بررسي احاديث « الكافي » درباره « روح القدس » و مقايسه آن با ديدگاه مسيحيت - صفحه 263

وَ لَـكِن جَعَلْنَـهُ نُورًا نَّهْدِى بِهِ مَن نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِى إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ» .
و از اين جا به دست مى آيد كه درايت ايمان و كتاب، به واسطه وحى كردن خدا روح را به رسول اللّه بوده است. و اين به واسطه اتّصال روح آن حضرت است به همان خلق اعظم كه روح است . و بنا بر اين، روح رسول اللّه از آن جا به وجود آمده است؛ و آن ، أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ است. و در لسان حكمت مى توان مراد از عقل اوّل را روح گرفت، امّا مشروط بر اين كه خواصّش از دستش گرفته نشده باشد . يعنى به همان تجرّد و اطلاق باقى باشد، وگرنه عقل اوّل نيست، و هر چه پايين بيايد و تعيّن بيشترى پيدا كند ، عقول ديگر خواهد بود؛ و هر چه پايين تر بيايد ، سعه و اطلاقش را بيشتر از دست مى دهد.
در مرتبه قوس صعود، روح رسول اللّه صلى الله عليه و آله رسيده است به همان جايى كه از آن جا آمده است و نازل شده است و همان ، روح است. چون أوَّلُ ما خَلَق، نور رسول اللّه است كه همان روح است. بعداً درقوس نزول، عوالم را طىّ نموده و به عالم طبع و مادّه رسيد؛ و بعداً به واسطه طىّ قوس صعود ، مى رسد به همان جا، و ازل و ابد ، با يكديگر واحد مى شوند. اين روح ، همين جور سرازير مى شود تا مى رسد به عالم مادّه، به مادّه جزئيّه و بعد كم كم شروع مى كند به حركت جوهرى و پيشرفت مى كند به سوى كمال خود، تا رفته رفته برسد به همان معنايى كه مى فرمايد: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَهُ نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابرُ . و چيز تازه اى به وجود نيامده است؛ همان همان است كه هست، فقط يك نزول و صعودى پيدا شده است. و در اين صورت ، رسيدگى به اوضاع عالم از يك جهت، و رسيدگى و تدبير ملائكه از جهت ديگر، و دخالت روح از جهت سوم ، بسيار عجيب است؛ زيرا كه اين كارها ، تضادّ ندارند و عملكرد آنها در پيدايش حوادث در عالم طبع ، خيلى محيِّر و بُهت انگيز است. 1
از برخى تحليل هاى مرحوم علّامه طباطبايى ـ بويژه تحليل اخير ـ ، فهميده مى شود كه روح ، نبايد يك شخص باشد ؛ بلكه امرى مجرّد است كه در موجودات

1.الأمالى ، طوسى ، ص ۴۱ ؛ بحار الأنوار ، ج ۴۳ ، ص ۹۵ .

صفحه از 268