سيد مرتضي در کتاب الشافي خود ميگويد:
او اين مطالب را بر سبيل معارضه با معتزله بر زبان جاري ساخت. به ايشان گفت: اگر ميگوييد که خداي تعالي شيء است، نه مانند اشيا، پس بگوييد: او جسم است، نه مانند اجسام.
1.. شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۲۸.
2.. اين آن چيزي است که در کلمات جبّايي يافتهايم. او ميگويد: اگر عقل دلالت کند که خداوند عالم است، پس واجب است که او را عالم بناميم؛ اگر چه او خودش را به اين نام نناميده باشد، در صورتي که دلالت بر معنا کند و همچنين است در ساير اسامي. معتزله بغداد با او مخالفت کردهاند و معتقدند جايز نيست خدا را به اسمي بناميم که عقل بر صحت معناي آن دلالت دارد، مگر آن که خود باري تعالي خود را بدين نام خوانده باشد. (ر.ک: مقالات الاسلاميين، ج۱، ص۵۲۵)
3.. الفصل في الملل والأهواء و النحل، ج۲، ص۹۳.