آسيب شناسی روايات ابن ابی الحديد درباره‌ امام حسين(ع) - صفحه 145

إني لأرجو أن يكون رأي أخي، في الموادعة، و رأيي في جهاد الظلمة رشدا و سدادا، فالصقوا بالأرض و أخفوا الشخص و اكتموا الهوي و احترسوا من الأظّاء ما دام ابن هند حيّا، فإن يحدث به حدث و أنا حيّ يأتكم رأيي إن شاء الله»۱.
و مردم را به صبر دعوت کرد تا پس از مرگ پسر هند (معاويه) اگر حضرت زنده بود نظرش را اعلام فرمايد. حال آيا مي‌توان پذيرفت امام از سويي دعوت مردم را براي بيعت تا زمان مرگ معاويه به خاطر صلح برادرش به تعليق درآورد و جنگي آشکارا ميان او و معاويه نباشد و از سويي به توقيف و مصادره اموال معاويه پردازد؟ آيا هيچ توجيهي براي مردم و تاريخ باقي مي‌ماند؟! لذا جناب السماوي اين داستان را جعلي و برساخته دست دشمنان معرفي مي‌کند تا حادثه بعدي را نيز نوعي ياغي‌گري و دزدي و راهزني جلوه دهند، ۲ چنان که به گاه توقيف اموال يزيد در منزل تنعيم، برخي گفتند او پيش از اين نيز چنين کرده بود.
پس از اين همه بايد گفته علامه کاشف الغطا در باره شارح نهج‌البلاغه که «نعم المؤلّف لولا عناد المؤلّف» ۳ را در اين مورد تصديق کرد و دليل آن سخني است که وي به سخافت و گستاخي پس از روايت داستان جعلي مذکور مي‌آورد و معاويه را به بزرگواري و سعه صدر و صدق تدبير مي‌خواند، گويي از تقصير جواني بي‌تجربه ـ العياذ بالله ـ درگذشته است و آن را حمل بر باد جواني درسر حسين دانسته است!!! چه زشت است اين سخن که «وهذه سعة صدر وفراسة صادقة». و زشت‌تر اين که شارح اين حکايت و ديگري را براي نشان دادن سعه صدر و حسن تدبير معاويه در حکومت‌داري آورده است، وي چنين مي‌نويسد: «وكان معاوية واسع الصدر كثير الاحتمال وبذلك بلغ ما بلغ» و سپس بابي تحت عنوان «سعة الصدر وما ورد في ذلک من حكايات» باز كرده و حکايت بالا را در آن آورده است. ۴
روايتي مجعول در کسرت شأن آل هاشم و مسلم بن عقيل، و رفعت شأن آل بوسفيان با وصف کرامت براي ايشان از زبان امام حسين عليه السلام.
از ديگر مواردي که شارح در آن ناقل صرف است و گويي بدون پيش‌فرض‌هاي تاريخي و نه اعتقادي خويش آن را در شرح خود گنجانده است، روايتي است به تحقيق از موضوعات روايات تاريخي که جز وهن ائمه و استهزاي آل هاشم را در بر ندارد، حال آن‌ که شأنيتي مثبت، والا و کريم براي آل بوسفيان منافقان ملعون پيامبر و دشمن آل الله متصور مي‌سازد، و شگفتي نگارنده را از جنبه‌هايي موجب شد، از جمله اين که چگونه مؤلّفان ما اين روايات را در کتب خود مي‌آورند و حتي گاه به توجيه آن مي‌پردازند، و ديگر اين‌ که آيا کسي نيست که به آن پاسخ داده باشد، ضمن بررسي طولاني در کتاب‌هاي تاريخي مطلبي يافتم از محقق مورخ جعفر مرتضي عاملي که اين روايت را برساخته دانسته و بر آن دلايلي آورده که هر قلب سليمي خواهد پذيرفت، اما روايت مفتعل مدايني که گويي تنها راوي آن است و ديگران از شارح نهج‌البلاغه و غيره از او گرفته‌اند: ترجمه روايت:
مدايني نقل مي‌كند كه روزي معاويه به عقيل گفت: آيا نيازي داري كه براي تو آن را برآورم؟ گفت: آري،

1.. أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۱۵۲.

2.. موسوعة الثورة الحسينية، ج ۵، ص ۹۴.

3.. مصادر نهج البلاغة و أسانيده، ج ۱، ص ۲۱۷.

4.. شرح نهج البلاغة، ج ۱۸، ص ۴۰۷، وي در آغاز اين باب مي‌آورد: «ونحن نذكر من سعة الصدر حكايتين دالتين علي عظم محله[معاوية] في الرئاسة، وإن كان مذموما في باب الدين...».

صفحه از 154