365
خردگرايي در قرآن و حديث

خردگرايي در قرآن و حديث
364

سخنى درباره جاهليّت

قرآن، روزگار قبل از اسلامِ عرب را دوره جاهليّت ناميده است و اين، از آن جهت است كه در آن روزگار، به جاى علم، جهل و به جاى حق، يك سلسله آراى سفيهانه و باطلى بر آنان، حكومت مى كرده است. قرآن، خصوصيات آنان را چنين بيان مى كند:
يظنون باللّه غير الحق ظن الجاهلية.
درباره خدا، گمانهاى ناروا، همچون گمانهاى [دوران] جاهليت مى بردند.
أفحكم الجاهلية يبغون.
آيا خواستار حكم جاهليت اند؟
إذ جعل الذين كفروا في قلوبهم الحميّة حميّة الجاهلية.
آن گاه كه كافران در دلها خود، تعصّب [آن هم] تعصّب جاهليت ورزيدند.
و لا تبرّجنّ تبرّج الجاهلية الأولى .
و مانند روزگار جاهليت قديم، زينتهاى خود را آشكار مكنيد.
جامعه عرب، در آن روزگار از طرف جنوب، همجوار حبشه بود و مردم حبشه، نصرانى بودند؛ از طرف مغرب به امپراتورى روم ـ كه آنان نيز نصرانى بودند ـ منتهى مى شد و از طرف شمال به ايران ـ كه مجوسى بودند ـ محدود مى گشت و در نواحى ديگر، هند و مصر ـ كه بت پرست بودند ـ قرار داشت.
در ميان خود عربها نيز طوائفى از يهود زندگى مى كردند. خود عربها داراى آيين بت پرستى بودند و اغلب با زندگى قبيلگى سير مى كردند. اين اوضاع و شرايط، براى آنان يك جامعه بدوى و بى اساس كه مخلوطى از آداب و رسوم يهود و نصارى و مجوس بود، به وجود آورده بود و مردم نيز در نادانى و بى خبرى كامل به سر مى بردند. خداوند [درباره آنها] چنين فرموده است:
وان تطع أكثر من في الأرض يضلّوك عن سبيل اللّه ان يتّبعون الاّ الظنّ وان هم الاّ يخرصون.
و اگر از بيشتر كسانى كه در [اين سر]زمين مى باشند، پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه مى كنند. آنان جز از گمانِ [خود] پيروى نمى كنند و جز به حدس و تخمين نمى پردازند.
اين قبايل بيابانگرد، زندگى پستى داشتند؛ پيوسته گرفتار جنگ و غارت و چپاول اموال و تجاوز به نواميس يكديگر بودند و هيچ گونه امنيت و امانتدارى و يا صلح و صفايى در بين آنان نبود؛ آن كس پيش مى افتاد كه چنگالى تيزتر مى داشت و رياست، از آن كسى بود كه مى توانست با زور ناحيه اى را تسخير كند.
در بين مردان، فضيلت اين بود كه خونريزى كنند و تعصّب جاهلى داشته، متكبّر و مغرور باشند؛ از ستمكاران پيروى نموده، حقوق ستمديدگان را پايمال نمايند؛ ظلم و تجاوز كنند؛ قمار ببازند، و شرابخوارى كرده ، زنا كنند و مردار و خون و هسته خرما بخورند.
امّا زنان آنان هم از مزاياى انسانى محروم بودند و به هيچ وجه مالك اراده و اعمال خود نبودند و به آنها ارث نمى رسيد، مردان بى حساب زن مى گرفتند؛ همان طور كه يهود و بعضى از بت پرستها عادت داشتند. در عين حال، زنها خود را مى آراستند و هر كه را دوست مى داشتند به خود مى خواندند؛ زنا و بى ناموسى در بين آنان رايج بود، و حتّى زنهاى شوهر دار هم آلوده بودند و بسا كه در مراسم حج هم با بدن برهنه شركت مى كردند.
امّا فرزندان آنها به پدران منتسب مى شدند؛ ولى هنگام كودكى، از ارث محروم بودند و تنها فرزندان بزرگ، ميراث را تصرّف مى كردند و از جمله چيزهايى كه، آنان به ارث مى بردند، زن شخص متوفّا بود و به طور كلّى، دختران، چه صغير و چه كبير، و همچنين پسران صغير، از ارث حقّى نداشتند ؛ مگر اينكه اگر كسى مى مرد و فرزند صغيرى از خود باقى مى گذارد، اشخاص زورمند سرپرستى اموال يتيم را به عهده گرفته، اموال وى را مى خوردند، و اگر اين فرزند يتيم، دختر مى بود، با او ازدواج كرده، اموالش را تصرّف مى كردند؛ سپس او را طلاق مى دادند و رهايش مى نمودند. در اين موقع، آن دختر، نه ثروتى مى داشت كه گذران زندگى كند، و نه كسى رغبت به ازدواج با او مى كرد تا مخارجش را هم متحمّل شود.
مسئله غصب حقوق ايتام، از بزرگ ترين حوادث شايع بين آنان بود؛ چه آنكه دائما دست به گريبان جنگها و غارتها و چپاول بودند، و طبعا قتل و كشتار زياد و ماجراى يتيمان بى سرپرست، تكرار مى شد.
از بدبختى هاى بزرگ فرزندان، يكى هم اين بود كه سرزمين هاى خراب و اراضى قفر و بى آب و علف، به سرعت گرفتار قحطى مى شد و كار به جايى مى رسيد كه مردم از ترس فقر و تنگدستى، فرزندان خود را مى كشتند. و دختران را زنده به گور مى كردند. بزرگ ترين خبر ناگوار، اين بود كه به كسى خبر دهند كه زنش دختر زاييده است.
امّا از نظر حكومت اگر چه در اطراف شبه جزيره عربستان، شاهانى حكومت مى كردند كه تحت الحمايه همسايگان زورمند و نزديك خود بودند؛ مثل ايران براى نواحى شمال و روم براى نواحى مغرب و حبشه براى نواحى مشرق؛ بجز قسمتهاى مركزى، مانند مكّه و يثرب و طائف و غيره، كه در وضعيتى به سر مى بردند كه شبيه جمهورى بوده؛ ولى جمهورى هم نبوده است و قبايل در بيابانها و حتّى گاهى هم در شهرها توسط رؤسا و بزرگان قبيله اداره مى شدند و گاهى هم اين وضع، تبديل به حكومت پادشاهى مى شده است.
اين هرج و مرج عجيبى بوده است كه در بين هر جمعى از آنان، به صورتى جلوه مى كرده و در هر ناحيه اى از سرزمين شبه جزيره عربستان، با آداب و مراسم عجيب و عقائد خرافى آنان، به وضعى در مى آمده است گذشته از اين، همه آنها گرفتار بلاى بزرگ بى سوادى بودند و تعليم و تعلّم، حتّى در شهرهاى آنان وجود نداشته است تا چه رسد به عشاير و قبائل.
تمام اين احوال و اعمال و عادات و رسومى كه براى آنان ذكر كرديم، از امورى هستند كه از آيات قرآن و خطاباتى كه متوجّه آنها شده است، به خوبى استفاده مى شود.
تدبّر در آيات و خطاباتى كه نخست در مكّه و سپس بعد از قدرت يافتن اسلام در مدينه نازل شد و اوصاف آنها را مورد بررسى قرار داده است؛ همچنين دقّت در مذمّت و سرزنش هايى كه نسبت به آنان شده و مطالعه در نهى هاى شديد و ضعيفى كه متوجّه آنان گشته است. بزرگ ترين سند صحّت مطالبى است كه به آنان نسبت داديم. گذشته از آنكه تاريخ نيز تمام اين مطالب را ذكر كرده است و آنچه را هم كه ما به موجب اجمال و اختصار آيات بيان نكرديم، به طور مفصّل تذكّر مى دهد. مختصرترين كلمه اى كه به خوبى همه اين امور را مى رساند، همان است كه قرآن اين دوره را به نام دوره جاهليت نامگذارى كرده است و تنها همين تعبير مختصر، تمام آن معانى دامنه دار را در بردارد. اين وضع عرب در آن روزگار بود.

  • نام منبع :
    خردگرايي در قرآن و حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1378
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 506500
صفحه از 516
پرینت  ارسال به