در اينجا تقابل «شرق» و [231] «غرب» عراق و شامات، خود را آشكار ميسازد. در بخش بعد به اين موضوع نظر داريم.
چهارم
هر چند زُهري دوست و حامي امويان بود، در آغاز با طرح تدوين رسمي حديث مخالفت كرد. در نتيجه، انتظار داريم كه خارج از مرزهاي حكومت امويان در شام، بويژه در عراقِ ضد اموي، حتي با مخالفت هايي بيشتر روبه رو شويم. هر چند ظاهراً هيچ حمله مستقيم و آشكاري به چشم نميآيد، مخالفت هاي غير مستقيم به صورتي گسترده و به دو شكل خاص ظهور و بروز يافته است. نخست، انتشار احاديث بيشتري حاكي از مخالفت با حفظ حديث از طريق كتابت بود. در قرن نخست هجري بحث بسيار كمتري راجع به اين موضوع در ميان بوده است. اما تجزيه و تحليل أسانيد بنابر روش شاخت / يُنبُل كه قصد داشتند آخرين «حلقه مشترک»ي را بيابند كه حديث را منتشر ساخته است (به نظر من اين لزوماً به اين معنا نيست كه اين فرد حديث را وضع كرده است)، به روشني مبين اين است كه بحث اصلي صرفاً از اوايل سده دوم هجري (سال وفات عُمَر بن عبد العزيز) شروع شده و چند دهه تداوام داشته است. همچنين درمييابيم كه متأخرترين راويان مشترک كه عليه نگارش حديث سخن گفته اند، عمدتاً و نه منحصراً، بصري و كوفي و اهل مدينه اند. نيک پيداست كه احاديث صحابه و احتمالاً احاديث تابعين در اين موضوع، از احاديث نبوي كهن ترند. در اين جا به طرح دو نمونه از احاديث دسته اول [از صحابنه يا تابعين] بسنده ميكنم. يكي اين حديث ابو نّضرةَ بصري (المنذرِ بن مالک، م 109ق) ۱ [از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم] است كه: «آيا قصد داريد نسخههايي از قرآن را از اين... برسازيد؟» او اين حديث را به استاد بيواسطه خود) ابوسعيد الخِدِري نسبت مي دهد. نمونه ديگر قاضي ابو بُردَة كوفي (م 104ق) ۲ است كه اين حديث به او ميرسد: «من كتاب هاي بسياري از پدرم استنساخ كردم، اما او همه را پاک كرد». ۳ او اين سخن را به پدرش ابو موسي اشعري نسبت مي دهد.
احاديث نبوي در مخالفت با نگارش حديث ـ كه در نگاه نخست، چهار تايند ـ علي الظاهر به ترتيب اين چهار حلقه مشترک را دارند: 1. همّام بن يحيي بصري (م 165ق)؛ ۴ 2. سفيان بن عُيَينَة (م 196ق) كه اصالتاً كوفي بود، اما به مدينه نقل مكان كرد؛ ۵ 3. عبد [232 ] الرحمن بن زيد بن أسلم (م 182ق) اهل مدينه؛ ۶ و 4. كثير بن زيد الأسلَمي (م 158ق). ۷ بديهي است شمارههاي 1 تا 3 در اصل يک
1.. تهذيب التهذيب، ج ۱۰، ص ۲۶۹؛ ميزان الإعتدال، ج ۴، ص ۱۸۱، ۱۸۲.
2.. تهذيب التهذيب، ج ۱۲، ص ۲۱، ۲۲؛ تاريخ الحفاظ، ج ۱، ص ۹۵.
3.. تقييد العلم، ص۳۹، ۴۰، نمدار ب ـ ۲.
4.. تهذيب التهذيب، ج ۱۱، ص ۶۰ به بعد؛ تقييد العلم، ص۲۹، ۳۳.
5.. GAS، ج ۱، ص ۹۶؛ تقييد العلم، ص ۳۲ ـ ۳۳.
6.. GAS، ج ۱، ص ۳۸؛ تقييد العلم، ص ۳۳ ـ ۳۵.
7.. تهذيب التهذيب، ج ۸ ، ص ۳۷۰۰ به بعد؛ تقييد العلم، ص ۳۵.