علامه طباطبايي رحمه الله و حديث - صفحه 32

يک کاري که مرحوم علاّمه طباطبايي، در مورد روايات کرده و خيلي قابل توجّه است، اين است که بيست تا روايت را آورده و مي‌خواهد بفرمايد، اميرالمؤمنين( فاتح باب علوم عقلي است، فاتح باب اين علوم و استدلال است. اين را هم ملاحظه کنيد که ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، وقتي به اين خطبه‌هاي عجيب توحيدي امير المؤمنين مي‌رسد، مي‌گويد:
اميرالمؤمنين تا زماني که در حجاز بود، زمينه براي اين که از اين قبيل مسائل بيان کند، فراهم نبود، امّا وقتي که به عراق آمد، از آنجا که مردم آنجا، عقل‌استدلال داشتند و هوشمند بودند، زمينه پيدا کرد تا اين خطبه‌ها را عرضه کند (تفسير الميزان: ج 6
ص 91 ـ 104).
مرحوم آقاي طباطبايي مي‌فرمايد: فاتح باب استدلال، اميرالمؤمنين است، حالا مقداريش در نهج البلاغه است، و جناب علاّمه بيست تا حديث اينجا نقل مي‌کند، از آن احاديث ناب توحيدي، و بعد هم يک توضيحي دنبالش دارد که در واقع اين، فلسفه توحيدي و حکمت متعاليه را بيان مي‌کند. صفات خدا، مسائل گوناگون از اين روايات بيرون مي‌آيد، و اين رواياتند که در حقيقت، زمينه استدلال را فراهم مي‌کنند، يک ده بيست صفحه‌اي هم در اين باب توضيح مي‌دهند.
پس عرض من اين است که روايات از ديد مرحوم آقاي طباطبايي در تفسير قرآن، واقعاً نقش اساسي دارد. ايشان محيط به مسائل و مضمون روايات است، امّا نه آن طور که شما حساب کنيد که هر چه گيرش آمد، در تفسير آيات بياورد. نخير! اين طوري نيست، اين بحث روايي الميزان را ملاحظه کنيد، همه‌اش گزيده در آنجا آمده، شما يک جا اثري از حرفهاي اسرائيليات نمي‌بينيد.

تعامل فلسفه و حديث

علاّمه طباطبايي، در واقع نمي‌خواهد فلسفه را حاکم بر روايات کند، اين خيلي مهم است، نمي‌خواهد حکمت متعاليه را حاکم بر روايات کند، بلکه مي‌خواهد بر اساس آن بيست حديثي که مشابهاتش فراوان است، آنها را کاشف از يک اصولي قرار بدهد، که آن اصول، مي‌تواند يک حکمت متعاليه‌ بسازد. اين، نکته بسيار مهمي است که ايشان، همان کاري را که در مورد قرآن کريم انجام مي‌دهد، که آيات را با آيات تفسير مي‌کند، همين کار را در مورد روايات نيز مي‌کند. شما اين دسته روايات و همچنين شش جلد اول بحار الانوار، جاهايي که ايشان به مرحوم مجلسي انتقادي مي‌کند، و يا خودش صرف نظر از بيان مرحوم مجلسي نظري دارد، اين را ملاحظه کنيد، مي‌فرمايد که اين روايت، اين مطلب را توضيح مي‌دهد، يا تفصيلش مي‌دهد. قرآن را با قرآن و گاه با روايات تفسير مي‌کند، و روايات را هم با قرآن. خودمان داريم که هر چيزي خلاف قرآن بود، بياعتبار است، ايشان به زيبايي، روايات را با قرآن تفسير مي‌کند، که اين روايت موافق است و اين مخالف.

صفحه از 38