حافظه خود، مرتكب خطاهايي ميشوند).
حُفّاظ كوفي احاديث نيز بسيار مشهورند. ۱ الأعمش كوفي (م 147ق) را محدّث [علي الإطلاق] كوفييان زمان خود دانسته اند كه البته «هيچ كتابي نداشت» (كَانَ مُحَدِّثَ الكُوفَةِ فِي زَمَانِه وَ لَم يَكُن لَه كِتَابٌ). نقل است كه او «بهترين قاري قرآن و حافظ حديث در كوفه بوده است» (كانَ أقَرَئَهم لِلقُرآنِ وَ أحفَظَهم لِلحَديِثِ). ۲
بنا بر اين، يكي از دلايل ابراز مخالفت شديد، و به طور خاص عليه حديث مكتوب، در عراق را ميتوان در مخالفتي جستي كه در شهرهاي ضد اموي بصره، كوفه و مدينه نسبت به دمشق اموي وجود داشت. در بيرون از شام، مردمان بسادگي آماده پذيرش احاديثي نبودند كه با حمايت حكومت اموي تدوين شده و انتشار يافته بود. به عنوان نمونه، هر از گاهي اظهار كرده است كه از سوي حكام تحت فشار بوده تا احاديثي را كه براي آنها مورد پسند بوده بپذيرد. ۳
در آن دوره، جامعه اسلامي گرفتار انشقاق هاي متعدد كلامي و ظهور فرقه هاي كثير بود. احتمالاً از همين رو مردم نگران بودند اگر هر فرقه و گروه سياسي، و در واقع هر يک از علما، از فرمان امويان تبعيت كنند و آشكارا مجموعه حديثي خود را به شكل مكتوب انتشار دهد، وحدت اسلامي ديگر از بين برود و قابل اعاده نباشد. در اين ميان، آموزه هاي شفاهي كه انعطاف پذير بود در ظهور انشقاق ها كمتر تهديد كننده بود. احتمالاً تا زماني كه «آموزه هاي شفاهي» به شكل مكتوب درنيامده بود، مردم ميتوانستند با اين ايده كه سنت يكي است و واحد، همان طور كه درباره روايت مكتوب قرآن قايل بودند، به حيات خويش ادامه دهند.
ديگر دليل محتمل در رد و انكار حديث مكتوب به قرار زير است. محدثان بصري معمولاً متكلم بودند، و عمدتا قدري مذهب (به عنوان نمونه ابن عُلَيَّة و سعيد بن أبي عروبة). آنها عادت داشتنددر مباحث خود با آموزه شفاهي» انعطاف پذير مواجه باشند و از اين امر خشنود نيز بودند. [234] ميتوانيم چنين نكته اي را در مورد عالمان حاضر در مراكز قوي شيعه، كوفه و مدينه نيز صادق بدانيم. امتيازو برتري يک آموزه شفاهي بر نوع مكتوب (دست دوم) آن در اين بود كه براي دفاع از [آراي] خودو رد ديدگاه هاي مخالف به كار گرفته ميشد. در مقام «آموزه مكتوب»، قرآن في حد نفسه كفايتميكرد. متن آن ثابت بود و حفظ دقيق واژگان آن و روايت آنها تحت نظارت شديد قراء بود و اينخود فن عالمانه مجزايي به شمار ميرفت. تمام آنچه كه ميتوانست انجام شود صرفاً تفسير اين متنلا يتغير بود. اما«آموزه اي» كه صرفاً شفاهي مطرح ميشد، ميتوانست انجام شود صرفا تفسير اينمتن لا يتغير بود اما «آموزه اي» كه صرفاً شفاهي مطرح ميشد، ميتوانست از طريق افزودن برخي
1.. تهذيب التهذيب، ج ۱۱، ص ۱۸۳، ذيل نام يحيي بن زكريا ابن أبي زائدة.
2.. همان، ج ۴، ص ۱۹۶، ذيل نام سليمان بن مِهران.
3.. Horovitz, Earliest Biographies, ۴۱; Goldziher, Muhmmednisiche Studien, II, ۳۸ff.