75
گزيده غررالحكم و دررالكلم

(فرد سومى را به عنوان قاضى قرار دهد) .

۴۲۰.لَيسَ لِلعاقِلِ أن يَكُونَ شاخِصا إلاّ فِي ثَلاثٍ : خُطوَةٍ في مَعادٍ، أو مَرَمَّةٍ لِمَعاشٍ أو لَذَّةٍ في غَيرِ مُحَرَّمٍ ؛ (7524)

۰.عاقل را روا نيست جز اينكه در پىِ يكى از سه [ كار ] باشد : بهره برى براى روز قيامت ، بهبود وضع زندگى ، و لذّت حلال .

۴۲۱.لَم يَعقِل مَواعِظَ الزَّمانِ مَن سَكَنَ إلى حُسنِ الظَّنِّ بِالأيّامِ ؛ (7549)

۰.كسى كه با خوش گمانى به روزگارْ آرام گرفته ، پندهاى زمانه را در نمى يابد .

۴۲۲.لَم يَعقِل مَن وَلِهَ بِاللَّعِبِ وَ استُهتِرَ بِاللَّهوِ وَ الطَّرَبِ ؛ (7568)

۰.خردمندى را درنيافته ، آن كه شيفته بازيچه شده و به بيهودگى و شادخوارى حريص گشته است .

۴۲۳.لَوِ اعتَبَرتَ بِما أضَعتَ مِن ماضِى عُمرِكَ لَحَفِظتَ ما بَقِىَ ؛ (7589)

۰.اگر از عمر تباه شده گذشته ات پند بگيرى ، عمر باقى مانده را پاس مى دارى .

۴۲۴.لَو يَعلَمُ المُصَلّي ما يَغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجُودِ ؛ (7592)

۰.اگر نمازگزار مى دانست چه رحمتى او را فراگرفته ، سر از سجده بر نمى داشت .

۴۲۵.لَو بَقِيَتِ الدُّنيا عَلى أحَدِكُم لَم تَصِل إلى مَن هِيَ فِي يَدَيهِ ؛ (7608)

۰.اگر دنيا براى كسى باقى مى مانْد ، ديگر به دست آن كسى كه اكنون در دست اوست ، نمى رسيد .

۴۲۶.لِيَكُن مَركَبُكَ القَصدَ وَ مَطلَبُكَ الرُّشدَ ؛ (7619)

۰.


گزيده غررالحكم و دررالكلم
74

كه نفسش را به حساب مى كشد ، و وقتى كه با خود و لذّت هاى حلال و زيبا خلوت مى كند .

۴۱۱.لِيَكُن أبغَضُ النّاسِ إلَيكَ وَ أبعَدُهُم مِنكَ أطلَبَهُم لِمَعايِبِ النّاسِ ؛ (7378)

۰.بايد مبغوض ترينِ مردم و دورترينِ آنها از تو كسى باشد كه بيش از همه از مردم عيب جويى مى كند .

۴۱۲.لَن يَفُوزَ بِالجَنَّةِ إلاَّ السّاعِي لَها ؛ (7404)

۰.به بهشت نخواهد رسيد ، جز كسى كه براى آن بكوشد .

۴۱۳.لَن يُجدِيَ القَولُ حَتّى يَتَّصِلَ بِالفِعلِ ؛ (7413)

۰.گفتار سودى ندارد ، مگر آن كه با كردار همراه شود .

۴۱۴.لَن تُدرِكَ الكَمالَ حَتّى تَرقى عَنِ النَّقصِ ؛ (7423)

۰.كمال را در نمى يابى تا آن گاه كه نقصان را پشت سر گذارى .

۴۱۵.لَيسَ مَعَ قَطيعَةِ الرَّحِمِ نَماءٌ ؛ (7455)

۰.با بُريدن از خويشان ، افزايشى [در عمر و مال] نيست .

۴۱۶.لَيسَ لأِنفُسِكُم ثَمَنٌ اِلاَّ الجَنَّةُ فَلا تَبيعُوها إلاّبِها ؛ (7492)

۰.جان شما را بهايى جز بهشت نيست ؛ آن را جز به بهشت نفروشيد .

۴۱۷.لَيسَ مِنَ العَدلِ القَضاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ ؛ (7500)

۰.داورى كردن درباره فرد امين ، با ظنّ و (گمان) ، عادلانه نيست .

۴۱۸.لَيسَ لَكَ بِأخٍ مَنِ احتَجتَ إلى مُداراتِهِ ؛ (7503)

۰.برادر تو نيست آن كس كه نيازمند به مداراى با او باشى .

۴۱۹.لَيسَ لَكَ بِأخٍ مَن أحوَجَكَ إلى حاكِمٍ بَينَكَ وَ بَينَهُ ؛ (7505)

۰.برادر تو نيست آن كس كه تو را به داورى بين تو و خودش نيازمند كند

  • نام منبع :
    گزيده غررالحكم و دررالكلم
    سایر پدیدآورندگان :
    ربانی، هادی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1383
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 107471
صفحه از 129
پرینت  ارسال به