جهان اسلام در دوران غيبت صغرا

پرسش :

در دوران غیبت صغرا، جهان اسلام در چه موقعیتی بود؟



پاسخ :

۱ . خلافت عبّاسى

در عصر غيبت صغرا، شش تن از خلفاى عبّاسى ، حكومت كرده اند كه دوران برخى ، كوتاه و دوران برخى ، طولانى بوده است .

۱ - ۱ . محمّد بن متوكّل ملقّب به «المعتمد على اللَّه» (۲۵۶-۲۷۹ق)

در باره حكومت معتمد و اتّفاقات عصر او ، پيش تر نكاتى گفته شد. معتمد در امور سياسى و نظامى، دخالتى نداشت و تنها نام خليفه را يدك مى كشيد. فرماندهى سپاه و امور سياسى ، در اختيار برادر و ولى عهد او (ابو العبّاس الموفّق) بود. در دوره طولانى خلافت معتمد عبّاسى ، حوادث سياسى خطرناكى ، حكومت عبّاسى را تهديد نمود كه يكى از آنها ، قيام زنگيان (بردگان سياه پوست) نواحى بصره و خوزستان بود كه رهبرشان خود را از علويان معرّفى مى كرد. اين شورش كه پانزده سال طول كشيد ، خسارات بسيارى به حكومت عبّاسى وارد كرد.[۱]

مشكل ديگر حكومت معتمد ، مدّعيان استقلال سياسى بودند كه در نواحى مختلف سرزمين هاى اسلامى سر بر مى آوردند و از همه مشكل سازتر ، يعقوب ليث صفّار در سيستان ايران بود كه حكومت عبّاسى را تا مرز نابودى پيش برد.[۲]در سال هاى آخر زندگى معتمد ، قرمطيان - كه شاخه اى تندرو از اسماعيليّه بودند - ، فعّاليت خود را در كوفه آغاز و تا مدّت ها حكومت را به خود مشغول كردند.[۳]

معتمد عبّاسى در اثر زياده روى در مى گسارى درگذشت.[۴]دوران حكومت او ، معاصر با دو نايب نخستِ امام دوازدهم(ع) بود . در باره وضعيت شيعيان در اين  دوره ، مطالبى خواهد آمد.

۱ - ۲ . احمد بن موفّق ملقّب به «المعتضد باللَّه» (۲۷۹-۲۸۹ق)

او فرزند ابو العبّاس موفّق، ولى عهد معتمد بود كه در زمان معتمد ، قدرت را در اختيار داشت ؛ ولى يك سال قبل از معتمد ، از دنيا رفت. حكومت او را مى توان اوج قدرت خلافت عبّاسى در غيبت صغرا دانست ؛ چرا كه او با هدف توان بخشى به خلافت و استحكام هيبت آن ، همان شيوه پدرش (ابو العبّاس موفّق) را در جنگ ها و كارهاى ادارى ادامه داد. اقدامات او عليه قرمطيان ، به نتيجه قطعى نرسيد و آنان توانستند در نواحى بحرين و شام نيز نفوذ كنند.[۵]او همچنين درگيرى هايى با خوارج و بازماندگان زنگيان داشت.[۶]

معتضد ، مردى خشن ، جدّى و در برخورد با عاملان حكومتى و مخالفان ، سختگير بود ، چنان كه مسعودى ، نمونه هايى از اعمال سختگيرانه وى را ذكر كرده است.[۷]به گفته او ، معتضد ابتدا نسبت به علويان نيز سختگير بود ؛ ولى پس از ديدارش با امام على(ع) در رؤيا ، ديدگاهش نسبت به آنان تغيير كرد و روش مدارا و مسالمت آميزى را در پيش گرفت و حتّى با علويان زيدى طبرستان ، روابطى دوستانه داشت.[۸]اقدامات او موجب انتظام امور خلافت گرديد و براى مدّتى ، دست درباريان بخصوص تركان ، از دخالت در امور مملكتى كوتاه شد.[۹]

۱ - ۳ . على بن معتضد ملقّب به «المكتفى باللَّه» (۲۸۹-۲۹۵ق)

او در دوران كوتاه حكومتش ، با مخالفان سياسى - يعنى شورشيان محلّى و امارت هاى جدايى طلب - درگيرى هاى بسيار داشت بويژه براى دفع قرامطه در كوفه و عراق ، اموال فراوانى صرف كرد. با اين حال ، كار قرمطيان بالا گرفت. از دوره او ، خلافت عبّاسى مجدّداً دچار ضعف و ناتوانى شد ، با اين تفاوت كه اين بار ، عناصر چيره بر دربار، نه فرماندهان ترك ، بلكه وزيران عرب شيعى و غيرشيعى و نيز زنان حرم بودند.[۱۰]

۱ - ۴ . جعفر بن معتضد ملقّب به «المقتدر باللَّه» (۲۹۵-۳۲۰ق)

مقتدر در سيزده سالگى به خلافت رسيد و طولانى ترين حكومت را در عصر غيبت صغرا داشت ؛ امّا اين مدّت طولانى ، دليل بر اقتدار او نيست ؛ چرا كه او قدرتى در اداره امور نداشت. درباريان ، او را به خوش گذرانى سرگرم كرده و خود ، تصميم گيرنده امور شده بودند. دخالت زنان دربارى در اين دوره ، به اوج رسيد و سپاهيان نيز نافرمانى مى كردند. مقام وزارت ، عرصه رقابت چند خاندان متنفّذ سياسى از جمله بنى فرات - كه شيعه مذهب بودند - گرديد. در انتخاب وزيران و مقامات دربارى ، رشوه دادن و تملّق ، بيشترين تأثير را داشت. انتصاب سيزده نفر به وزارت در دوره خلافت او ، حاكى از ضعف و ناتوانى سياسى دولت در اين دوره است .[۱۱]

در همين دوره ، فاطميان اسماعيلى مذهب در شمال افريقا به قدرت رسيدند و تلاش خود را براى دستيابى به قلمرو عبّاسيان در مصر و سپس عراق با حملات دريايى آغاز كردند.[۱۲]بيست و پنج سال حكومت مقتدر با شورش سپاهيان و قتل وى پايان يافت.[۱۳]دوره حكومت او معاصر با نيابت حسين بن روح نوبختى ، سومين نايب خاصّ امام دوازدهم بود.

۱ - ۵ . احمد بن معتضد ملقّب به «القاهر باللَّه» (۳۲۰-۳۲۲ق)

با وجود نيرومندى و صلابت قاهر ، به سبب بى رحمى اش نسبت به درباريان، بركنار و كور و زندانى شد.[۱۴]

او پس از سيزده سال در جامه گدايان از زندان گريخت و در خرابه اى مرد.

۱ - ۶ . احمد بن مقتدر ملقّب به «خليفة الراضى باللَّه» (۳۲۲-۳۲۹ق)

احمد بن مقتدر ، چون به حكومت رسيد ، براى كوتاه كردن دست درباريان و وزيران ، طرحى جديد ريخت و منصب امير الاُمرايى را ابداع كرد كه بالاترين مقام ادارى در دربار عبّاسى و بعد از خلافت، مقام دوم به شمار مى رفت ؛ امّا اين جايگاه سياسى و ادارى نيز عرصه اى براى رقابت و كشاكش ميان امرا و درباريان گرديد و خواسته خليفه در مهار قدرت درباريان ، نه تنها محقّق نشد ؛ بلكه ضعف بيشتر خليفه را به همراه آورد. درگيرى هاى اميران و سپاهيان و وزيران براى دستيابى به منصب امير الاُمرايى در عصر خليفة الراضى ، به نهايت خود رسيد و در اين ميان ، خليفه عبّاسى براى سامان دادن به اوضاع و ساكت كردن مدّعيان امارت ، به صاحب منصبان مختلف مانند ابن رائق و حمدانى ها و بريدى ها و فرماندهان ترك ، متوسّل مى شد و اختيار و اقتدارى از خود نداشت.

خاندان عبّاسى كه در اين شرايط سياسى ، به نهايتِ ضعف و ناتوانى خود دچار شده بودند، سرانجام با آمدن معز الدوله ديلمى به بغداد و سيطره وى بر اين شهر و تفويض مقام امير الاُمرايى به وى در زمان مستكفى (۳۳۳-۳۳۴ق) ، پس از بيش از يك قرن سلطه ، به حاشيه رانده شدند و كار حكومت يك سره در دست بويهيان قرار گرفت.[۱۵]

۲ . رويدادهاى سياسى مهم

در نيمه اوّل قرن سوم هجرى ، برخى رويدادهاى سياسى در قالب قيام عليه حكومت عبّاسى خودنمايى كرد. اين قيام ها كه اغلب با رهبرى برخى علويان يا شيعيان و يا افراد منتسب به تشيّع بود ، نشانگر گسترش انديشه هاى شيعى در جهان اسلام است كه همواره با تحرّك و پويايى همراه بوده است. همچنين اين حركت هاى سياسى را مى توان حاكى از ضعف حكومت مركزى و تشتّت سياسى در جهان اسلام شمرد كه گاه به تجزيه و جدايى هاى سياسى نيز مى انجاميد.

شورش ها عليه عبّاسيان ، سابقه اى ديرينه دارد و به سال هاى نخست حاكميت اين خاندان باز مى گردد؛ امّا از حركت هاى نزديك به غيبت امام دوازدهم ، بايد به نهضت هاى ايرانى زمان معتصم اشاره كرد. قيام بابك خرمّى با نمودى دينى و هدفى سياسى ، خطرناك ترين حركتى بود كه عبّاسيان را تهديد كرد و از دوره مأمون تا زمان معتصم ، آنان را به خود مشغول داشت.[۱۶]معتصم پس از براندازى بابك ، حركتى مشابه آن را در طبرستان به سركردگى مازيار بن قارن (امير خاندان قارنى) سركوب كرد.[۱۷]

۲ - ۱ . قيام زنگيان

در آستانه غيبت صغرا ، حركتى در نواحى جنوبى عراق و خوزستان رخ داد كه براى مدّتى دولت عبّاسى را به خود مشغول نمود. اين حركت توسّط شخصى به نام على بن محمّد ، رهبرى مى شد كه هوادارانش را عموماً سياه پوستان و بردگان اين نواحى - كه از كشور زنگبار در افريقا آورده مى شدند - ، تشكيل مى دادند . از اين رو ، به «قيام زنگيان» شهرت يافت. موفّق برادر خليفه معتمد ، چندين سال در نبرد با زنگيان تلاش كرد و در نهايت با مرگ رهبر آنها اين حركت نيز باز ايستاد.[۱۸]

۲ - ۲ . قيام زيديان

از حركت هاى نزديك به عصر غيبتِ علويان ، بايد نخست از قيام محمّد بن قاسم زيدى نام برد كه در سال ۲۱۹ قمرى در طالقان ، حركتى را آغاز و شمار زيادى از خراسانيان را به خود جلب كرد ؛ امّا به دست سپاهيان معتصم دستگير و در زندان سامرّا در زمان متوكّل در گذشت.[۱۹]زيديّه در زمان مستعين (م ۲۵۲ ق) نيز به حركت هاى متعدّدى عليه حكومت دست زدند كه شايد بارزترين آنها ، شورش يحيى بن عمر در كوفه بود. قيام او ، رابطه اى مستقيم با بهبود اوضاع مادّى داشت . او به «الرضا من آل محمّد» دعوت مى كرد ؛ امّا حركت او پيروز نشد و خودش در جنگ با فرمانده عبّاسى كشته شد.[۲۰]البتّه قيام حسن بن زيد علوى در سال ۲۵۴ ق ، در طبرستان به نتيجه رسيد و منجر به برپايى امارت علويان در اين ديار شد كه حدود ۷۰ سال برپا بود.[۲۱]

۲ - ۳ . قيام اسماعيليان

علاوه بر زيديان ، يكى ديگر از گروه هاى دينى - سياسى كه حركت هايى را عليه دولت عبّاسى دنبال مى كردند ، اسماعيليان بودند. آنان بعد از شهادت امام صادق(ع) ، اقدامات خود را به صورت دعوت پنهانى و با كمك مبلّغان ناشناسى كه به نقاط مختلف جهان اسلام گسيل مى داشتند ، عملى ساختند. دعوت سرّى آنان ، به قدرى پيچيده بود كه هنوز پس از مطالعات گسترده ، به درستى نام و نشان امامان و رهبران و داعيان ايشان در اين دوره دانسته نيست.[۲۲]اسماعيليان به همين گونه توانستند حركتى را هدايت كنند كه در نهايت در سال ۲۹۶ هجرى به قيامى در تونس در شمال افريقا و برپايى اوّلين حكومت رسمى اسماعيليه (فاطميان) انجاميد.

۲ - ۴ . قيام قرمطيان

در همين زمينه بايد از حركت قرمطيان[۲۳]نيز ياد كنيم كه در نيمه دوم قرن سوم هجرى يعنى در اوايل غيبت صغرا خود را نشان داد و در ادامه دعوت اسماعيليّه بود. اين حركت كه به حمدان بن اشعث قرمط منسوب است ، در زمان معتمد و به سال ۲۶۱ هجرى در سواد عراق آغاز شد و دامنه آن به شام و بحرين نيز رسيد . اگر چه حركت آغازين قرمطيان از كوفه بود ، ولى چون در عراق ناكام ماندند ، به شام روى آوردند و فعّاليت هاى گسترده نظامى خود عليه حكومت را در آن جا دنبال كردند. در شام ، زكرويه بن مهرويه فارسى به كمك فرزندانش تلاش فراوانى براى تثبيت قدرت خود به كار بست ؛ ولى توفيقى نيافت و جملگى به قتل رسيدند و بدين ترتيب ، كار قرامطه شام به پايان رسيد.

امّا در بحرين ، قرمطيان توانستند با هم داستان كردن ابو سعيد جنابى با خود، موقعيت برترى به دست آورند. ابو سعيد ، پايه حكومت قرامطه را در اين منطقه نهاد و پسرش آن را به اوج رسانيد. در زمان وى ، نواحى هجر و احسا و قطيف نيز كه از توابع بحرين بودند ، تحت نفوذ قرمطيان در آمدند. به نظر مى رسد كه در زمان جانشين او ابو طاهر سليمان ، انحرافات شديدى در انديشه قرمطيان پديد آمد كه در غارتگرى ها و كشتار مسلمانان بى دفاع نمايان گرديد. او براى توسعه قلمرو و قدرت خود ، به اهواز و بصره و كوفه هجوم برد و مكّه را نيز غارت كرد. با مرگ ابو طاهر ، به سبب درگيرى هاى داخلى ، قدرت قرمطيان بحرين افول كرد ، هر چند كه تا نيمه قرن پنج ، امارت هاى محلّى ضعيفى در منطقه داشتند.[۲۴]

توجّه به اين نكته لازم است كه شيعيان دوازده امامى ، به تأسّى از امامان و بنا به عوامل ديگر ، از ورود به نهضت هاى انقلابى و دست يازيدن به اقدامات سياسى پرهيز مى كردند. با اين حال ، تحرّكات گروه هاى ديگر منتسب به تشيّع و اهل بيت عليهم السلام و نيز فرقه هاى زيدى و اسماعيلى معمولاً مشكلاتى براى آنان فراهم مى كرد. اين مسئله ، هم در دوره حضور ائمّه و هم در غيبت صغرا به وضوح مشاهده مى شود؛ زيرا تنها گروهى كه شخصيت و وجاهت عمومى براى در اختيار گرفتن خلافت و معارضه با حاكمان بنى عبّاس را داشت ، اهل بيت عليهم السلام بودند. از اين رو ، عبّاسيان از نام و نفوذ امامان(ع) وحشت داشته ، با آنان به شدّت برخورد مى كردند.

براى نمونه ، گرفتارى هاى امام صادق(ع) در عهد منصور عبّاسى و نيز امام موسى كاظم(ع) در زمان هارون الرشيد و امام هادى(ع) در دوره متوكّل ، بى ارتباط با قيام هاى محمّد نفس زكيّه (م ۱۴۵ ق) و حسين بن على حسنى (شهيد فخ) (م ۱۶۹ ق) و محمّد بن قاسم (م ۲۱۹ ق) نبود. در غيبت صغرا نيز شاهد هستيم كه حسين بن روح نوبختى - نايب سوم امام غايب) و حامى سياسى او ، ابو الحسن ابن فرات وزير ، به اتّهام همكارى با قرمطيان ، يكى زندانى و ديگر اعدام مى شود. با اين حال ، بعضى رجال شيعه مانند حمدانى ها و بويهى ها - چنان كه اشاره شد - با اقدامات خود به برپايى حكومت هايى توفيق يافتند و برخى ديگر از آنان نيز با نفوذ در بدنه حكومت عبّاسى موقعيت هاى سياسى و ادارى مهمّى به دست آوردند.[۲۵]

۳ . شيعيان و عبّاسيان

با شهادت امام يازدهم و آغاز دوران غيبت ، شيعيان با شرايط جديدى مواجه شدند. در كنار عدم حضور امام و ظهور مدّعيان امامت و نيابت ، مشكلات و گرفتارى هاى ايجاد شده از سوى حكومت عبّاسى ، شرايط را دشوار مى نمود .

مشكل اساسى شيعيان، تلاش حكومت براى يافتن جانشين امام يازدهم و نيز دستيابى به وكيلان امام دوازدهم بود كه عرصه را براى فعّاليت آنان ، تنگ تر و آنان را وادار به رعايت شديد تقيّه مى كرد. گزارش هايى وجود دارند كه جاسوسان حكومت براى دستگيرى وكيلان امام ، فعّاليت پنهانى داشتند و امام(ع) با آگاهى از اين امر ، گاه ضمن صدور نامه اى به وكيلان خود ، آنان را از دريافت وجوهات از مردم بر حذر مى داشت.[۲۶]همچنين در موردى ديگر ، امام(ع) در نامه اى به يكى از وكيلان ، شيعيان را از زيارت كاظمين پرهيز داد ؛ زيرا عاملان حكومتى در صدد دستگيرى شيعيان بر آمده بودند.[۲۷]

بدين ترتيب ، وكيلان و بزرگان شيعه نه تنها براى حفظ جان خود و شيعيان ناچار به رعايت تقيّه بودند ، بلكه براى پنهان داشتن وجود فرزندى براى امام عسكرى(ع) نيز مى بايست كوشش مى كردند. اقدامات حكومت عبّاسى براى يافتن اين فرزند از زمانى شروع شد كه امام عسكرى(ع) در بستر بيمارى بود. طبيبان و نگهبانان دربارى به خانه امام(ع) رفت و آمد داشتند و عاملان حكومتى ، مراقب همه چيز و همه كس بودند. پس از شهادت امام(ع) به دستور خليفه ، معتمد ، خانه ايشان به دقّت بررسى شد تا يقين كردند كه فرزندى از امام به جا نمانده است؛[۲۸]امّا آمدن گروهى از شيعيان قم به سامرّا - كه از شهادت امام عسكرى(ع) اطلاع نداشتند - سبب  شد خليفه (معتمد) بار ديگر به جستجو براى يافتن فرزند امام و بازرسى مجدّد خانه ايشان دستور دهد كه اين بار نيز براى او نتيجه اى نداشت .[۲۹]

به دنبال اين وقايع و در جهت رعايت تقيّه ، عثمان بن سعيد عمرى (نايب نخستين امام دوازدهم) شهر سامرّا را به مقصد بغداد ترك كرد و از اين پس ، نايبان امام(ع) در اين شهر به فعّاليت خود ادامه دادند ؛ زيرا هم از دربار خلافت - كه تا اواخر خلافت معتمد در سامرّا بود - دور بودند و هم در شهر بزرگى مانند بغداد كمتر مورد توجّه قرار مى گرفتند.

از اين پس تا پايان حكومت معتمد ، با توجّه به تلاش هاى نايبان و وكيلان امام و نيز به سبب گرفتارى هاى داخلى حكومت عبّاسى ، مشكلات شيعيان كمتر بود. با اين حال ، در توقيعات امام(ع) و سخنان نايبان ، ايشان بر اصل تقيّه و حتّى پرهيز از بردن نام امام در محافل عمومى تأكيد مى شد.[۳۰]

با آغاز خلافت معتضد (۲۷۹-۲۸۹ق) ، وضعيت شيعيان دگرگون و دشوارتر شد. او مردى خشن و بى رحم بود و دوره حكومتش را دوره سركوب و تعقيب شيعيان دانسته اند و به تعبير شيخ طوسى ، از شمشير او خون مى چكيد .[۳۱]عاملان عبّاسى ، شيعيان را تحت نظر داشتند و محلّات و محافل آنها را به دقّت بازرسى مى كردند. در سال ۲۸۲ هجرى به دستور خليفه (معتضد) ، مراقبت هاى شديدى بر شيعيان كوفه اعمال شد ؛ زيرا خبر رسيده بود كه علويان طبرستان ، كمك هاى مالى براى شيعيان و علويان كوفه ارسال كرده اند.[۳۲]همچنين جاسوسان حكومتى ، با آگاهى از برنامه قيام علويان در كوفه، رهبر آنان را دستگير كرده ، پس از شكنجه بسيار به قتل رساندند.[۳۳]

ظاهراً در اين دوره، على رغم رعايت تقيّه و تلاش هاى پنهانى شيعيان، حكومت نسبت به وجود فرزندى براى امام يازدهم مشكوك شده بود ، چنان كه به دستور معتضد ، جمعى از شيعيان و وكيلان امام را دستگير و زندانى كردند. او همچنين گروهى از سربازان خاصّ خود را مأمور كرد تا به سامرّا رفته ، خانه سابق امام يازدهم را بازرسى كنند و هر كس را در آن جا يافتند ، به قتل برسانند.[۳۴]

يكى از مشكلات شيعيان در اين دوره كه موجبات سختگيرى هاى بيشتر حكومت را فراهم مى ساخت ، رويدادهاى سياسى و به طور خاص ، قيام ها بودند كه از سوى فرقه هاى ديگر منسوب به شيعه برپا مى شدند و ناخواسته حكومت را به كلّ جامعه شيعه بدگمان مى كردند. از اين موارد به طور خاص مى توان به قرمطيان - كه شاخه اى از اسماعيليّه به شمار مى رفتند - اشاره كرد كه حركت هاى تندروانه اى در كوفه و عراق آغاز كرده بودند و به تدريج ، دامنه آن به بحرين و سوريه نيز كشيده شد و اگر چه اقدامات آنان بر خلاف رويّه معمول سياسى شيعه بود ، ولى گرفتارى هايى را براى شيعيان به همراه داشت. از اين رو لازم بود تا موضع شيعيان در باره اين فرقه ها و اقداماتشان روشن و اظهار گردد. شايد بيزارى امام مهدى(ع) در يكى از توقيعات خود از ابو الخطّاب و اصحاب و پيروان و عقايد او و نيز بيزارى از همنشينى با آنان ، اشاره به همين افراطگرايى مذهبى باشد.[۳۵]علماى شيعه نيز در همين جهت در حركتى علمى ، به تأليف كتاب هايى در ردّ عقايد غاليان و اسماعيليان و قرامطه پرداخته اند .[۳۶]با اين حال ، مشكلات شيعيان از اين بابت پايان نيافت و در دوره خلافت مقتدر عبّاسى نيز كه به گونه اى دوره رشد فعّاليت هاى سياسى شيعيان و نفوذ آنان در دستگاه حكومتى بود، ادامه يافت و گرفتارى هايى را براى شيعيان رقم زد. در خلافت مقتدر، يادآور شديم كه دوران طولانى خلافت او به سبب ضعف خليفه گرى اش ، دوران قدرت گرفتن گروه هاى متفاوت در بدنه حاكميت عبّاسى بود ، به گونه اى كه گاه ، خاندان بنى فرات - كه شيعه بودند - قدرتى افزون مى يافتند و گاه ، مخالفان آنها كه مخالف شيعه بودند ، در بدنه اجرايى ، نفوذ بيشترى مى يافتند. تلاش هاى حسين بن روح نوبختى - نايب سوم امام - در رعايت تقيّه و پرهيز از ايجاد حساسيت در حكومت و عدم تحريك عاملان دولتى عليه شيعه ، كارساز نشد ، چنان كه خود او به اتّهام همكارى با قرمطيان ، دستگير و براى مدّتى زندانى شد. هم زمان ، ابو الحسن بن فرات كوفى ، وزير شيعى مقتدر و فرزندش ، پس از سه دوره وزارت ، به همين اتّهام ، گرفتار شدند و به قتل رسيدند.[۳۷]اگر چه دستگيرى و قتل اين افراد ، بيشتر به سبب شيعه بودن و نفوذ سياسى آنان در حكومت بود ، ولى بهانه لازم براى اين كار را فعّاليت هاى افراطى قرمطيان فراهم كرد.

شيعيان در شهرهاى اسلامى ، در موقعيت هاى شغلى مختلف فعّاليت داشتند. بجز مشاغل عمومى مانند : تجارت، داد و ستد، كارهاى توليدى و خدماتى، شمارى از شيعيان در امور فرهنگى مانند معلّمى و مؤدّبى (معلّمان خصوصى اميرزادگان و بزرگان زادگان) و ورّاقى (كتاب فروشى) خدمت مى كردند. اين نكته نيز حائز اهمّيت است كه برخى از آنان توانسته بودند به دستگاه ادارى حكومت عبّاسى نيز وارد و در مشاغل سازمانى و اجرايى ، مشغول به كار شوند. اين امر در دوره غيبت صغرا و به سبب نفوذ بيشتر رجال شيعى در حكومت عبّاسى ، نمود بيشترى دارد. در اين دوره ، تنى چند از بزرگان شيعه كه پيش تر در امور ديوانى خدمت مى كردند ، ارتقاى مقام يافته و تا منصب وزارت پيش رفتند. دست كم ، دو تن از خاندان بنى فرات براى مدّتى منصب وزارت را به دست گرفتند. اين امر ، خود ، زمينه حضور و فعّاليت بيشتر شيعيان در دربار عبّاسى را مهيّا مى نمود. با غور در دربار عبّاسى عهد غيبت صغرا، مى توان به نام شمارى از كاتبان، منشيان و ديوان سالاران شيعى دست يافت.[۳۸]

نكته قابل توجّه ديگر ، در اين زمينه ، پديد آمدن گرايش هاى محض سياسى در بين برخى خاندان هاى متنفّذ شيعى در عصر غيبت صغرا بود كه سبب مى شد شيعه بيشتر به عنوان يك حزب يا گروه سياسى خودنمايى كند و اين ، لزوم برخورد جدّى تر و عميق تر با شيعيان را به دولت مردان و صاحب منصبان اهل سنّت يادآورى مى كرد. ظهور خاندان هايى مانند بنى حمدان و بريديان و در نهايت ، آل بويه و تلاش هاى آنان براى دستيابى به مقامات بالا مثل امير الاُمرايى و تشكيل امارت هاى مستقل و سلطه يافتن بر جايگاه خلافت ، شاهد اين مطلب است . اين اقدامات اگر چه تا حدّى و دست كم براى مدّتى ، اوضاع مساعدترى براى شيعه به وجود آورد ، ولى پس از آن ، جامعه شيعه با گرفتارى ها و دشوارى دو چندان ناشى از واكنش حاكمان سنّى مذهب مواجه گرديد كه نمونه بارز آن را در ظهور دولت هاى سلجوقى در ايران و عراق و ايّوبى در مصر و اقدامات وسيع ضدّ شيعى آنان مى توان مشاهده كرد.

۴ . اوضاع علمى و فرهنگى

دوران مورد بررسى يعنى سال هاى ۲۳۰ تا ۳۳۰ هجرى ، مى تواند دوره توسعه و رشد علمى و فرهنگى جهان اسلام به شمار رود ؛ زيرا در اين دوره ، تحوّلات علمى و فرهنگى قابل ملاحظه اى رخ داد. گسترش علوم دينى به سبب ظهور دانشمندان و عالمان دينى و پديد آمدن نحله هاى فكرى و نگاشته هاى علمى در حوزه هاى گوناگون معرفتى ، كاملاً در اين دوره پديدار و روشن است.

۴ - ۱ . دانش حديث

از آغاز سده سوم، دانش حديث ، رونق فراوان گرفت و نگاشته هاى حديثى گوناگون، تأثيرگذار و ماندگارى نگاشته شدند. بيشتر مصادر حديثى مهمّ اهل سنّت ، از اين دوره است. مسند ابن حنبل (۲۴۱ ق) ، سنن الدارمى (۲۵۵ ق) ، صحيح البخارى (۲۵۶ ق) ، صحيح مسلم (۲۶۱ ق) ، سنن ابن ماجة (۲۷۳ ق) ، سنن ابى داوود (۲۷۵ ق) ، سنن الترمذى (۲۷۹ ق) ، سنن النسائى (۳۰۳ ق) ، از اين جمله اند .

كتاب هاى حديثى شيعى همچون المحاسن برقى (۲۷۴ ق) ، بصائر الدرجات صفّار (۲۹۰ ق) ، قرب الإسناد (۳۰۰ ق) ، الكافى كلينى (م ۳۲۹ ق) ، نيز در اين دوره نوشته شده اند و اكنون در دسترس هستند. كتاب هاى مفقود شيعه كه در اين دوره نگاشته شده اند بسيار زياداند.

۴ - ۲ . دانش فقه

توسعه مكاتب فقهى ، يكى از شاخصه هاى اين زمان است كه با نگاهى كوتاه به تاريخ زندگانى علما مى توان به آن پى برد. همچنين در ميان اهل سنّت ، شمارى از برجسته ترين دانشمندان، در اين قرن زندگى كرده يا دست كم ، مدّتى از عمر خود را در آن سپرى نموده اند. از آن جمله ، احمد بن حنبل (م ۲۴۱ ق) ، بنيان گذار چهارمين مكتب فقهى مشهور اهل سنّت است كه تقريباً تا ميانه اين سده در قيد حيات بود و كتاب پرحجم و بزرگ خود (مسند ابن حنبل) را تأليف كرد. ابو سليمان داوود بن على كاشانى (م ۲۷۰ ق) ، نيز از فقيهان همين عصر و از شاگردان شافعى بود كه به عنوان پايه گذار مكتب ظاهريّه شهرت يافته است. همچنين محمّد بن جرير طبرى (م ۳۱۰ق) در اواخر اين قرن ، صاحب مكتبى فقهى به نام « جريريّه» بود كه البتّه نتوانست در مقابل مكاتب پيشين ، جايگاه مناسب مردمى بيابد.

۴ - ۳ . نگاشته هاى علوم ديگر

نگاشته هاى حوزه هاى معرفتى ديگر نيز در اين دوره ، فراوان و شايسته ذكرند كه نشان دهنده بلوغ فرهنگى در اين دوره اند .

كتاب هايى همچون : الطبقات الكبرى نگاشته ابن سعد (م ۲۳۰ ق) ، المصنّف ابن ابى شيبه (م ۲۳۵ ق) ، فضائل الصحابةى احمد بن حنبل (م ۲۴۱ ق) ، إصلاح المنطق ابن سكّيت (م ۲۴۴ ق) ، البيان و التبيين جاحظ (م ۲۵۵ ق) ، تاريخ مدينه ابن شبه (م ۲۶۲ ق) ، عيون الأخبار ابن قتيبة (م ۲۷۶ ق) ، أنساب الأشراف بلاذرى (م ۲۷۹ ق) ، كتاب هاى ابن ابى الدنيا (م ۲۸۱ ق) ، تاريخ اليعقوبى (م ۲۸۵ ق) ، تاريخ الطبرى (م ۳۱۰ ق) ، تفسير الطبرى (م ۳۱۰ ق) ، از اين جمله اند .

۴ - ۴ . گسترش مكتب معتزله

در اوايل سده سوم ، تحت حمايت هاى مأمون و معتصم و واثق، معتزليان ، ميدان دار گفتگوهاى علمى - دينى بودند و به نشر انديشه هاى عقل گرايانه خود و تبيين اصول دين بر اين مبنا مى پرداختند . ابو هذيل علاف (م ۲۳۵ ق) با نظرات مشهور خود در كلام ، فرقه هذيله را پديد آورد . ابو الحسين خيّاط ، ابن راوندى ، ابو عمرو جاحظ (م ۲۵۵ ق) و ابو القاسم بلخى (م ۳۱۹ ق) از ديگر چهره هاى نامدار در اين حوزه اند. امّا نام آورترين معتزليان ، ابو على جبايى (م ۳۰۳ ق) بود كه در مناظره با ديگر انديشمندان و از جمله شيعيان ، آوازه فراوانى يافت.

اگر چه از زمان متوكّل عبّاسى ، رويكرد دينى حكومت در مخالفت با معتزليان بود ، ولى چنان كه مشهود است ، آنان تا اوايل قرن چهارم ، از فعّاليت چشمگيرى بهره مند بودند و حتّى فتنه خلق قرآن - كه توسّط متوكّل دنبال مى شد - ، نتوانست جلوى فعّاليت آنان را بگيرد.

با رونق يافتن كار معتزليان در اين دوره ، حديث گرايان اهل سنّت (اهل حديث) تا حدّى به حاشيه رانده شدند ؛ ولى در نيمه دوم قرن سوم با ظهور ابو الحسن اشعرى (۲۶۰-۳۲۲ ق) ، عالم مشهور اهل سنّت، و مناظرات او با ابو على جبايى معتزلى و نيز تحت حمايت هاى حكومت عبّاسى ، گرايش سنّتى و حديثى در ميان اهل سنّت از نو قوّت گرفت ، به طورى كه قرن چهارم و بيش از آن ، قرن پنجم - يعنى اوايل غيبت كبرا - را بايد عصر اشعريان قلمداد كرد.[۳۹]

۴ - ۵ . فعّاليت هاى علمى و فرهنگى شيعيان

شهرهاى اسلامى مانند كوفه، بصره و بغداد در عراق و نيز قم و رى، نيشابور، مرو و بخارا و بسيارى شهرهاى ديگر ، مراكز فعّال علمى و فرهنگى گرديده بودند.[۴۰]

در شهرهاى ياد شده ، به طور معمول ، خاندان هاى شيعه مذهبى زندگى مى كردند كه زعامت دينى و اجتماعى شيعيان را به عهده داشتند و از ميان آنها ، دانشمندان و فقيهان و وكيلان ظهور مى كردند، چنان كه در بغداد ، خاندان نوبخت ، در كوفه ، آل اَعيَن ، در نيشابور ، خاندان شادان، در سمرقند و كش، عيّاشى و شاگردان وى همچون كشّى ، در رى ، خاندان بابويه و در قم ، خاندان اشعرى از چنين موقعيتى برخوردار بودند.[۴۱]در شهرهايى كه جمعيت خالص شيعه نداشتند، شيعيان و خاندان هاى مشهورشان عمدتاً در محلّاتى خاص سكنا مى گزيدند و به اين ترتيب ، انسجام و هماهنگى بيشترى با يكديگر مى يافتند. در بغداد، كرخ ، مهم ترين محلّه شيعيان در قسمت غربى شهر بود كه بارها نيز مورد هجوم مخالفان آنان قرار گرفت.[۴۲]

يكى از دستاوردهاى نهاد وكالت ، كمك به رشد علمى و فرهنگى جامعه شيعه بود. در واقع ، وكيلان از طريق ارتباط دادن شيعيان با ائمّه عليهم السلام ، در جهت رفع مشكلات فرهنگى و پاسخ به سؤالات علمى آنان گام بر مى داشتند. البتّه ارتباطات گسترده شيعيان با ائمّه عليهم السلام در دوره هاى پيشين، خود ، زمينه ساز اين توسعه علمى و فرهنگى بود و شاهد آن، ظهور شمار قابل توّجه انديشمندان و نويسندگان از ميان شاگردان و اصحاب ائمه عليهم السلام است . شيخ طوسى ، راويان و اصحاب امام دهم را ۱۸۴ و اصحاب امام يازدهم را ۱۰۲ نفر نام برده است.[۴۳]در ميان اين افراد ، انديشمندان و مؤلّفان نامدارى وجود دارند كه آثار مكتوب فراوانى از خود به جاى گذاشته و احاديث فراوانى را از امامان عليهم السلام نقل نموده اند.

۴ - ۶ . دانشمندان بزرگ شيعه در عصر غيبت صغرا

احمد بن محمّد بن عيسى قمى(زنده تا ۲۷۴ق) از بزرگان خاندان اشعرى در قم و زعيم حوزه علميّه اين شهر و از اصحاب امام هادى(ع) و امام عسكرى(ع) بود. وجود نام او در سند بسيارى از احاديث كتب اربعه ، حاكى از وثاقت او در نقل حديث است و شمار فراوان شاگردانش ، جايگاه والاى وى را در علوم نشان مى دهد. پانزده اثر مكتوب از وى نام برده شده است.[۴۴]

عبد اللَّه بن جعفر حميرى (م حدود ۳۱۰ ق) نيز از اصحاب برجسته اين دو امام و از دانشمندان مشهور غيبت صغرا است . علاوه بر احاديث فراوان وى مى توان از كتاب هاى او : الغيبة ، قرب الإسناد و كتاب توقيعات نام برد.[۴۵]سعد بن عبد اللَّه قمى (م حدود ۲۹۹ ق) نيز همانند حميرى در غيبت صغرا پرآوازه شد. شيخ طوسى ، او را از اصحاب امام يازدهم دانسته و بالغ بر سى كتاب از وى نام برده است كه از آن جمله كتاب الرحمة ، موسوعه اى فقهى در چندين جلد و مشتمل بر ابواب مختلف فقه ، بوده است.[۴۶]كتاب المقالات و الفرق او ، تنها كتاب اوست كه تا زمان ما باقى مانده است.

احمد بن خالد برقى(م ۲۸۱ ق) از شاگردان امام جواد(ع) و امام هادى(ع) ، علاوه بر ايشان ، از ۱۱۰ راوى ديگر روايت كرده است. از ميان تأليفات متعدّد او ، المحاسن - كه مجموعه اى از احاديث در همه علوم است - ، مشهورتر است و همانند كتاب الرجال او ، به روزگار ما رسيده است.[۴۷]

حسين بن سعيد اهوازى و برادرش حسن نيز از دانشمندان و نويسندگان پركار اين دوره هستند. اين دو برادر ، زمان امام رضا(ع) را نيز درك[۴۸]و تا زمان امام هادى(ع) ، نزد امامان ، شاگردى كرده اند و به سبب انتقال از كوفه به اهواز ، به اين شهر ، منسوب شده اند. از اين دو ، قريب سى عنوان كتاب در ابواب مختلف فقهى و نيز در تفسير و مناقب و موضوعات اخلاقى نام برده شده است.[۴۹]از ميان آثار فراوان حسين اهوازى ، كتاب المؤمن او كه مجموعه اى از احاديث در توصيف مؤمنان و شيعيان است ، باقى مانده و به چاپ رسيده است.

بجز نام بردگان ، ابراهيم بن مهزيار اهوازى، احمد بن اسحاق رازى، حسين بن اشكيب قمى، سهل بن زياد آدمى، على بن حسن بن فضّال، على بن ريّان بن صلت، فضل بن شادان نيشابورى، احمد بن ادريس قمى، داوود بن قاسم جعفرى و بسيارى ديگر، از اصحاب مشهور اين دو امام و از دانشمندان و نويسندگان اين دوره اند كه شرح احوال همه آنان در اين مختصر نمى گنجد.

بى شك ، اين دستاوردهاى علمى ، بدون هدايت و روشنگرى هاى امامان عليهم السلام و جز با تلاش و پشتكار شيعيان محقّق نمى شد. از اين رو ، شايسته است كه در جهت بهره مندى از اين ميراث علمى و فرهنگى كه با زحمت و مشقّت بسيار فراهم گرديده ، از هيچ كوششى فروگذار نكنيم.

[۱]تاريخ الطبرى : ج ۹ ص ۴۷۴ به بعد .

[۲]ر. ك: تاريخ الطبرى : ج ۹ ص ۴۷۶ .

[۳]مروج الذهب: ج ۴ ص ۲۷۰.

[۴]مروج الذهب: ج ۴ ص ۲۳۰.

[۵]مروج الذهب : ج ۴ ص ۲۳۱.

[۶]مروج الذهب : ج ۴ ص ۲۳۱.

[۷]ر.ك: مروج الذهب: ج ۴ ص ۲۳۲ .

[۸]مروج الذهب: ج ۴ ص ۲۷۱ .

[۹]ر.ك: الأعلام، زركلى: ج ۱ ص ۱۴۰ .

[۱۰]ر.ك: الكامل فى التاريخ: ج ۴ ص ۶۲۷ و تاريخ الطبرى : ج ۱۰ ص ۸۸ .

[۱۱]ر.ك: الفخرى: ص ۲۵۸ و مروج الذهب: ج ۴ ص ۲۹۲ و نسب نامه خلفا و شهرياران، زامباور: ص ۸ .

[۱۲]ر.ك: صله تاريخ الطبرى : ص ۳۳ .

[۱۳]نك : صله تاريخ الطبرى : ص ۳۳ ، و مروج الذهب: ج ۴ ص ۲۹۲ و دولت عبّاسيان : ص ۱۹۳ - ۱۹۴ .

[۱۴]مروج الذهب : ج ۴ ص ۳۱۲ و الكامل فى التاريخ : ج ۵ ص ۱۳۸ و ۱۵۸.

[۱۵]ر. ك: دولت عبّاسيان، طقوش: ص ۱۹۵ به بعد از آن.

[۱۶]ر.ك: دولت عبّاسيان: ص ۱۵۴.

[۱۷]ر.ك: دولت عبّاسيان: ص ۱۷۰.

[۱۸]تاريخ سياسى اسلام، حسن ابراهيم حسن: ج ۲ ص ۱۸۶.

[۱۹]مقاتل الطالبيّين: ص ۴۷۲.

[۲۰]الكامل فى التاريخ: ج ۴ ص ۳۶۱ ، مقاتل الطالبيّين: ص ۵۰۶.

[۲۱]ر. ك: علويان طبرستان، حكيميان.

[۲۲]براى آگاهى بيشتر ، ر . ك : فرقه اسماعيليّه ، هاجسن و اسماعيليان ، برنارد لوئيس ، اسماعيليّه ، فرهاد دفترى .

[۲۳]قرمطيان ، شاخه اى انشعابى از اسماعيليّه بودند كه به قيام مسلّحانه و كشتار مخالفان با آداب و شعائر رسمى اسلام همانند حج اعتقاد داشتند . عقايد آنان به جهت رازدارى شديد آنها ، چندان روشن نيست ؛ ولى حمله به مكّه در سال ۳۱۷ هجرى و سرقت حجر الأسود و كشتار مردمان در اين حرم مقدّس ، نام آنها را مشهور كرده است. آنان در سال هاى ۲۸۶ - ۳۶۶ هجرى در بحرين ، احسا و قطيف حكومت داشتند .

[۲۴]ر. ك: تاريخ الطبرى: ج ۱۰ ص ۲۳ - ۲۷ و ۱۳۰ - ۱۳۶ و دولت عبّاسيان، طقوش: ص ۲۰۷ - ۲۱۰.

[۲۵]ر. ك: اوضاع سياسى، اجتماعى و فرهنگى شيعه در غيبت صغرا، حسين زاده ص ۱۳۳ به بعد.

[۲۶]الكافى: ج ۱ ص ۵۲۵.

[۲۷]الكافى: ج ۱ ص ۵۲۵ ، الإرشاد: ج ۲ ص ۳۶۷.

[۲۸]الكافى: ج ۱ ص ۵۰۵ ، كمال الدين : ص ۴۳ .

[۲۹]الغيبة ، طوسى : ص ۲۴۸ .

[۳۰]كمال الدين: ص ۴۸۲ .

[۳۱]الغيبة، طوسى: ص ۲۹۶ .

[۳۲]مروج الذهب: ج ۴ ص ۲۶۶.

[۳۳]مروج الذهب : ج ۴ ص ۶۸۳ ، الكافى: ج ۱ ص ۵۲۵.

[۳۴]الغيبة ، طوسى: ص ۲۴۸.

[۳۵]كمال الدين: ص ۴۸۵.

[۳۶]ر.ك: الفهرست ، طوسى: ص ۱۹۸.

[۳۷]مروج الذهب: ج ۴ ص ۳۰۴ .

[۳۸]ر. ك: اوضاع سياسى، اجتماعى و فرهنگى شيعه در غيبت صغرا ، حسين زاده : ص ۱۸۳ - ۱۸۶.

[۳۹]در اين باره ، ر . ك : فرهنگ فرق اسلامى، مشكور، ذيل نام دانشمندان نام برده و تاريخ سياسى اسلام، حسن ابراهيم حسن : ج ۳ ص ۳۴۹ و بعد از آن.

[۴۰]در اين باره ، ر . ك : أحسن التقاسيم و معجم البلدان ذيل نام شهرها.

[۴۱]در اين باره ، ر . ك : أحسن التقاسيم و معجم البلدان ذيل نام شهرها.

[۴۲]جغرافياى انسانى شيعه، جعفريان : ص ۵۵.

[۴۳]رجال الطوسى: ص ۳۸۳ - ۴۰۳.

[۴۴]ر.ك: رجال النجاشى : ج ۱ ص ۲۱۶ و معجم رجال الحديث: ج ۲ ص ۲۹۶ .

[۴۵]رجال النجاشى : ج ۲ ص ۱۸ ، الفهرست، طوسى: ص ۱۶۷.

[۴۶]ر.ك: رجال الطوسى : ص ۳۹۹ و الفهرست، طوسى : ص ۱۳۵ ، رجال النجاشى : ج ۱ ص ۴۰۱.

[۴۷]معجم رجال الحديث: ج ۲ ص ۲۶۱ ، الفهرست، طوسى: ص ۶۲ ، رجال النجاشى: ج ۱ ص ۲۰۴.

[۴۸]الفهرست ، طوسى: ص ۱۱۲ ش ۲۳۰.

[۴۹]ر. ك: الفهرست، طوسى: ص ۱۱۲ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت