كليني و رازي؛ اخلاق اسلامي به دو روايت - صفحه 391

سه. نظريه پردازى دقيق

ابن مسكويه، به دقّت كوشيده است تا در كتاب خود، بنايى از نظام اخلاقى برآورد و بر اساس مفروضات و اصولى معيّن، نتايجى دقيق به دست آورد. روشى كه وى در اين كتاب دنبال كرده است، بعدها كم و بيش به وسيله مصنّفان اخلاق فلسفى پيروى شد و حتّى كسانى كه با اين سنّت، چندان پيوستگى نداشتند، در آثار خود، مايه هاى آن را نشان دادند.
وى از همان آغاز، با طرح نكاتى بديهى، كار خود را مى آغازد و به تدريج، خواننده را ناگزير به قبول مفروضاتى پيچيده تر مى كند.
از نظر وى، در نهاد ما انسان ها چيزى وجود دارد كه نه جسم است و نه جزو جسم و نه عَرَض. نام اين شئ «نفْس» است. اين نفس، ثابت است و همه چيز (از جمله خودش) را درك مى كند؛ حال آن كه جسم، خود را درك نمى كند. وى سپس در مقاله نخست، دلايلى بر تجرّد نفس و جوهر بودن آن، اقامه مى كند. در مرحله بعد، ابن مسكويه، ادّعا مى كند كه چون نفس، جسم نيست، از امور جسمى، روى گردان است و در پى معارف عقلى است و همين، موجب فضيلت اوست، بنا بر اين، هر چه نفس به اين بُعد توجّه كند، افضل است.
فضايل انسانى، هنگامى حاصل به دست مى آيند كه انسان بتواند خود را از عوائق كه خواسته هاى جسمانى هستند، آزاد سازد. آنچه را كه غالب مردمْ فضيلت مى شمارند، مانند خورد و نوش و خواب، فضيلت واقعى نيست و در ميان انسان و حيوان، مشترك است و چه بسا برخى حيوانات، در آنها از انسانْ نيرومندتر هستند. انسان با فضيلت، كسى است كه در اين امور، به مقدار نيازْ اكتفا كند و از زياده روى بپرهيزد. سپس تأكيد مى شود كه هر موجودى، كمال خاص خود را دارد و كمال خاص انسان، قدرت تعقّل اوست.
ابن مسكويه، سپس استدلال مى كند كه نفس انسانى، داراى سه قوّه متمايز است: قوّه شناخت حقايق، قوّه خشم و اقدام بر امور هائل و قوّه شهوت و برآوردن نيازها. اين قواى سه گانه نفس نيز هر يك فضيلتى دارند. بنا بر اين، سه فضيلت اصلى وجود دارد: فضيلت قوّه عاقله يا شناختى، «حكمت» نام دارد؛ فضيلت قوّه غضبيه، «شجاعت» ناميده مى شود و فضيلت قوّه شهويه، «عفّت» است. وى قواى سه گانه را به پادشاهى، حيوانى درنده و خوكى تشبيه مى كند كه در يك جا، گرد آمده اند و هر يك كه بر ديگران پيروز شد، آنان را دنباله رو خود مى سازد. ۱ از تعادل و توازن اين سه قوّه و هماهنگى اين سه فضيلت، فضيلت چهارمى زاده مى شود كه «عدالت» نام دارد. به همين سبب: «حكيمان، اتّفاق نظر دارند كه اجناس فضايل چهارند: حكمت، عفّت، شجاعت و عدالت». ۲
اين تحليل و تفسير، گاه به همين شكل و گاه با كمى تغيير، مورد قبول بسيارى از عالمان اخلاق، فقيهان، عارفان و متكلّمان قرار گرفت و به آثارشان راه يافت. براى مثال غزالى ـ كه در جاهايى به مرجعيت انديشه يونانى اعتراض دارد ـ ، همين تحليل را درباره فضايل اخلاقى در كتاب ميزان العمل پذيرفت و نوشت: «فضايل، هرچند بسيارند، چهار فضيلت، همه آنها را در خود مى گنجانَد، كه عبارت اند از: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت». ۳
خواجه نصير الدين طوسى نيز معتقد است كه نفس، سه قوّه دارد: قوّه ناطقه يا نفس ملكى، قوّه غضبى يا نفس سبعى و قوّه شهوانى يا نفس بهيمى و متناظر با آنها، سه فضيلت وجود دارد: حكمت، شجاعت و عفّت و: «چون اين سه جنس فضيلت حاصل شود و هر سه با يكديگر متمازج و متسالم شوند، از تركيب هر سه، حالتى متشابه حادث گردد كه كمال و تمام آن فضايل ، به آن بُود و آن را فضيلت عدالت خوانند. و از اين جهت است كه اجماع و اتّفاق جملگى حكماى متأخّر و متقدّم، حاصل بر آن است كه اجناس فضايل، چهار است: حكمت و شجاعت و عفّت و عدالت». ۴
علّامه حلّى نيز در الألفين خود (كه اثرى كلامى است)، همين تقسيم سه گانه قواى نفس و تقسيم فضايل، به چهار فضيلت اصلى را مبناى برخى استدلال هاى خود قرار داد و بر آن شد تا از آن، ضرورت وجود امام معصوم را به دست آورد. ۵ ملّاصدرا، خود به گونه ديگرى اين تأثير را نشان مى دهد. ۶ شبسترى در گلشن راز نيز از اين تأثير بر كنار نماند و اصول اخلاقى را بر اساس همان سنّت، شرح و تفسير كرد. ۷ سيورى نيز از اين تحليل براى اثبات كمالات شخص امام معصوم، سود جست. ۸
ملّا محمّد مهدى نراقى نيز در جامع السعادت ، كليّت تحليل فوق را با كمى تفاوت، مبناى كار خود گذاشت. وى به جاى قواى سه گانه نفس، از قواى چهارگانه نفس نام بُرد و قوّه «وهميه» را به سه قوّه فوق افزود ۹ و اين سه قوّه را بر نفس مطمئنّه، نفس لوّامه و نفس امّاره ـ كه ريشه در فرهنگ اسلامى دارد ـ ، منطبق ساخت. ۱۰
ملّا احمد نراقى همين مسير را با اندكى تفاوت پيمود و به نتيجه فوق رسيد. ۱۱ در كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل نيز با اشاره به قواى سه گانه نفس، اين تفسير آمده است كه: «حكما، جميع اجناس فضايل را چهار فضيلت دانند: حكمت، شجاعت، عفّت، عدالت» ۱۲ و بر اساس آن، استنتاجاتى، مترتب شده است.
واقع، آن است كه تحليل ابن مسكويه، بسيار منسجم و قابل توجّه است و اهميّت آن، هنگامى آشكارتر مى گردد كه با كتاب هاى اخلاق حديثى و روايى (از جمله بخشى از كتاب الكافى) سنجيده شود كه در آن، شاهد نظريه پردازى نيستيم؛ امّا دشوارى كار، آن است كه اين تحليل، بيش از آن كه بازگوى نفس شناسى يا انسان شناسى اسلامى باشد، بيانگر مرجعيت مسلّط و بلامنازع انديشه يونانى بر ابن مسكويه و معاصران و پيشينيان وى است؛ زيرا اين تقسيم بندى معروف قواى نفس، ريشه در آراى افلاطون دارد.
سقراط ـ كه افلاطون، سخنان خود را از زبان او بيان مى كند ـ ، در كتاب چهارم رساله جمهور، نظريه قواى سه گانه نفس را مطرح مى سازد و بر اساس آن، فضايل چهارگانه را استنتاج و بيان مى كند. از اين منظر، نفس انسانى، سه قوّه دارد: عاقله، غضبيه و شهويه كه اگر هر يك، درست كار كند، فضيلت چهارمى به نام عدالت به دست مى آيد؛ يعنى: «حكمت و شجاعت و خويشتن دارى و عدالت». ۱۳ بدين ترتيب، هرچند نظريه پردازىِ دقيق و سنجيده ابن مسكويه در كتاب تهذيب الأخلاق، نقطه قوت اساسى آن به شمار مى رود، باز، مرجعيت انديشه يونانى را منعكس مى كند و دورى آن را از گوهر اخلاق اسلامى و انسان شناسى قرآنى ـ كه به نوعى، به دوگانگى و دوقطبى بودن نفس اشاره دارد ـ ، نشان مى دهد.

1.همان، ص ۵۰ ـ ۵۱ .

2.رجال الطوسي ، أصحاب الباقر عليه السلام ، باب الياء ، ص۱۴۰ ( رقم ۲ ) .

3.الإختصاص ، ص۸۳ ، تصحيح علي أكبر الغفاري .

4.همان، ص ۱۶.

5.ميزان العمل ، ص ۲۶۴.

6.إختيار معرفة الرجال ( رجال الكشّي ) ، ج۱ ، ص۴۰۴ ( رقم ۲۹۶ ) .

7.كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج۴ ، ص۱۶۳ ( باب ما يجب من إحياء القصاص ، ح۵۳۷۰ ) ، تحقيق : علي أكبر الغفاري ، طبع مؤسّسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرّسين ، ۱۴۰۴ ق ، ط ۲ .

8.اخلاق ناصرى ، ص ۱۰۹.

9.ر.ك: الألفين، ص ۱۵۷.

10.كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج۴ ، ص۱۷۹ ( باب الوصية من لدن آدم ، ح۵۴۰۶ ) .

11.رجال البرقي ، أصحاب الباقر عليه السلام ، ص۱۱ . نعم ورد بعد الجملة الّتي أشرنا إليها قوله : «... واسم أبي القاسم يحيى بن القاسم » ، ولعلّه من نَسخ النسّاخ ، فالصحيح : « ... اسم أبي القاسم إسحاق » ، ثمّ ابتدأ بترجمة شخص آخر ، وهو يحيى بن القاسم ، ولا صلة له بأبي بصير المتقدم عليه .

12.ر. ك: الحكمة المتعالية فى الأسفار الأربعه، ج ۹، ص ۱۲۱.

13.ر.ك: گلشن راز ، ص ۶۱.

14.كتاب اللوامع الإلهية فى مباحث الكلامية ، ص ۲۷۲.

15.جامع السعادات، ص ۶۳.

16.همان جا.

17.معراج السعادة، ص ۳۰.

18.شرح حديث جنود عقل و جهل، ص ۱۵۱.

19.جمهور، ص ۲۲۷.

صفحه از 402