كليني و رازي؛ اخلاق اسلامي به دو روايت - صفحه 380

3. ويژگى هاى «تهذيب الأخلاق»

با بررسى اين كتاب مى توان برخى از مهم ترين ويژگى هاى آن را، در مقايسه با مباحث اخلاقى كتاب الكافى، به شرح زير بر شمرد:

يك. مرجعيت انديشه يونانى

آشكارترين ويژگى اين كتاب ـ كه به دست مسلمانى معتقد نوشته شده است ـ ، حاكميت و مرجعيت بى منازع انديشه يونانى است. در واقع، بُن مايه اصلى كتاب و انديشه هاى آن، بر اساس آراى افلاطون ۱ و ارسطو گذاشته شده است و مى توان آن را بسط بخشى از كتاب چهارم جمهور افلاطون، و تقريباً همه كتاب اخلاق نيكوماخوسارسطو دانست. اين تأثيرپذيرى، چنان آشكار است كه به سادگى مى توان بخش هايى از اين كتاب را ترجمه آزاد اخلاق نيكوماخوس دانست. براى مثال، مسكويه، در بحث سعادت و بحث از حد وسط، نظر ارسطو را نقل مى كند و مى پذيرد و بدين ترتيب، مرجعيت فكرى او را آشكار مى سازد. وى در آغاز مقاله سوم، بحث را از تعريف ارسطو درباره سعادت مى آغازد، تا هم به او اقتدا كرده باشد و هم حقّ وى را ادا نموده باشد. ۲ ابن مسكويه در اين كتاب، آزادانه و فراوان، به كسانى مانند سقراط، فيثاغورث، جالينوس، ارسطو و افلاطون ارجاع مى دهد و به سخنان آنان استناد مى كند.
براى روشن شدن اين مطلب و به جاى تطبيق بخش هايى از اين كتاب با نوشته هاى متفكّران يونانى، در اين جا، به مقايسه اى آمارى بسنده مى كنيم و نام هاى اسلامى و يونانىِ به كار رفته در اين كتاب را با هم مى سنجيم.
در كتاب تهذيب الأخلاق، در مجموع، ده بار نام پيامبر اكرم، آمده و يا به ايشان اشاره شده است. بار نخست، مسكويه، حديثى با اين مضمون نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به تنهايى، با امّت خود سنجيده شدم و بر آنان برتر گشتم. ۳ بار دوم، هنگام اشاره به رابطه طولى يا تكاملى موجودات و اين كه درخت خرما در مرز ميان گياهان و جانوران قرار دارد، حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه ايشان فرمود: «عمّه خود، درخت خرما را گرامى بداريد كه از بازمانده گِل آدم آفريده شد». ۴ بار سوم، هنگام اشاره به سخن پيامبر صلى الله عليه و آله است در تفسير آيه كريمه «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِىَ لَهُم مِّن قُرَّةِأَعْيُنٍ» ، ۵ با اين مضمون كه در آن جا چيزهايى است كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده است و نه به قلب انسانى، خطور كرده است. ۶ همين مطلب، مجدداً در صفحه 92، تكرار شده است.
چهارمين بار، هنگام سخن از نوع دوستى مناسب خداوند، از حضرت رسول نام مى برد. در آن جا مى گويد: هر كس به گونه اى شايسته، خداوند، او را دوست داشته باشد، خداوند نيز او را به دوستى خود بر مى گزيند و شايسته آن چنان دوستى اى مى گردد كه شريعت، برخى را بدان موصوف ساخته و از ابراهيم «خليل اللّه» و «محمّد حبيب اللّه» نام برده است. ۷ در پنجمين مورد، ابن مسكويه، از رسول اكرم نقل مى كند كه ايشان فرمود: «نسب هاى خويش را نزدم نياوريد؛ بلكه كرده هاى خود را نزدم بياوريد» . ۸ هفتمين مورد، جايى است كه ابن مسكويه، مزاح را در حدّ اعتدال مى ستايد و مى نويسد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مزاح مى كرد و جز حق نمى گفت». ۹
هشتمين مورد، جايى است كه ابن مسكويه، هنگام بحث از عدالت مى گويد: «و درباره اين نوع عدالت است كه وى عليه السلام گفت: «بالعدل قامت السماوات و الارض» ۱۰ ، و به ضميرى بسنده مى كند. نهمين بار، هنگام سخن از افتخار به امور بيرونى و رذيلت شمردن آن، به اختصار، دو مثل از قرآن كريم، ۱۱ نقل مى كند و مى افزايد: «در قرآن و همچنين اخبار، روايت شده از پيامبر صلى الله عليه و آله ، از اين مثال ها فراوان است». ۱۲ سرانجام، وى كتاب خود را با صلوات بر رسول خدا و خاندانش به پايان مى برد.
بدين ترتيب، مى توان گفت كه وى شايد تنها دو حديث اخلاقى را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند. البته اگر تأكيد ايشان را بر «كردار»، نه «تبار» و توصيه ايشان را به گرامى داشتن درخت خرما، از توصيه هاى اخلاقى به شمار آوريم، در آن صورت، در اين كتاب، تنها چهار حديث اخلاقى از رسول خدا نقل شده است.
همچنين در اين كتاب، فقط سه بار نام امير مؤمنان على عليه السلام ، ذكر شده است. نخستين بار، هنگام بحث از ماهيت و حقيقت شجاعت، چنين مى خوانيم: «سخن امام اجل ـ سلام اللّه عليه ـ را كه از حقيقتِ شجاعت بر آمده است، بشنو كه به ياران خود گفت: «اى مردم! اگر كشته نشويد، مى ميريد. سوگند به كسى كه جانِ پور ابوطالب به دست اوست، هزار ضربت شمشير بر سر، سبك تر از مرگ در بستر است!» ۱۳
در مورد دوم، ابن مسكويه، اشاره مى كند كه: امير مؤمنان، پرمزاح بود تا آن جا كه برخى از مردم، بر او خُرده گرفته، گفتند كه اى كاش، اين شوخ طبعى در او نبود! ۱۴ سومين و آخرين مورد نيز هنگام بحث از ضرورت مرگ است كه در آن جا استدلال مى كند، اگر گذشتگان نمى مردند و زنده مى ماندند، ديگر جايى براى آيندگان نبود. آن گاه مى گويد: براى اين كه تصوّر اين مسئله، آسان تر شود، كافى است كه شخص نامورى مانند على ابن أبى طالب عليه السلام را در نظر بگيريم كه فرزندان و نوادگانش را تا كنون بتوان احصا كرد. حال اگر هيچ يك از فرزندان وى از دنيا نرفته و همراه با فرزندان و نوادگان خود تا زمان ما زيسته باشند، مى توان تصوّر كرد كه چه قدر تعداد افراد اين خاندان، انبوه خواهد شد. همين محاسبه را اگر ادامه دهيم، متوجّه مى شويم كه زمين، گنجايش همه آنان را ندارد و گذشتگان بايد مى مردند و جاى خود را براى آيندگان مى پرداختند. ۱۵
با اين تحليل، به نظر مى رسد كه در كلّ اين كتاب اساسى اخلاق فلسفى، از امام على عليه السلام تنها يك حديث، با محوريت اخلاق آمده است. هرچند آن هم محتواى مستقيم اخلاقى ندارد؛ بلكه براى بيان اين مطلب است كه شهادت در راه خدا نزد ايشان، بارها ارجمندتر از مردن در بستر بوده است. گفتنى است كه در بعضى از نسخه ها، برخى از نام ها يا احاديث فوق نيز نيامده اند و شاهد پاره اى افتادگى ها هستيم، كه قسطنطين زريق، در پانوشت نسخه مصحّح خود، بدان ها اشاره مى كند. ليكن در اين نوشته، تنها همين نسخه، مبناى بحث قرار گرفته است.
حاصل آن كه، در كلّ اين كتاب اخلاقى، شاهد چهار ـ پنج حديث از پيشوايان اسلام هستيم: چهار حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله و يك حديث از امير مؤمنان عليه السلام . از ديگر امامان نيز هيچ سخنى و اشاره اى به ميان نيامده است. البته مسكويه، در كتاب ديگر خود الحكمة الخالدة (جاويدان خرد)، سخنانى از رسول خدا صلى الله عليه و آله ، ۱۶ امير مؤمنان عليه السلام ، ۱۷ و امام جعفر صادق عليه السلام ، ۱۸ نقل مى كند.
ليكن بر اساس اين نقل ها بايد محتاطانه داورى كرد؛ زيرا بنياد كتاب جاويدان خرد، بر گزارش و نقل خرد و فرزانگى فرهنگ هاى گوناگون است و ابن مسكويه، طى ابوابى، حكمت هاى ايرانيان، هنديان، يونانيان، و روميان را نقل مى كند و ذيل «حِكَم العرب»، سخنانى از حضرت رسول، اميرمؤمنان، امام جعفر صادق، اكثم بن صيفى، ابن السمّاك و ديگر ناموران مى آورد. بدين ترتيب، در اين كتاب، مرجعيت هاى گوناگون فكرى و فرهنگى، در كنار يك ديگر حضور دارند و اگر بخشى از كتاب، به پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داده شده، بخش هاى عمده آن، در اختيار سخنان سقراط، ارسطو، اسكندر، انوشيروان و بزرگمهر قرار دارد.
اشاره به ديگر شخصيت هاى مطرح در فرهنگ اسلامى نيز در كتاب تهذيب الأخلاق، نادر است. براى مثال، نام هاى حضرت ابراهيم، ايّوب، قارون، حسن بصرى، و ابوبكر، تنها يك بار آمده است. به أبو عثمان دمشقى (پزشك و مترجم آثار اخلاقى و گردآورنده كتابى در اخلاق، بر اساس گفته هاى جالينوس) و أبو يوسف كندى (فيلسوف معروف) دو مرتبه اشاره شده است. جدول شماره يك، تصوير روشن ترى از اين مسئله، به دست مى دهد.

1.درباره تأثير انديشه هاى افلاطون بر متفكّران مسلمان، از جمله ابن مسكويه، ر.ك: الفلسفة الأخلاقية الأفلاطونيه عند مفكّرى الإسلام ، ناجى التكريتى.

2.إختيار معرفة الرجال ( رجال الكشّي ) ، ج۲ ، ص۷۸۰ ( رقم ۹۱۵ ) .

3.إختيار معرفة الرجال ( رجال الكشّي ) ، ج۲ ، ص۷۸۰ ( رقم ۹۱۵ ) .

4.تهذيب الأخلاق ، ص ۷۵.

5.همان، ص ۳۸.

6.همان، ص ۶۶.

7.سوره سجده، آيه ۱۷.

8.تهذيب الأخلاق ، ص ۷۱.

9.همان، ص ۱۷۰.

10.همان، ص ۱۹۷.

11.همان، ص ۱۹۸.

12.همان، ص ۱۳۱.

13.سوره كهف، آيه ۳۲ و ۴۵.

14.تهذيب الأخلاق، ص ۶۶.

15.همان، ص ۱۰۸. اين سخن، با تفاوتى اندك در واژه ها در خطبه ۱۲۳ نهج البلاغة آمده است.

16.همان، ص ۱۹۸.

17.همان، ص ۲۱۵.

18.ر.ك: الحكمة الخالدة (جاويدان خرد)، ص ۱۰۳ ـ ۱۱۰.

19.ر. ك : همان، ص ۱۱۰ ـ ۱۱۳.

20.ر. ك: همان، ص ۱۱۷، ۱۴۷، ۱۷۱ و ۱۷۶.

صفحه از 402