چونان مسعودي رفتار يزيد را فرعون مآبانه و بلکه بدتر از فرعون ميداند و به پلشتي وي خستوست؛ ۱ چنان که از لعن امثال او نيز، چنانچه گذشت، دفاع کرده است، اما اشکال در حمل فعل ائمه بر اساس گمان و ظن و آيندهنگري و مصلحتانديشي اجتهادي است نه علم و يقين، والا وي هر دو را در کارشان مصيب ميشمرد و حتي در جايي در شرح فراز: «وخض الغمرات إلي الحق»، از کلام نهجالبلاغه در پاسخ به شبهه احتمالي اين که چرا امام حسن با توجه به اين وصيت پدر خود را در سختي نيفکند و نجنگيد، آن را از عدم توانايي و فقد انصار شمرده، و در کنار آن امام حسين را غور کننده در غمرات بدون انصار ميخواند و همين را سبب فضل و تقديم او بر برادرش نزد گروهي از مردم، اما عقيده خود را چنين بيان ميدارد که نزد ما هر دو در فضيلت يکي هستند:
هما عندنا في الفضيلة سيّان، أما الحسن فلوقوفه مع قوله تعالي: إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا وأما الحسين فلإعزاز الدين» ۲
و تمام سخن سيد مرتضي همين است که آنها هر دو مسلماً درست عمل کردهاند، اما نه از روي حدس و گمان و ظن و نشانهها و دو اجتهاد مختلف، بلکه از روي علم امامت و يقين، ۳ و ديگر اين که اگر حسن را توان بيشتر از حسين بود و بر اساس ظن صلح کرد، نبايد او به صلح تن ميداد و آن بزرگوار ديگر به نبرد، چون در اين صورت يکي که ميتوانسته نکرده و آن که نميتوانست خود را به هلاک انداخته است، زيرا امارات تمکن و توان مقابله براي حسين عليه السلام پس از مشاهده پيمان شکني کوفيان از ميان رفت و امام حسن عليه السلام، تعداد ياران را نبايد امارات و نشانههاي مسالمه ميديد. خود شارح در ادامه ضمن اين که قول قاضي قضاة را نيکو شمرده و رديه سيد مرتضي را ناخوش انگاشته، ولي ناخواسته به ياري او شتافته و گويد: «ليس بمستحيل أن يعتمداً ذلك بوصية سابقة من أبيهما عليه السلام»۴ . و اين همان يقين به کار خود است، از کسي که به قول خود شارح، بيان شيوايش را نيز تنها از علم الهي دارد، نه از بندگان و معلم بشريت است. ۵ علم امامت دريافت کردن، عين اليقين يافتن و شدن است، نه اجتهادي که ميتوانست خطا هم باشد؛ چونان اجتهاد ديگر صحابهاي که قاضي القضاة سخت به تکلف دفاع از خبطشان گرفتار آمده است. از شارح که خود روايت منزلت امام نزد عمر را بيان کرده که شأنيت وجهاللهي ائمه را در آن به وضوح ميتوان ديد. سپس در اين که ايشان با علم امامت که البته از پدرش و او از نبي مکرم اسلام به ارث بردهاند، به قيام برخاسته و برادرش با شرايطي قعود پيشه کرده، يا با اجتهاد شخصي و گمان و ظن غالبي که ميان خطا و درست شناور است، به دفاع از قاضي ميپردازد. جاي بسي شگفتي است که آيا وي تنها موسوعهاي از آنچه به دستش آمده گرد آورده است يا ندانسته که آن که موي بر سر تواند روياند ـ البته به اذن الله ـ از روي علم امامت و يقين من ربّه تصميم ميگيرد که خطا
1.. مروج الذهب، ج ۳، ص۶۹ :«و لما شمل الناس جوْرُ يزيد و عماله، و عمَّهم ظلمه، و ما ظهر من فسقه: من قتله ابن بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وأنصاره، و ما أظهر من شرب الخمور و سيره سيرة فرعون، بل كان فرعون أعدل منه في رعيته، و أنصف منه لخاصته و عامته».
2.. شرح نهج البلاغة، ج ۱۶، ص ۶۵.
3.. مسلماً علم و يقين مخالف دقت به امارات و آوردن دلايل اين فعل نيست.
4.. شرح نهج البلاغة، ج ۱۲، ص ۲۴۷ـ ۲۴۹.
5.. «وهذا من صناعة الخطابة التي علّمه الله إياها بلا تعليم، وتعلّمها الناس كلهم بعده منه» ( شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، خ۲۳۸، ص۱۴۳).