علامه طباطبايي رحمه الله و حديث - صفحه 35

متنش مي‌شناخت. ايشان وقتي به حوزه قم آمد، قرارش اين بود که يک درس فلسفه بدهد، يک درس اخلاق، يک درس فقه، يک درس اصول و يکي هم تفسير. آن فقه و اصول و اخلاقش را کنار گذاشت، و به فلسفه و تفسير پرداخت. اگر قرار بود فقه و اصول بگويد ـ‌گويا مدتي هم گفته بود ـ، قاعدتاً بيشتر سراغ رجال مي‌رفت. امّا در اين قسمت، خيلي من نديدم که سراغ رجال برود.

سؤال: آيا اين درست است که مرحوم علاّمه، بهترين روش در تفسير قرآن را، تفسير قرآن به قرآن مي‌داند. در حاليکه در واقع، پايه بسياري از اين تفاسير، روايات است، و ايشان در واقع بدون آنکه نامي از روايات ببرد، مضمون آن روايات را به وسيله قرآن به قرآن در مي‌آورد؟!

پاسخ: نه، عرض کردم ايشان به قرآن کريم و به روايات، به صورت يک کلّ واحد نگاه مي‌کند، اين کلّ واحد ممکن است اينگونه باشد که روايت در تفسير آيه باشد، يا اين که آيه، روايت را بيان کند. اين را همه شما از من بهتر مي‌دانيد که امام صادق( فرمود: « إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ صُدُورٌ مُنِيرَةٌ أَوْ قُلُوبٌ سَلِيمَةٌ أَوْ أَخْلَاقٌ حَسَنَة ( کافي: ج۱ ص۴۰۱)» ، وقتي حديثي مستصعب و سخت داريم، قاعدتاً بايد حديثي ديگر آن را تفسير کند، و يا آيه‌اي حديث را تفسير کند. بنابراين، اينطوري نيست که شما مي‌گوييد. به تعبير جناب آقاي مسعودي، واقعاً انگار که يک دريايي يک جايي نشسته، که مسائل علمي آن چنان براي او هضم شده، و روايات و آيات يک جا برايش هضم شده و روح اينها به دستش آمده، که مي‌داند اين با اين چه نسبتي دارد؟

سؤال: چرا ايشان در تفسير الميزان اولاً، احاديث را در آخر بحث آورده و ثانياً، به نقد آنها نمي‌پردازد؟

پاسخ: ايشان، در خيلي جاها به نقد روايات پرداخته‌اند. مثلاً ذيل همين آيه‌اي که نقل کردم؛
آيهي و لله اسماء الحسني ، پس از ذکر برخي رواياتش، نقدهايي ارائه مي‌دهد، از جمله مي‌گويد: « أقول: و الرواية تعارض ما سيأتي من روايات الإحصاء حيث إن جميعها مشتملة على أسماء ليست في القرآن بلفظها إلا أن يکون المراد کونها في القرآن بمعناها.» و بعد از ذکر حديثي ديگر مي‌نويسد: « و الرواية لا تخلو عن تشويش ... و فيها مع ذلک موضع مناقشات أخر (الميزان في تفسير القرآن: ج8 ص365).» و در ديگر مواضع نيز به نقد روايات پرداخته بودند.

صفحه از 38