معاويه، چون خداوند تعالي او را از دور ديد، يزيد را که پيش رويش بود، نزد خود خواند، بدو گفت: زير پايههاي عرش برو تا فاطمه به تو دست نيابد، يزيد داخل شود و زير پايهها پنهان گردد، و فاطمه حاضر گردد، تظلم کند و گريه سر دهد، خداي سبحان گويد: اي فاطمه، به پاي من بنگر، و پايش را براي فاطمه بيرون زد، که در آن جاي زخم تير نمرود بود، سپس گفت: اين زخم نمرود است در پاي من، من از او درگذشتم، حال آيا تو از يزيد نميگذري؟ و فاطمه گويد: اي پروردگار من، تو شاهد باش که از او گذشتم» ۱ . جدا از تشبيه و تجسيم باطلي که در اين نص است و شارح به همين قصد آن را بيان داشته، درخواست گذشتن فاطمه از يزيد ۲ ، اين دشمن خدا، توسط خدا در قيامت، با عدالت و حکمت حق تعالي ناساز است و بطلان و جعل آن ثابت است، چونان اسرائيلياتي که در تفسير کلام وحي وارد شدهاند. در همين زمينه از مواردي که شارح قياسي نابجا نموده آنجاست که سخن امير مؤمنان: «اللهم احملني علي عفوك ولا تحملني علي عدلك»۳ را با قول زني مرواني خطاب به زني هاشمي ضمن بحثي ميانشان مقايسه نموده است، اما سخن رد و بدل شده ميان دو زن طبق داستان شارح: «پس از كشته شدن مروان بن محمد زني مرواني به يكي از زنان هاشمي گفت: چه خوب است عدل، شما ما را فرو گيرد. آن زن هاشمي پاسخ داد: در آن صورت نبايد هيچ يک از شما را زنده باقي بداريم كه شما با علي عليه السلام جنگ كرديد و حسن عليه السلام را زهر خورانديد و حسين عليه السلام و زيد و پسرش را كشتيد و علي بن عبد الله را زديد و ابراهيم امام را در جوال آهک خفه كرديد.» ۴ که البته مقصود حضرت از معامله خدا با عفو و نه با عدل، آنچه معتزليِ شارح فهميده نيست، که قاتلان معصومين نيز شامل آن شوند، آيا ديگر اميدي ميرفت که آيه لا يَسْتَوِي أَصْحابُ النَّارِ وَأَصْحابُ الْجَنَّةِ، أَصْحابُ الْجَنَّةِ همُ الْفائِزُونَ۵ و وَما يَسْتَوِي الأَْعْمي وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَلاَ الْمُسِي ءُ قَلِيلاً ما تَتَذَكَّرُونَ۶ به وقوع بپيوندد، آيا عفو و رحمت خدا که مسلماً همه چيز را شامل ميشود و هر که را او اراده کند، در بر ميگيرد، بيهيچ مناسبت با قانون الهي و سنت بلاتبديل و تحويل او، به يزيديان و قابيليان تعلق ميگيرد؟!
رد شبهه در جواز لعن قاتلان
وي در جايي بحث لعن را مطرح کرده، در شرح حکمت 413 نهجالبلاغه خطاب به عمار ياسر در باره نهي او از نصيحت مغيرة بن شعبة ۷ که شارح در آغاز شرح آن ميگويد: «ياران ما در سکوت بر مغيره اتفاق نظر ندارند، بلکه بيشتر عالمان بغداد وي را فاسق ميخوانند...» ۸ ، وي قول ابوالمعالي جويني را به عدم
1.. شرح نهج البلاغة، ج ۳، ص ۲۲۶، ۲۲۷، اين داستان ساختگي را تنها در شرح يافتيم که به بررسي سير دروغپردازيهاي به نام عاشورا کمک ميکند.
2.. براي دانستن گوشهاي از جنايات و فواحش يزيد اين پليد بن پليد در شرح ر.ک: شرح نهج البلاغة، ج ۱۵، ص ۱۷۸، ۱۷۹. شارح در پايان سخنانش درباره سخافت شأن يزيد ميگويد: وقطع الله دابر الذين ظلموا والحمد لله رب العالمين .
3.. نهج البلاغه، خ۲۲۷.
4.. شرح نهج البلاغة، ج ۱۱، ص ۲۶۸.
5.. سوره حشر، آيه۲۰.
6.. سوره زمر، آيه ۹.
7.. امام وقتي ديد عمار ياسر مغيره را بيفايده نصيحت ميکند، به او فرمود: «دعه يا عمار، فإنه لن يأخذ من الدين إلا ما قاربه من الدنيا، وعلي عمد لبس علي نفسه، ليجعل الشبهات عاذرا لسقطاته.»ر.ک: شرح نهج البلاغة، ج۲۰، ص۸ .
8.. شرح نهج البلاغة، همان، ص۸ .