خود پيش رفته اند و واژه هاى آمده را مطابق با آن ، توجيه و تفسير نموده اند ؛ لكن انصافا (چنان كه در تقرير هر كدام از احتمال هاى مذكور خواهد آمد) ، نظريّه دوم ، بسيار سازگارتر و مناسب تر با سياق كلام است و فيض ، محقّق شعرانى ، ميرزا رفيعا ، مازندرانى ، علّامه طباطبايى و بيشتر شارحان نيز همين نظريّه را پذيرفته اند .
لازم به ذكر است كه مطابق همين احتمال ، تفسير «اسم» ، تنها به همان معناى غير ظاهرى خود ، يعنى يك حقيقت خارجيّه و عين مسمّى ، امكان پذير است ؛ امّا در اين كه ماهيّت اين اسم ، دقيقا چگونه است ، شارحان و محقّقان ، نظريّات متعدّدى را ارائه نموده اند كه ما به موارد مهمّ آن ، در پايان اين بخش ، خواهيم پرداخت و به شرح مفهوم دقيق هر يك از واژه هاى به كار رفته ، پرداخته خواهد شد .
فجعله كلمة تامّة على أربعة أجزاء معا ، ليس منها واحد قبل الآخر ، فأظهر منها ثلاثة أسماء ؛ لفاقة الخلق إليها ، و حجب منها واحدا ، و هو الاسم المكنون المخزون ، فهذه الأسماء التى ظهرت ، فالظاهر هو اللّه تبارك و تعالى .
ظاهر اين فقرات آن است كه آن اسم اوّليّه (كه برخى از آن به «اُمّ الأسماء» و يا «حضرت الحقائق» تعبير نموده اند) به چهار جزء تقسيم شده است كه يكى از آنها محجوب و مكنون ، و سه تاى ديگر ، جهت نياز خلايق به آنها ، «ظاهر» معرّفى شده اند .
درباره ماهيّت هر يك از اين اركان چهارگانه و نحوه ظهور و يا پوشيدگى آنها در تقرير كلّى سخن ، مطالبى به عرض خواهد رسيد .
لازم به ذكر است كه در اكثر نسخه هاى كتاب التوحيد و برخى از نسخه هاى كتاب الكافى ، به جاى عبارت «فهذه الأسماء» ، عبارت «بهذه الأسماء» آمده است ، كه اگر «فهذه» واقعيّت داشته باشد ، جمله ، اسميّه و «فهذه» ، مبتداى آن خواهد بود ؛ ولى اگر «بهذه» ، واقع امر باشد ، جارّ و مجرور ، متعلّق به «حجب» است ؛ يعنى آن اسم مكنون ، به واسطه اين سه اسم ظاهر ، محجوب و پوشيده شده است .