نکته هايي درباره کليني و کافي - صفحه 160

بوده که آثار آن از ميان رفته است؟ فرمود: نه، امّا شهري در اينجا پديد خواهد آمد که بدان حلّه سيفيّه گويند. مرد از بني اسد، آن را بنيان مينهد و قومي نيکوکار در آن سکونت کنند که اگر يکي از آنان خدا را سوگند دهد، خداوند بيشک سوگند او را اجابت خواهد کرد (بحار الأنوار: ج57 ص222ـ223).
علامه مجلسي، در جايي ديگر از بحار نيز، گزارش بالا را با اندک تفاوت در سند آن آورده است. بر پايه آن، نويسنده آن رقعه که با ابن زهرة گفتگو کرده است، شيخ محمّد جعفر مشهدي، نويسنده کتاب المزار الکبير است (بحار الأنوار: ج104 ص179).
باري! اکنون به دنبال سخن گفتن از چند و چون روايت يا اعتبار آن نيستيم. مهم آن است که اين روايت از کليني گزارش شده و در هيچ نگاشتهاي، که از مجموعه جباعي کهنتر باشد، از آن سخني در ميان نيست. از آنجا که اين روايت، در کافي نيامده است و موضوع آن هم ظاهراً با موضوع کتابهاي کليني تناسب ندارد، شايد بتوان احتمال داد که اين روايت ـ بر فرض اعتبارـ از آن دست روايتهايي است که کليني شفاهاً براي ابن قولويه روايت کرده است. البته ميتوان درباره سند روايت بيش از اين گفتگو کرد، ولي در اينجا هدف ما تنها توجّه دادن پژوهشگران به اين روايت کليني است (ضميمه 3).

ضمائم:

ضميمه 1:

دومين ياد کرد از کليني و کافي، سخن أبوغالب زراري در رساله خود است. وي، در آنجا تصريح کرده است که همه کتاب کافي را کليني روايت کرده است؛ قسمتي را به شکل قرائت، و بخشي را به شکل اجازه (رسالة أبي غالب الزراري: ص177ـ178). از آنجا که أبوغالب، رساله خود را در سال356 هـ نگاشته است (همان: ص55) ميتوان گفت، به احتمابل قريب به يقين، وي از صدوق، در اشاره به کليني و کافي، متقدمتر است.

ضميمه 2:

برخي نويسندگان پنداشتهاند همه شاگردان کليني، ساکن بغداد و نواحي آن بودهاند ( کيهان فرهنگي: سال سوم، ش11 بهمنماه65 ص31) و سپس نتيجه گرفتهاند که:
کليني بيآنکه در زادگاهش ري، يا دارالعلم قم، کتاب را عرضه کند راهي کوفه و از آنجا راهي بغداد ميشود و کتابش را در بغداد عرضه ميکند (همان)
و آنگاه در تحليل ادله عرضه نکردن کافي در ري يا قم، آوردهاند:
کليني خائف بود، تا مبادا معاصرانش به معارضه برخيزند و بگويند: چرا شيوه حذف را در پيش گرفتهاي و احاديثي را که ديگران پذيرفتهاند و به آن فتوا ميدهند به دست فراموشي سپردهاي؟ چرا کتاب خود را در جامع و کافي اعلام کردهاي، با آنکه هزاران حديث ديگر

صفحه از 163