آسيب شناسی روايات ابن ابی الحديد درباره‌ امام حسين(ع) - صفحه 147

ب. درخواست خريد کنيز با شخصيت عقيل، پيرمردي فرتوت پا به سن گذارده، سازگار نيست؛ زيرا سن عقيل در آن زمان قريب هشتاد بود، و بلکه بيشتر؛
ج. روايت جز مدايني سندي ندارد؛
د. پول‌هاي وارد شده در روايت مشخص نيست که درهم است يا دينار، ضمن اين که کنيزي به قيمت چهل هزار در آن زمان بعيد است؛ زيرا قيمت کنيزان، هرچند گران، اين مبلغ نبوده است؛
ه . از روايت برمي‌آيد که مسلم زمينش را به کسي که در مدينه صد هزار بابت آن مي‌پرداخت نفروخت، و حال آن‌ که آن را به همان مبلغ به معاويه فروخت؛ چرا مسلم از مدينه تا شام تحمل کرد تا آن را به معاويه بفروشد؛
و. طبق روايت، حسين عليه السلام به معاويه نوشته است که وي مسلم را فريفته و در خريد زمين بر او حيله زده است. از آنجا که روايت خود تصريح دارد که مسلم پيشنهاد فروش زمين را به معاويه داده، به چه توجيهي حسين عليه السلام، معاويه را متهم به حيله‌گري مي‌کند؛
ز. روايت مي‌گويد که حسين عليه السلام نوشت: «مسلم آنچه مالک آن نبوده فروخته است»، و مسلم نيز سعي نکرده خود را از اين اتهام تبرئه کند. پس اگر مسلم در نزد حسين، جوان فريب‌کار نابخردي باشد که مال ديگري را بفروشد، چرا حسين عليه السلام او را پس از اندک زماني به عنوان نماينده به كوفه گسيل مي‌دارد، و درباره‌اش مي‌گويد: «برادرم و پسر عمويم و مورد اعتمادم(أخي و ابن عمي و ثقتي)؛ ۱
ح. روايت تصريح دارد که حسين عليه السلام معاويه و همه خاندان أبو سفيان را به وضوح مدح کرده است».
ط. اين روايت با تاريخ شهادت مسلم و سن او مغايرت دارد؛ زيرا عمر او هنگام شهادتش بنا بر قول عقاد نزديک چهل سال بوده است. وي در زمان عمر بن الخطاب در زمره فاتحان روم و از فرماندهان رزمنده سپاه بوده است و در صفين نيز همراه حسن و حسين عليهما السلام در ميمنه سپاه علي عليه السلام حضور داشت، و در كربلا دو فرزند مبارز داشت؛
ي. اين داستان با وفات عقيل در تعارض است. روايت بيان مي‌کند که عقيل در آن وقت کور بوده است؛ حال آن‌ که وي در اواخر عمر کور شده است؛
ک. و مهم‌ترين دليل بر افتعال و جعلي بودن روايت، اثبات كرم و بزرگواري و بخشش براي معاويه از زبان حسين عليه السلام است و اين که بني‌هاشم اهل خشونت وتندخويي بوده باشند ـ والعياذبالله ـ و آل أميه اهل حلم و كرم و صبر!!! ديگر دلايل که ما به جهت اختصار نياورديم. ۲
اگر جز اين دليل آخر بر جعلي بودن آن هيچ نداشتيم، همين کافي بود تا به وضع آن حکم کنيم. مرحوم ميانجي ذيل اين روايت مي‌گويد: «أقول: فيه من آثار الافتعال ما لايخفي...» ۳ . چه بسا اين روايت

1.. الأخبارالطوال، ص۲۳۰؛ تاريخ ابن خلدون، ج ۳، ص۲۷؛ تاريخ الطبري، ج ۵، ص۳۵۳؛ الفتوح، ج ۵، ص۳۰؛ الكامل، ج ۴، ص۲۱.

2.. دراسات وبحوث في التاريخ والاسلام، ج ۱، ص۲۰۶.

3.. عقيل ابن أبي طالب، ص ۶۴ـ ۶۶.

صفحه از 154