وقعة الجمل اثر ابي مخنف، و كتاب الغارات از ابن هلال الثقفي، و كتاب الجمع بين الغريبين از هروي، و الجراح از قدامة بن جعفر، که شرح را به موزهاي از کتب قديم تبديل کرده است. ۱
منظور ما از آسيبشناسي وقايعنگاريها در حقيقت نقد برخي روايات است که انتساب قول يا فعل آن به معصومي چون امام خون حسين عليه السلام درست نمينمايد؛ همانگونه که همگان ميدانند، يکي از بيشترين صحنههاي تاريخي که گرفتار وضع و جعل و دروغ قصاص و مادحين و مغرضين شده است واقعه کربلا و عاشوراست. از اين رو، مناسب ديديم بخشي از مقاله را به اين مهم اختصاص دهيم و با کنکاش شرح، نيک ديديم اين امر را در دو بخش ارائه دهيم: الف) نقد شارح بر ديگران؛ ب) نقد ما بر شارح. که به هريک جداگانه خواهيم پرداخت:
الف) نقد شارح بر ديگران
برخي مواضع ابن ابي الحديد نسبت به برخي نقلها ستودني است. وي در جاهاي مختلف نشان داده است که تعصب ندارد و بسياري از فضايل ائمه را ميپذيرد؛ همچون اخبار غيبي حضرت امير و جايگاه فعليت مطلق داشتن امام و برتري علي عليه السلام نسبت به خلفاي ثلاثه، و از سويي با ريزبيني برخي خطاها را که توسط نابخردان يا سودجويان و... به نام ائمه القا شده است، تذکر ميدهد؛ هر چند ما نميتوانيم تمام آنچه را ميگويد بپذيريم، ولي خطاهاي وي بيشتر علمي است و در برخي موارد هم مانند رد عصمت امام به ديدگاه کلامياش بازگشت دارد. نمونههاي نقد او به برخي مقولات در باره امام حسين عليه السلام از قرار زير است:
کينه مرواني نسبت به حسين عليه السلام و رفتار شرمآور وي با سر مطهر امام
ابن ابي الحديد در جايي به نقل از ابو جعفر اسکافي از بخشي از دشمنيهاي مغيره بن شعبه نسبت به علي عليه السلام پرده برميدارد؛ وي روزي نزد معاويه ميگويد: پيامبر دخترش را به همسري علي عليه السلام به خاطر اين که دوستش داشت در نياورد، بلکه تنها ميخواست با اين کار نيکيهاي ابوطالب را به خود جبران کند، و بارها لعن و ناسزاي علي بر منابر ميگفت. پس از آن ميآورد که مروان بن حكم پستتر و دونتر از آن است که در شمار صحابه فاسد العقيده هم شمرده شود؛ چه وي نيز چون پدرش حكم بن أبي العاص مطرود و رانده و ملعون پيامبر بود، اما مروان عقيدهاي ناپاکتر داشت، و الحاد وكفري عظيمتر از پدرش، اما جسارت وي به امام حسين عليه السلام بس عظيم است. شارح به نقل از ابو جعفر ميگويد: وي هموست که روزي که سر حسين عليه السلام به مدينه ـ که او آن روزگار امير آن بود ـ رسيد، سخنراني کرد و سر امام را بر روي دو دست گرفته، حمل ميکرد و ميخواند: «يا حبذا بردک في اليدين * وحمرة تجري علي الخدين * كأنما بت بمسجدين؛ خوشا سردي و خنکي تو در دو دست، و سرخي[خون] که بر دو گونهات
1.. مصادر نهج البلاغة وأسانيده، ج ۱، ص ۲۳۴.