شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد - صفحه 63

انظر! الي الفصاحه کيف تعطي هذا الرجل قيادها و تملّکه زمامها... (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج16 ص145 و 146).
فصاحت را ببين که چگونه افسار خود را به دست اين مرد داده، و مهار خود را به او سپرده است. نظم عجيب الفاظ را تماشا کن. يکي پس از ديگري ميآيند و در اختيار او قرار مي‌گيرند، مانند چشمهاي که خود به خود و بدون زحمت از زمين ميجوشد، سبحان الله! جواني از عرب در شهري مانند مکه، بزرگ ميشود، با هيچ حکيمي برخورد نکرده است، اما سخنانش در حکمت نظري بالا دست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است. با اهل حکمت عملي، معاشرت نکرده است، اما سخنانش از سقراط بالاتر است. در ميان شجاعان و دلاوران تربيت نشده است؛ زيرا مردم مکه، تاجر پيشه بودند و اهل جنگ نبودند، اما شجاعترين بشري از کار درآمد که روي زمين راه رفته است. از خليل بن احمد پرسيدند: علي عليه السلام، شجاعتر است يا عنبسه و بسطام؟ گفت: عنبسه و بسطام را با افراد بشر بايد مقايسه کرد؛ علي مافوق افراد بشر است. اين مرد، فصيحتر از سحبان بن وائل و قيس بن ساعده، از کار در آمد و حال آنکه قريش که قبيله او بودند، افصح عرب نبودند، افصح عرب (جرهم) است، هرچند زيرکي زيادي ندارند.
و يا در جاي ديگري ميگويد:
امّا الفصاحه، فهو امام الفصحا، و سيد البلغا و في کلامه قيل: دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوقين، و منه تعلّم الناس الخطابه و الکتابه... (همان: ج1 ص24 و25).
امّا در فصاحت، پس اميرالمؤمنين(، پيشواي فصحا و سرور بلغا بود؛ به حق، سخن علي را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خواندهاند، و مردم همه دو فنّ خطابه و نويسندگي را از او فراگرفته اند...
وي در جاي ديگري ميآورد:
سوگند به کسي که همه امتها به او سوگند ميخورند، من اين خطبه را الهيکم التکاثر در مدت پنجاه سال، تاکنون بيش از هزاربار خواندهام. هيچ بار در آن تأمل نکردم، مگر آن که در من خشيت و خوف و پندي ايجاد کرد و در دلم تاثير نهاد، و مرا به لرزه آورد. هيچ بار در آن تأمل نکردم، مگر آن که به ياد مردگان از خويشاوندان و نزديکان و دوستانم افتادم، و چنين تصور کردم که آن را که حضرت به توصيف حالش پرداخته، خود من هستم. در اين زمينه، بسياري از خطبا و فصحا داد سخن دادهاند، و من آنها را مکرر خواندهام، ولي هيچ کدام تاثير کلام اميرالمومنين( را بر من نداشته است (همان: ج?? ص???).
و بالاخره در مقايسه خطبه ابن نباته ـ که از ادباي قرن چهارم بود و مردم را به جهاد برانگيخت ـ با خطبه 27 نهجالبلاغه که متضمن دعوت مردم به جهاد است، ميگويد:

صفحه از 68