اين است كه بسياري از احكام صادر شده از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را منسوخ بدانيم؛ امري كه خلاف واقع است و كسي به آن گردن نمينهد. ۱
از سوي ديگر، اگر بخواهيم اين گونه احاديث را تخصيص زننده عمومات قرآني يا عمومات رسيده از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدانيم، با مشكل تأخير بيان از وقت حاجت رو به رو ميشويم و اين روند، به تصريح برخي، قبيح و ناپسند است؛ ۲ ولي ميتوان گفت که گاهي مقتضاي مصلحت، آن است كه احكام الهي، به طور تدريجي و متناسب با استعداد و ظرفيت امت اسلامي، صادر شوند؛ به اين معنا كه همه احكام و تكاليف الهي، توسط شخص پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و در زمان حيات ايشان، تشريع گردد، ولي بيان پارهاي از آنها و يا ذكر تبصره و تبيين برخي از آنها، به زمان ائمه عليهم السلام و اقدام ايشان موكول شود. چنين نيست كه تأخير بيان از وقت حاجت همانند ظلم، داراي قبح ثابت و ذاتي باشد و در همه حال ناپسند محسوب گردد؛ بلكه بايد آن را مانند دروغ گفتن دانست كه فقط اقتضاي قبح دارد و ميتوان در برخي موارد و به اقتضاي مصالح مهمتر، آن را نيكو شمرد. تأخير بيان از وقت حاجت نيز، گرچه اقتضاي قبح دارد و چه بسا موجب شود که برخي از آحاد جامعه اسلامي به رنج و سختي بيفتند يا برخي مصالح از آنان فوت گردد و يا گرفتار پارهاي مفاسد شوند، ولي چنان چه اين امر، تأمينكننده مصلحت مهمتر و در بردارنده منافع بيشتر باشد، خالي از هرگونه محذور است. بنا بر اين، بر خلاف ناسخ دانستن اين دسته از روايات ـ كه با مشكلاتي چند مواجه بود ـ مخصص دانستن آنها نسبت به عمومهاي قرآني يا نبوي خالي از محذور است.
البته اين نگرش در مواردي صادق است كه دليل قرآني يا نبوي عام و دليل رسيده از ائمه عليهم السلام خاص باشد، ولي چنانچه ميان آن دو، تنافي و تباين كلي برقرار باشد، چارهاي جز ناسخ دانستن دليل لاحق نسبت به دليل سابق باقي نميماند و اين سخن، در تنافي با اجماع ياد شده، مبني بر اختصاص داشتن نسخ به زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيست؛ زيرا چنان كه برخي از عالمان هم ياد آور شدهاند، ۳ نقش چنين حديثي از ائمه عليهم السلام چيزي جز كشف كردن از وقوع نسخ در دوران حيات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و موكول شدن ابراز آن به دوران جانشينان آن حضرت نيست، ولي شايان ذكر آن كه وجود چنين احاديثي بسيار نادر، بلكه ناياب به نظر ميرسد و با وجود جستجوي فراوان، به هيچ نمونهاي از آن بر نخورديم. نمونههايي كه در ادامه بحث ياد خواهيم نمود، نيز همگي در محدوده احاديث نبوي است.
نمونهها
1. بر اساس روايتي كه شيخ طوسي، با سند خود از زراره، و او از امام باقر عليه السلام نقل ميكند: روزي عمر بن خطاب، صحابيان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، از جمله علي عليه السلام را جمع نمود و از آنان پرسيد: ديدگاه شما در باره مسح بر روي كفش [به هنگام وضو] چيست؟ مغيرة بن شعبه برخاست و گفت: من ديدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر روي كفش مسح نمود. در اين هنگام، علي عليه السلام فرمود: آيا اين كار را پيش از فرود آمدن سوره مائده انجام داد
1.. ر.ک: محاضرات في اصول الفقه، ج۵، ص۳۱۹.
2.. ر.ک: همان.
3.. مانند شيخ حرّ عاملي كه پس از نقل حديث پيشين از محمدبن مسلم مينويسد: «هذا مخصوص بحديث الرسول صلي الله عليه و آله و سلم، فيكون حديث الائمة عليه السلام كاشفاً عن الناسخ» (وسائل الشيعة، ص۱۸، ص۷۷).