غیر زنان منسوب به اهل بیت پیامبر(ص)

پرسش :

از غیر زنان منسوب به اهل بیت پیامبر(ص)، چه کسانی در ماجرای عاشورا نقش مثبت داشتند؟



پاسخ :

این زنان را در دو دسته می توان معرفی کرد:

الف. از جبهۀ مخالف

از میان زنان در جبهۀ مخالف حضرت سیدالشهدا(ع)، نه تنها رفتار ناشایست نسبت به حضرت در تاریخ ثبت نشده، بلکه به عکس، شاهد رفتارهایی شایسته و مثبت هستیم. در این جا چند مورد را بیان می کنیم:

یک. اسماء، همسر ولید بن عُتبه

در جلسه ای که شوهر اسماء ـ والی مدینه ـ از امام حسین(ع) خواست که با یزید بیعت کند، مشاجره ای بین امام(ع) و والی مدینه در گرفت. هنگامی که ولید به خانه رفت، همسرش او را به سبب این که به امام حسین(ع) بد گفته بود، سرزنش و توبیخ کرد.

دو. اُمّ عبدالله، همسر مالک بن نُسَیر

مالک بن نُسَیر، از حمله کنندگان به امام(ع) بود. او پس از ضربه زدن به سر امام(ع)، کلاه امام را غارت کرد و آن را به خانه برد. همسرش به شدّت، از تحفه ای که او به منزل برده بود، ابراز انزجار کرد.

سه. رَیّا، دایۀ یزید

این زن، در کهن سالی، روایتگر برخی جنایت های یزید است. حمزة بن یزید می گوید: «رَیّا گفت: مردی بر یزید، وارد شد و گفت: بشارت بده که خدا، تو را بر حسین، چیره کرد و سرش را آورده اند! سپس سر را در تَشتی نهادند... به رَیّا گفتم: آیا یزید با چوب دستی بر دندان های جلوی حسین کوبید؟ گفت: آری، به خدا سوگند».[۱]

چهار. زنان خاندان یزید و معاویه

این زنان نیز عمل یزید را تأیید نکردند و با خاندان امام حسین(ع) همدردی نمودند. هنگامی که زنان کاروان امام حسین(ع) را بر یزید بن معاویه، وارد کردند، زنان خاندان یزید و دختران معاویه و خانواده اش صیحه زدند و فریاد کشیدند و نوحه سر دادند.

پنج. زنی از طایفۀ بکر بن وائل

زنی از طایفۀ بکر بن وائل، همراه همسرش، میان یاران عمر بن سعد بود و هنگامی که دید مردم به زنان حسین(ع) در خیمه هایشان هجوم برده اند و اموال آنان را برمی دارند، او نیز شمشیری گرفت و به سوی خیمه ها آمد و گفت: «ای خاندان بکر بن وائل! آیا اموال دختران پیامبر خدا تاراج می شود [و شما کاری نمی کنید]؟! حکومت، جز از آنِ خدا نیست. برای خونخواهی پیامبر خدا [به پا خیزید]!»؛ ولی همسرش جلوی او را گرفت و او را به جایگاهش باز گرداند.

شش. عاتکه، دختر یزید

یزید، سر حسین(ع) را برای زنانش فرستاد و دخترش عاتکه ـ که بعدها، مادر یزید بن عبد الملک شد ـ ، آن را گرفت و شست و روغن مالید و خوش بویش کرد.

یزید به او گفت: این چه کاری است؟ گفت: سر پسرعمویم را آشفته و پریشان برایم فرستادی. آن را مرتّب و خوش بو کردم.

هفت. مرجانه، مادر ابن زیاد

این زن، فرزندش را به خاطر کشته شدن امام(ع)، توبیخ نمود.

هشت. نوار، همسر یا خواهر کعب (قاتل بُرَیر)

هنگامی که کعب بن جابر (قاتل بُرَیر) باز گشت، همسرش (یا خواهرش) نَوار دختر جابر، به او گفت: دشمنان فرزند فاطمه را یاری دادی و بزرگ قاریان را کشتی؟! کار فجیعی انجام دادی. به خدا سوگند، دیگر هیچ گاه، حتّی یک کلمه هم با تو سخن نمی گویم!

نُه. نوار حَضرَمی، همسر خولی

هنگامی که خولی، سر امام(ع) را به خانه آورد و زیر تشتی نهاد، همسرش با او درگیر شد و با اعتراض، او را ترک کرد. این زن، کینۀ خولی را در دل گرفت، تا آن که مختار روی کار آمد و مأمورانش برای دستگیری خولی آمدند. این زن با اشاره، مخفیگاه خولی را نشان داد و آنان نیز او را دستگیر کردند و به سزای عملش رساندند.

ده. هند همسر یزید

وی از جمله افرادی بود که یزید را به خاطر کشتن امام(ع)، توبیخ کرد.[۲]

ب. از غیر جبهۀ مخالف

یک. اسماء، همسر مختار

مصعب بن زبیر، اسماء دختر نعمان بن بشیر (همسر مختار) را پس از کشته شدن مختار، دستگیر کرد و به او گفت: نظرت در بارۀ مختار چیست؟ او گفت: به نظر من، او انسانی باتقوا، پاک و روزه دار بود. مصعب گفت: ای دشمن خدا! تو از کسانی هستی که مختار را از عیب، مُبرّا می دانی؟! سپس دستور قتل وی را داد و گردن او را زدند. او اوّلین زنی بود که با زجر، گردنش زده شد.

دو. اُمّ وَهْب، همسر عبدالله بن عُمَیر کلبی

تنها زن شهید در کربلا، اوست. هنگامی که همسر شجاعش قصد خود را برای پیوستن به لشکر امام(ع) اعلام کرد، ضمن تشویق شوهرش از وی خواست که همراهش برود و هر دو به فیض شهادت نائل آمدند.

سه. دختر عبدالله بن عفیف

او هنگامی که پدر پیر و نابینا و مجاهدش، عبدالله بن عفیف، ابن زیاد را در مسجد کوفه، به باد انتقاد گرفت و در پس آن، مأموران عبید الله ، خانه اش را مورد هجوم قرار دادند، کمک کار پدرش شد. ابتدا پدر را از حملۀ مأموران آگاه ساخت و سپس شمشیر آورد و به دست پدرش داد و از هر طرف که نیروهای دشمن حمله می کردند، پدرش را آگاه می ساخت و تا شهادت پدرش در کنار او بود.

چهار. دُلْهُم، همسر زُهَیر

با تشویق این زن، شوهرش زهیر ـ که سابقۀ خوبی در روابطش با اهل بیت(ع) نداشت ـ ، به ملاقات امام حسین(ع) رفت و در ادامه از زمرۀ یاران خاصّ امام و از شهیدان شاخص واقعۀ کربلا شد. بر اساس برخی نقل ها، دُلهُم، هنگام وداع با شوهرش، از او خواست که نزد جدّ حسین(ع)، از او یاد کند.

پنج. زنان اهل کوفه

در استقبال از اسیران اهل بیت پیامبر(ص)، زنان کوفی به شدّت می گریستند و ابراز احساسات می نمودند. آنها موهای خود را پریشان کردند و خاک بر سرشان ریختند و ناخن به چهره کشیدند و گونه های خود را خراشیدند و ناله و فریاد کردند. هیچ روزی، مرد و زن گریانی، بیشتر از آن روز، دیده نشد.

شش. زنان اهل مدینه

هنگامی که اسیران اهل بیت پیامبر(ص) به دروازۀ شهر مدینه رسیدند، زنان و مردان مدینه با حزن و گریۀ شدید به استقبال آنها رفتند و به آنها تسلیت گفتند. بشیر می گوید: «هیچ گاه به اندازۀ آن روز، مرد و زن گریان، و پس از رحلت پیامبر خدا(ص)، روزی تلخ تر از آن روز، برای مسلمانان ندیدم».

هفت. زنان منطقۀ کربلا

هنگامی که اسرای اهل بیت پیامبر(ص) در بازگشت از شام، به کربلا آمدند، چند روزی اقامۀ عزا کردند و از جمله کسانی که با آنان همراهی کردند، زنان منطقۀ کربلا بودند.

هشت. زنان همْدان، کَهلان، ربیعه و نَخَع

مردم کوفه (پس از مرگ یزید) از اطاعت بنی امّیه به در رفتند و ابن زیاد را از امارت برکنار کردند و خواستند امیری انتخاب کنند. جمعی گفتند: «عمر بن سعد، شایستۀ این کار است» و چون خواستند او را به امارت بگذارند، جمعی از زنان همدان و زنان کهلان و ربیعه و نخع آمدند و فریادزنان و گریه کنان وارد مسجد شدند و مصیبت حسین(ع) را یاد کردند و می گفتند: «برای عمر بن سعد، همین بس نبود که حسین را کشت؟! اکنون می خواهد در کوفه، امیر ما شود!؟». مردم کوفه نیز گریه کردند و از امیریِ عمر، منصرف شدند.

نُه. زنی از اهل کوفه

هنگام ورود اسیران به کوفه، زنی از کوفیان بر بالای بام آمد و پرسید: شما از کدام اسیران هستید؟

گفتند: «ما اسیرانِ خاندان محمّدیم». آن زن از بام، پایین آمد و روپوش و پیراهن و مقنعه جمع کرد و به آنان داد تا خود را بپوشانند.

ده. زنی که دو کودک اهل بیتِ پیامبر(ص) را پناه داد

نام این بانو که دو کودک از اهل بیتِ پیامبر(ص) را در پناه گرفت و در حفظ جان آنها تلاش نمود، مشخّص نیست. منابع مشهور، دو کودک را فرزندان عبدالله بن جعفر دانسته اند و الأمالی صدوق، آن دو را فرزندان مسلم معرّفی می کند.

یازده. طَوعه

طَوعه، زنی شجاع است که مسلم را در شرایط سخت و سنگینی که حتّی یارانش وی را در کوفه تنها گذاشته بودند، پناه داد، از او پذیرایی کرد و از عواقب آن نهراسید.

دوازده. ماریه، از طایفۀ عبد القیس

ماریه، زنی شیعه است که در جوّ نامناسب بصره ـ که با اهل بیت(ع) میانه ای نداشتند ـ خانه اش مدّتی محلّ تجمّع و گفتگوی طرفداران امام حسین(ع) بود. ثمرۀ این تجمّع، عزیمت سه نفر (یزید بن ثبیت و دو پسرش عبدالله و عبید الله ) به مکّه و همراه شدن با قافلۀ شهیدان کربلا بود.

سیزده. همسر و مادر شهید

روز عاشورا جوانی بیرون آمد که پدر او در نبرد، شهید شده بود؛ ولی مادرش نزدش بود. مادر به او گفت: فرزند عزیزم! به میدان برو و پیشِ روی فرزند پیامبر خدا(ص) بجنگ تا کشته شوی. او گفت: چنین می کنم!

حسین(ع) فرمود: «این، جوانی است که پدرش شهید شده است. شاید مادرش از به میدان آمدنش [برای نبرد]، خشنود نباشد».

آن جوان گفت: ای فرزند پیامبر خدا! مادرم به من فرمان داده است [که به میدان بیایم].

در ادامه هم نقل شده که چون سر پسرش را به سوی او افکندند، آن را به سوی دشمن افکند و سپس خود نیز عمودی در دست گرفت و به دشمن حمله نمود. حسین(ع) فرمان داد تا او را [از میدانْ] باز گردانند و آن گاه برایش دعا کرد.[۳]

[۱]. سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۱۹.

[۲]. ر.ک: دانش‏نامۀ امام حسین(ع)، ج ۱۶، ص ۳۲۱ ـ ۳۳۱.

[۳]. ر.ک: همان، ص ۳۲۰ ـ ۳۳۱.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت