علامه طباطبايي رحمه الله و حديث - صفحه 27

و بعد، آن چهار بيت بسيار زيبا را مي‌نگارد. ۱ بعد هم مي‌فرمايد که اين اخلاق است. واقعاً اين عالم رباني، به اين اخلاق، متخلّق بود.
يک جا من در اين مصاحبه‌ها گفتم که نمي‌دانم مرحوم آقاي قاضي ۲ ، چه چيزي به اينها ياد داده است؟ چطوري تعليم داده بود که افراد اين چنيني به وجود آمدند. غير از علاّمه، اشخاص ديگري هم پرورش داد، مثل مرحوم شيخ علي محمد بروجردي، که از اوتاد بود و در نجف معروف بود به شيخ زاهد. وقتي تابستان، مرحوم آقاي طباطبايي به مشهد مي‌آمدند، من گاهي يک ماه بيشتر يا کمتر در آنجا مي‌ماندم. وقتي مي‌رسيد به در صحن، آن دري که دستهاي چرکين مردم به آن ماليده شده بود، دست افراد گوناگون، هيچ پروايي نداشت که اين لب لرزان را بر اين چارچوبه در بگذارد و ببوسد، آن چنانکه گويي با تمام وجود، با محبت حضرت رضا( عجين است. يعني تأثير عجيبي داشت. ايشان حرف کم مي‌زد، امّا واقعاً از راه دل، خيلي چيزها را تغيير مي‌داد.

1.. «و امّا المسلک الثالث المتقدم بيانه فيفارق الأولين بأن الغرض فيه ابتغاء وجه الله لا اقتناء الفضيلة الانسانية ولذلک ربما اختلف المقاصد التي فيه مع ما في المسلکين الأولين ... وحينئذ يتبدل نحو إدراکه وعمله فلايرى شيئاً إلاّ ويرى الله سبحانه قبله ومعه، وتسقط الأشياء عنده من حيز الاستقلال، فإنه إذا کان لايحب إلاّ لله فلا يريد شيئاً إلاّ لله وابتغاء وجهه الکريم، ولا يطلب ولا يقصد ولا يرجو ولا يخاف، ولا يختار، ولا يترک، ولا ييأس ولا يستوحش، ولا يرضى، ولا يسخط إلاّ لله وفي الله ... روت لي أحاديث الغرام صبابة بإسنـادها عن جيــرة العـــلم الفــرد و حدثني مر النسيم عن الصبا عن الدوح عن وادي الغضا عن ربى نجد عن الدمع عن عيني القريح عن الجوى عن الحزن عن قلبي الجريح عن الوجد بأن غرامي والهوى قد تحالفا على تلفي حتى أوســد في لحـدي» (تفسير الميزان: ج۱ ص۳۷۳) ترجمه: وامّا مسلک سوم که بيانش گذشت، با آن دو مسلک ديگر اين فرق را دارد که غرض از تهذيب اخلاق، تنها و تنها رضاي خداست، نه خودآرايي به منظور جلب نظر و ثنا و بارک الله مردم، و به همين جهت، مقاصدي که در اين فن هست، در اين سه مسلک، مختلف ميشود ... اينجاست که به کلّي نحوه ادراک و طرز فکر و طرز رفتارش عوض ميشود، يعني هيچ چيزي را نميبيند، مگر آنکه خداي سبحان را قبل از آن و با آن ميبيند و موجودات در نظرش از مرتبه استقلال ساقط مي‌شوند ... او از آنجاييکه غير خدا را دوست نميدارد، قهراً جز تحصيل رضاي او هدفي ندارد. اگر چيزي ميخواهد و اگر اميدش ميدارد، اگر از چيزي ميترسد، اگر اختيار ميکند و يا صرفنظر مينمايد و يا مأيوس ميشود، يا استيحاش ميکند، يا راضي ميشود، يا خشمناک ميگردد، همهاش براي خداست ... يک عشق سطحي، اسرار عشق سوزان را برايم حديث کرد و سند خود را به همسايگان آن کوه بلند تنها نسبت داد. سند ديگر حديث چنين است: عبور نسيم روايت کرد از باد صبا از باغها از وادي غضا (واقع در نجد) از بلنديهاي نجد. از اشک، از ديدگان زخمي من، از شور عشق، از اندوه، از قلب جريحه دارم، از وجد. و متن حديث اين است که: شور عشقم و دلدادگيم با هم سوگند خوردهاند که مرا تلف کنند تا در قبر سر به بالين لحد بگذارم. (ترجمه تفسير الميزان: ج۱ ص۵۶۱).

2.. آيت الله سيّد علي قاضي طباطبائي تبريزي، متولد ۱۲۸۲ قمري، استاد علاّمه طباطبائي در عرفان، و از شخصيتهاي کمنظير شيعه بوده است.

صفحه از 38