را در زمان معاويه نقل کرده و پذيرفتهاند و يا رد نکردهاند، ۱ اما بعد از اين همه بايد گفت همانگونه که نويسنده کتاب موسوعة الثورة الحسينية به درستي اشاره کردهاند توقيف اموال يزيد توسط امام روايتي صحيح است و اين کار در موقعيتي که امام با يزيد بيعت نکرده و در حقيقت براي مبارزه آشکار با وي آماده شده است، رفتاري طبيعي و درست است؛ چه عاقلانه نمينمايد که حسين عليه السلام حکومت بر امت را براي يزيد جايز نداند، ولي حقوق و اموالي به نام حکومت را براي او بپذيرد، ۲ ضمن اين که نبايد از نظر دور داشت که معاويه پس از بيعت گرفتن براي يزيد، در حقيقت، يکي از بندهاي مهم صلحنامه را زير پا گذارده بود. لذا پس از مرگش هيچ حقي براي يزيد وجود نداشت که امام قايل به آن باشد، علاوه بر اين که يزيد بر خلاف پدرش ـ که در کفر و فحشا پنهانکار بود و ظاهر اسلامي خود را حفظ ميکرد ـ همه گونه فحشا را به ظاهر کشانده بود و شمشير بر ضد اسلام از رو بسته بود که امام نيز در نامهاي خطاب به معاويه به آن اشاره ميکند.
اما در مورد اين که چرا اين جريان نميتواند در زمان معاويه انجام شده باشد، بايد گفت چنانچه روايات تأييد ميکنند، امام پس از شهادت برادرش حسن عليه السلام به امامت رسيد. برخي نزد او آمدند و از او خواستند بر ضد معاويه قيام کند. شکي نيست همان طور که معاويه خود نيز ميدانست و در مواردي حسين عليه السلام در نامه يا حضوراً به تنهايي يا به همراهي برادر، به افشاگري او و فرزندش يزيد پرداخته بود و مشروعيتي براي حکومت او قايل نبود، ۳ اما بينديشيم که آيا صلح امام حسن اعطاي مشروعيت به معاويه بود؟ و آيا حسين عليه السلام قصد داشت صلحنامه را در زمان حيات معاويه نقض کند و بر او بشورد؟! خير، شرايط سياسي اجازه نداد تا امام حسين عليه السلام ولايت خود را در زمان معاويه آشکار کند و مردم را به خود بخواند و معاويه را خلع کند و لذا به صلحي که ميان برادرش و معاويه واقع شد، پايبند بود، ۴ و حتي ابومخنف نقل ميکند که امام حسين نامهاي به معاويه نوشت و در آن به پايبند بودن خود بر پيمان برادرش تأکيد کرد و سخناني که مبني بر پيمان شکني او به معاويه گزارش شده بود را ساخته دروغبافان سخن چين و تفرقهافکنان دانست. ۵ و نيز بلاذري سخني از حضرت ميآورد ـ که باز دليل بر پايبندي امام به صلح است ـ مادام که معاويه زنده است، ايشان به مردماني از کوفه که پس از امام حسن عليه السلام طي نامهاي خواستار برکناري معاويه و بيعت با امام بودند، فرمود:
1.. شرح نهج البلاغة، ج ۱۸، ص ۴۰۹؛ فيض الدموع، مقدمه, ص۱۸، به نقل از شرح.
2.. موسوعة الثورة الحسينية، ج ۵، ص۹۴.
3.. به عنوان نمونه به اين روايت بنگريم: شرح نهج البلاغة، ج ۱۶، ص ۴۶ ـ ۴۷، به نقل از مقاتل الطالبيين: «قال أبو الفرج: وحدثني أبو عبيد محمد بن أحمد، قال: حدثني الفضل بن الحسن البصري، قال: حدثني يحيي بن معين قال: حدثني أبو حفص اللبان، عن عبد الرحمن بن شريك، عن إسماعيل بن أبي خالد، عن حبيب بن أبي ثابت، قال: خطب معاوية بالكوفة حين دخلها، والحسن والحسين عليهما السلام جالسان تحت المنبر، فذكر عليا عليه السلام فنال منه، ثم نال من الحسن، فقام الحسين عليه السلام ليرد عليه، فأخذه الحسن بيده فأجلسه، ثم قام فقال: أيها الذاكر عليا، أنا الحسن، وأبي علي، وأنت معاوية وأبوك صخر، وأمي فاطمة وأمك هند، وجدي رسول الله وجدك عتبة بن ربيعة، وجدتي خديجة وجدتك قتيلة، فلعن الله أخملنا ذكرا، وألأمنا حسبا، وشرنا قديما وحديثا، وأقدمنا كفرا ونفاقا! فقال طوائف من أهل المسجد: آمين. قال الفضل: قال يحيي بن معين: وأنا أقول: آمين».
4.. فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، ص۲۶۵.
5.. همان، ص۲۶۷، به نقل از ابومخنف.