تأمّلي در باب حجّت اصول « الكافي » - صفحه 18

حَجّاج ، به ايران گريخت و ميهمان وى گشت. به هنگام وفات، سليم ، وى را خواست و براى حقّ مهمان نوازى كه ابان بر عهده سليم داشت ، كتابش را به وى تسليم كرد. بنا بر اين ، كتاب ياد شده ، تنها در دست ابان ، قرار مى گيرد و ابان ، همان گونه كه يادآور شديم ، فردى غير قابل اعتماد است . شمارى بر اين باور هستند كه كتاب سليم ، وجود خارجى نداشته و ابان ، آن را ساخته و به سليم ، نسبت داده است. اگر اين ديدگاه را هم نپذيريم ، در غير موثّق بودن ابان ، ترديدى نيست.
اين كتاب ، بعد از ابان ، به دست عمر بن اُذَينه ، رسيده است و تنها روايت كننده از ابان ، عمر بن اذينه است كه بنا بر گزارش مقدّمه كتاب ، ابان ، يك ماه قبل از درگذشتش ، عمر بن اُذَينه را مى خواهد و به او مى گويد : من خوابى ديده ام . سپس خواب خود را برايش نقل مى كند و آن گاه ، كتاب را به او مى دهد و مى گويد كه سليم ، آن را براى امام زين العابدين عليه السلام خوانده و وى ، آن را تصديق كرده است. خود عمر بن اُذَينه ، فرد معتبرى است و در اواخر عمرش ، از شرّ مهدى عبّاسى به سمت يمن گريخت. اگر اين گزينه را نپذيريم كه ابان ، اين كتاب را ساخته ، اين احتمال وجود دارد كه ديگران ، پس از وى به چنين كارى دست يازيده و آن را به فردى نسبت داده اند كه از دسترس ، دور بوده و امكان تحقيق در مورد صحّت و عدم صحّت آن وجود نداشت .
در هر صورت ، اين نقل ، از اعتبار چندانى برخوردار نيست ؛ امّا از نظر محتوا ، اگر اسامة بن زيد ، در اين جمع حضور داشت و به گفتار عبد اللّه بن جعفر ، گواهى مى داد ، ديگر جايى براى «توقّف» وى باقى نمى مانْد و نبايد خود را از صحنه كنار مى كشيد و لازم بود كه على عليه السلام را همراهى كند . اُسامه ، كسى نبود كه از درگيرى ، ترسى داشته باشد. وى مرد جنگ بود. بنا بر اين ، بايد موضوع ديگرى اسامه جوان را ـ كه بسيارى از تلاش هاى على بن ابى طالب عليه السلام را نديده بود ـ به كناره گيرى كشانده باشد كه ظاهرا همان ابهامى بود كه وى در اين باره داشت.

صفحه از 33