مگر پس از کشته شدن عثمان با من بيعت نکرد؟ مرا به بيعت او نيازي نيست ـ که بيعتشکن است و غدّار ـ با دستي چون دست جهود، مکار اگر آشکارا با دست خود بيعت کند, رو گرداند و در نهان ـ با ريشخند ـ آن را بشکند. همانا وي بر مردم حکومت کند، امّا کوتاه, چندانکه سگ بيني خود را ليسد. او پدر چهار فرمانروا است و زودا که امت, از او و فرزندان او روزي سرخ ـ خونين ـ را بيند ( نهج البلاغه: خطبه 73).
اين تمام آن چيزي بود که در خطبه 73 نهج البلاغه است، امّا به راستي اين جملات درباره چه کسي و در کدام واقعه است؟ پاسخ به اين سؤال در تبيين سبب صدور خطبه نهفته است. حال سبب صدور اين روايت را که رضي در آغاز خطبه آورده است ميخوانيم:
قالوا أخذ مروان بن الحکم أسيرا يوم الجمل فاستشفع الحسن والحسين( إلى أمير المؤمنين(، فکلماه فيه فخلى سبيله. فقالا له يبايعک يا أمير المؤمنين فقال(.
گويند مروان را در جنگ جمل اسير گرفتند: وي، در پيشگاه علي(، امام حسن و امام حسين( را ميانجي خود ساخت و آنان درباره او با امام سخن گفتند, و علي( او را رها کرد. حَسَنَيْن( گفتند: اميرمؤمنان! مروان با تو بيعت کند؟ فرمود...
در مواردي، چنانچه سبب صدور را نيز بيان نميکرد معناي خطبه کاملاً شفاف بود، مانند خطبه 179. اما در مواردي سبب صدور را نميآوَرَد و همچنان ابهام جمله باقي ميماند، البته ممکن است سبب صدور اين جملات به سيد رضي نرسيده باشد. براي نمونه، امام در حکمت289 ميفرمايد:
کانَ لي فيما مَضي? أخٌ في اللهِ و کانَ يُعظِمُهُ في عَيني صِغَرُ الدُّنيا في عَيْنِه. در گذشته مرا برادري خدايي بود که خُردي دنيا در ديدهاش وي را در چشم من بزرگ ميداشت...
حضرت، سپس به توصيف وي ميپردازد، به گونهاي که انسان مشتاق ميشود آن شخص را بشناسد. درباره او گمانههاي متعددي را بيان کردهاند، امّا نميتوان نظر قطعي را مطرح کرد.
در صدر خطبهها، نامهها و حکمتها موارد ديگري نيز وجود دارد، مانند:
آوردن سند، مانند خطبه 234: روي اليماني عن احمد بن قتيبة عن عبدالله بن يزيد عن مالک بن دِحية.
آوردن نام راوي، مانند خطبه 182: روي عن نَوف البِکالي.
بيان سؤال، مانند حکمت235: قيل له صِف لنا العاقلَ؛ او را گفتند خردمند را براي ما توصيف کن، و يا در حکمت266: وسألَه رَجُلٌ أَن يعَرِّفَه الإِيمانَ: و مردي از او خواست تا ايمان را برايش بشناساند.