كه نفسش را به حساب مى كشد ، و وقتى كه با خود و لذّت هاى حلال و زيبا خلوت مى كند .
۴۱۱.لِيَكُن أبغَضُ النّاسِ إلَيكَ وَ أبعَدُهُم مِنكَ أطلَبَهُم لِمَعايِبِ النّاسِ ؛ (7378)
۰.بايد مبغوض ترينِ مردم و دورترينِ آنها از تو كسى باشد كه بيش از همه از مردم عيب جويى مى كند .
۴۱۲.لَن يَفُوزَ بِالجَنَّةِ إلاَّ السّاعِي لَها ؛ (7404)
۰.به بهشت نخواهد رسيد ، جز كسى كه براى آن بكوشد .
۴۱۳.لَن يُجدِيَ القَولُ حَتّى يَتَّصِلَ بِالفِعلِ ؛ (7413)
۰.گفتار سودى ندارد ، مگر آن كه با كردار همراه شود .
۴۱۴.لَن تُدرِكَ الكَمالَ حَتّى تَرقى عَنِ النَّقصِ ؛ (7423)
۰.كمال را در نمى يابى تا آن گاه كه نقصان را پشت سر گذارى .
۴۱۵.لَيسَ مَعَ قَطيعَةِ الرَّحِمِ نَماءٌ ؛ (7455)
۰.با بُريدن از خويشان ، افزايشى [در عمر و مال] نيست .
۴۱۶.لَيسَ لأِنفُسِكُم ثَمَنٌ اِلاَّ الجَنَّةُ فَلا تَبيعُوها إلاّبِها ؛ (7492)
۰.جان شما را بهايى جز بهشت نيست ؛ آن را جز به بهشت نفروشيد .
۴۱۷.لَيسَ مِنَ العَدلِ القَضاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ ؛ (7500)
۰.داورى كردن درباره فرد امين ، با ظنّ و (گمان) ، عادلانه نيست .
۴۱۸.لَيسَ لَكَ بِأخٍ مَنِ احتَجتَ إلى مُداراتِهِ ؛ (7503)
۰.برادر تو نيست آن كس كه نيازمند به مداراى با او باشى .
۴۱۹.لَيسَ لَكَ بِأخٍ مَن أحوَجَكَ إلى حاكِمٍ بَينَكَ وَ بَينَهُ ؛ (7505)
۰.برادر تو نيست آن كس كه تو را به داورى بين تو و خودش نيازمند كند