وصف شده اند؛ يعنى كسانى كه در انتخاب روش زندگى نمى انديشند . اينان را آيه ديگرى با ويژگى هاى زير ، توصيف كرده است :
«لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لاَّيَسْمَعُونَ بِهَا .۱» دل هايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند ، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند .
اسلام بر آن است كه زنجيرهاى تقليد كوركورانه را كه بر دست و پاى انديشه بشرى بسته شده است ، از هم بگسلد و از بندگى فكرى آزادشان كند و از رهگذر تأمّل ، جستجو و تبادل آزاد افكار ، راه هايى براى بنيانگذارى تمدن برتر ، پيش پاى جامعه بشرى بگذارد .
قرآن كريم ، تصريح مى كند كه فلسفه بعثت پيامبر اكرم ، تبيين رسالت الهى براى مردم است تا آنان ، بر پايه تدبّر و خردورزى ، در آن بينديشند و بدان ايمان بياورند :
«وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ .۲» و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم ، آنچه را به سوى ايشان نازل شده است ، توضيح دهى؛ و اميد كه آنان بينديشند .
به بيانى ديگر ، از نظر قرآن ، فلسفه دينْ ارائه روش تكامل انسان از راه افكار آزاد است و معناى اين سخن آن است كه قرآن ، تمدن اسلامى را در هماهنگى كامل با معيارهاى عقلى و فطرى مى بيند و اگر پژوهشگران با آزادى انديشه و نگاه منصفانه ، روش ها و نظريه هايى را كه تمدن هاى گوناگون براى