كليني و رازي؛ اخلاق اسلامي به دو روايت - صفحه 388

دو. محور نبودن ايمان

مسائل اخلاقى كتاب الكافى، با ايمانْ در هم تنيده است و نمى توان بحثى را جداىِ از ايمان، به نيكى بازشناخت. كلينى، همواره سخن از مؤمنى پيش مى كشد كه نيازمند تهذيب و پيراستن خُلقيات خويش است و در اين زمينه، تا جايى پيش مى رود كه بدون نياز به تصريح در اين باره، اخلاق را برخاسته و برآمده از دين و ايمان مى داند. ليكن اين مسئله در كتاب تهذيب الأخلاق به گونه اى يكسره، متفاوت است. با آن كه ابن مسكويه، مسلمان و متديّن است و در كتاب خود، به فراخور بحث، از خدا و آيات او نام مى بَرد، ايمان، نقشى محورى ندارد. افزون بر آن، وى كه دغدغه كمال و تهذيب نفس را در زندگى داشته، به خواننده مى گويد كه در بزرگ سالى و پس از استوار شدن عادت ها، به جهاد با نفس برخاسته و خود را پيراسته است. ۱
همچنين در وصيّت نامه خويش به تعهّدات خود درباره اخلاق و اخلاقى زيستن تأكيد مى كند و روشن مى سازد كه همواره به عهد خويش در جهت رسيدن به حكمت و خردمندانه زيستن و مجاهده با نفس، عمل كرده است. ۲ با اين همه، در اين اثر، غياب اخلاق اسلامى، آشكار است و گويى اين مجاهدات، به يارى معيارهاى اخلاقىِ فرهنگ يونانى صورت بسته است، نه اُسوه هاى اسلامى.
در واقع، او همه فضايل اخلاقى را بر اساس نَفْس شناسى خاص يونانى، به چهار فضيلت اصلى، ارجاع مى دهد كه عبارت اند از: حكمت، عفّت، شجاعت و عدالت. واقع، آن است كه اين فضايل چهارگانه، بازگوى نوعى اخلاق «سكولار» است. ابن مسكويه نيز دليلى نديده است تا درباره اين فضيلت، مستقلاً بحثى مطرح كند. مقصود از سكولار بودن اين اخلاق، آن است كه در ميان اين فضايل، فضيلتى كه به نحوى بازگوىِ ديانت يا رابطه انسان با خدا باشد، ديده نمى شود.
اين غياب فضيلت ايمان، به حدّى است كه اگر چند آيه و روايت موجود در كتاب تهذيب الأخلاق را حذف كنيم، مى توان از آن به مثابه دستور العملى اخلاقى براى تقريباً هر نوع جامعه اى، بى توجّه به ديانت آن، سود بُرد. البته ابن مسكويه، كوشيده است كه در كتاب خود، اين نقص را بر طرف سازد. راه حل وى، آن است كه فضايل چهارگانه حكمت، عفّت، شجاعت و عدالت را به مثابه اجناس فضايل، در نظر بگيرد و سپس ديگر فضايل را زيرمجموعه آنها قرار دهد. نتيجه اين راهبرد، آن بوده است كه طبق نظر ابن مسكويه، حيا، صبر، بخشندگى، آزادى، قناعت، ورع، وقار و مانند آنها را تحت فضيلت «عفّت» قرار مى گيرد. ۳
وى مسئله ايمان را به همين شكل حل مى كند و آن را زيرمجموعه فضيلت «عدالت» قرار مى دهد. از اين منظر: صداقت، اُلفت، صله رحم، مكافات، حسن شركت، حسن قضاء، تودّد و عبادت، ۴ از فروع عدالت به شمار مى روند. در اين منظومه فكرى «عبادت»، نيز شامل ايمان و عمل صالح مى شود و ابن مسكويه، آن را اين گونه وصف مى كند: «عبادت، عبارت است از بزرگداشت خداوند ـ عزّ و جلّ ـ و تمجيد و اطاعت او و اكرام اولياى او از ملائكه، پيامبران و امامان و رفتار، طبق آنچه شريعتْ واجب داشته است. تقواى خداوند ـ عزّ و جلّ ـ اين امور را كامل و تمام مى سازد». ۵ اين، راهى است كه بعدها كسانى مانند خواجه نصير الدين طوسى نيز دنبال مى كنند. ۶
واقع، آن است كه به نظر مى رسد فضيلت ايمان در اين كتاب، به مثابه عنصرى افزودنى و غير ضرورى گنجانده شده است، و به جاى آن كه فضيلتى همپاى فضايل اصلى باشد، به انتهاى صف، رانده شده است. البته در اين كار نيز ابن مسكويه، متأثّر از سقراط و افلاطون است. افلاطون در گفتگوهاى خويش درباره مسئله ايمان و ديندارى به مثابه فضيلتى اخلاقى، موضعى يكسان نداشت؛ گاه، آن را فضيلتى مستقل قلمداد مى كرد و گاه، آن را بخشى از عدالت مى شمرد. براى مثال، در رساله «اوثيفرون»، ايمان را بخشى از عدالت نمى داند. ۷ با اين حال، در رساله «پروتاگوراس»، آن را با عدالت، يكى مى شمارد. ۸ باز در رساله «لاخِس»، ايمان، از عدالتْ متمايز مى گردد. ۹
سخن كوتاه، ابن مسكويه ، متأثّر از مرجعيت اخلاق يونانى و با پيروى از آن، ايمان را از فضايل اصلى نشمرده، آن را به حاشيه مى رانَد و نقش ايمان را در تفكّر اخلاقى خود كم رنگ مى سازد. اين سخن، به معناى نقص ايمان يا تديّن وى نيست؛ بلكه مقصود، آن است كه در نظام اخلاقى اى كه او به دست مى دهد، ايمان، جايگاه محورى ندارد، هرچند خودش فردى متديّن بوده است. بدين ترتيب، منظومه اخلاقى وى، بسيار متفاوت از اخلاقيات موجود در كتاب الكافى است كه به احتمال، از آن، باخبر بوده است.
نشان ديگر تأثيرپذيرى شديد ابن مسكويه از اخلاق يونانى، آن است كه وى به نقل چهار فضيلت اصلى، بسنده مى كند و به فضايل دينى ديگرى كه در متون اسلامى، همسنگ فضايل فوق شمرده شده اند، توجّهى ندارد. با مرور آيات و روايات دينى، مى توان يكى از اصلى ترين فضايل را «تقوا» دانست كه در واقع، فضيلتى همچون عفّت، بر آمده از آن است.
البته وى در زيرمجموعه عدالت، اشاره مى كند كه ارسطو، عدالت را سه قسم دانسته است: نخست آنچه ميان بنده و خداوند است، ديگرى ناظر به روابط شخص با ديگران است و سوم، آنچه ناظر به حقوق گذشتگان است. ۱۰ آن گاه وى در توضيح اين سخن، اندكى تفصيل مى دهد و مى گويد: درباره عبادت خدا تقسيماتى متعدّد، ارائه شده و برخى از فلاسفه جديد، آن را سه بخش دانسته اند: اعتقاد درست، سخن صواب، و عمل صالح. عمل صالح نيز به بدنى (يعنى نماز و روزه) و خارج از بدن (يعنى معاملات)، تقسيم مى شود. ۱۱ سپس از مقامات قربْ سخن مى رانَد و عوامل دورى از خداوند را يادآور مى شود. ۱۲

1.همان، ص ۵۰ .

2.معجم الاُدباء أو إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب، ج ۲، ص ۹.

3.تهذيب الأخلاق، ص ۲۰.

4.ر. ك : همان، ص ۲۳.

5.همان، ص ۲۴.

6.ر.ك: اخلاق ناصرى، ص ۱۱۵.

7.دوره آثار افلاطون، ج ۱، ص ۲۵۶.

8.همان، ص ۹۵.

9.«حديث فضايل و اخلاق فلسفى»، سيد حسن اسلامى، فصل نامه علوم حديث، شماره ۴۱، پاييز ۱۳۸۵، ص ۲۰.

10.در اين باره، ر . ك : اخلاق نيكوماخوس، ص ۱۶۵ به بعد.

11.تهذيب الأخلاق، ص ۱۲۳.

12.همان، ص ۱۲۴.

صفحه از 402