مقايسه توحيد نگاري كليني و صدوق - صفحه 357

دو . روايات جبر و قدر

ثقة الاسلام كلينى، بابى با عنوان «الجبر والقدر والأمر بين الأمرين» ايجاد كرده و در آن، چهارده روايت گزارش كرده است. شيخ صدوق، دو باب با عناوين «نفى الجبر والتفويض» و «القضاء والقدر والفتنة والأرزاق والأسعار والأجال» ايجاد كرده است و در آن دو باب، دوازده و 36 روايت (و در مجموع 48 روايت) گزارش كرده است.
او، شش روايت از كتاب الكافى را در باب «نفى الجبر والتفويض» و تنها يك روايت آن را در باب «القضاء و القدر» آورده است. در نتيجه نيمى از روايات الكافى، در كتاب التوحيد صدوق نقل نشده اند . اگر چه برخى از روايات هم مضمون با اين روايات، در اين باب از كتاب شيخ صدوق وجود دارد.
براى صاحب اين قلم، روشن نيست كه چرا شيخ صدوق، روايات كتاب الكافى را در اين عنوان گزارش نكرده است.
نكته مجهول ديگر آن است كه برخى از روايات موجود در كتاب التوحيد شيخ صدوق، به نقل از افرادى همچون ابن بابويه، سعد بن عبد اللّه ، محمّد بن حسن صفّار، احمد بن ادريس و... نقل شده است. چرا مرحوم كلينى، اين روايات خوش مضمون و زيبا را در كتاب خويش گزارش نكرده است؟ اطمينان عرفى به اين نكته وجود دارد كه اين روايات ، در اختيار كلينى بوده است. ۱
نكته سوم در اين باره ، آن است كه اگر چه بين عناوين دو باب «جبر و اختيار» و «بين قضاء و قدر»، مناسبت وجود دارد، ولى اكثر قريب به اتفاق رواياتى كه ثقة الاسلام كلينى نقل كرده است، صراحتا با عنوان جبر و اختيار مرتبط است . به چه سبب ايشان روايات قضا و قدر را كمتر نقل كرده است؟
و نكته آخر آن كه برخى از روايات اين باب در كتاب التوحيد شيخ صدوق، ارتباط روشن و وثيق با عنوان باب ندارد. چهار روايت انتهايى، درباره احتكار و نرخ گذارى است. ۲ برخى از روايات پيشين نيز ارتباط بسيار دورى با عنوان دارد. ۳
ولى بقيه روايات اين باب، (يعنى 29 روايت)، در ارتباط مستقيم با عنوان است. به نظر مى رسد كه باب «قضاء و قدر» التوحيد صدوق، مزايايى نسبت به بحث قضاء و قدر الكافى دارد: روايات افزون تر و خوش مضمون ترى دارد و در ارائه مطالب بيشتر و مفيدتر، بهتر عمل كرده است. شيخ صدوق، برخى از روايات به ظاهر متنافى را نيز در كنار هم ذكر كرده است. براى نمونه، روايت شماره هجدهم اين گونه است:
عن الأصبغ بن نباته، قال: انّ اميرالمؤمنين عليه السلام ، عدل من عند حائط مائل الى حائط آخر، فقيل له: يا اميرالمؤمنين! أتفرّ من قضاء اللّه ؟ فقال: افرّ من قضاء اللّه الى قدر اللّه عز و جل .۴
اين متن را با گزارش ديگر از امام على عليه السلام مقايسه كنيد:
دخل الحسين بن على عليهاالسلام على معاوية، فقال له: ما حمل اباك على أن قتل اهل البصرة ثمّ دار عشيا فى طرقهم فى ثوبين؟ فقال عليه السلام : حمله على ذلك علمه أن ما أصابه لم يكن ليخطئه و أن ما أخطأه لم يكن ليصيبه. قال: صدقت. قال و قيل لأميرالمؤمنين عليه السلام : لما أراد قتال الخوارج: لو احترزت يا اميرالمؤمنين، فقال عليه السلام :
أىّ يومى من الموت افرّيوم ما قدّر ام يوم قدر
يوم ما قدّر لا اخشى الرّدىواذا قدّر لم يغن الحذر .۵
مشابه اين سخن ـ در بى اعتنايى امام على عليه السلام در صحنه جنگ، نسبت به خطر تيراندازى و كشته شدن ـ در روايات ديگر اين كتاب هم آمده است. ۶
شيخ صدوق، در اين باب، پنج بار نظر خويش را در تبيين رواياتْ نگاشته است، ولى به اختلاف ظاهرى بين اين دو روايت علوى و وجه جمع بين آنها نپرداخته است.
به نظر مى رسد يكى از وجوه جمع بين اين دو گروه ، آن است كه فضاى صدور سخنان امام على عليه السلام مورد توجّه قرار گيرد.
در هنگامه نبرد و در كشاكش جنگ ميان لشكر نفاق و سپاه اسلام، امام على عليه السلام بدون زره و با لباس عادى به ميان سپاه مى رود و روحيه مبارزه، شجاعت، اعتماد به نفس و مردانگى را در سپاهيان مسلمانْ نهادينه مى سازد، اگر چه احتمال خطر و كشته شدن وجود دارد. اين امام شجاع، در حالت عادى و در شهر، از كنار ديوار غير مطمئن برمى خيزد و در جاى ديگر مى نشيند تا روحيه پيشگيرى از حوادث را به پيروان خويش بياموزد و در وجود آنان نهادينه سازد.
يكى از روايات زيبايى كه كلينى در اين باب نقل كرده و شيخ صدوق آن را حذف كرده ، اين گزارش است:
محمّد بن ابى عبد اللّه و غيره، عن سهل بن زياد، عن أحمد بن محمّد بن أبى نصر، قال: قلت لابى الحسن الرضا عليه السلام : إنّ بعض أصحابنا يقول بالجبر وبعضهم يقول بالاستطاعة. فقال لى: اكتب بسم اللّه الرحمن الرحيم، قال على بن الحسين: قال اللّه ـ عزّ و جلّ ـ : يابن آدم! بمشيئتى كنت انت الذى تشاء و بقوّتى ادّيت الىّ فرائضى و بنعمتى قويت على معصيتى، جعلتك سميعا بصيرا، ما أصابك من حسنة فمن اللّه و ما أصابك من سيئة فمن نفسك و ذلك انى أولى بحسناتك منك وأنت أولى بسيّئاتك منّى و ذلك انى لا أسأل عما أفعل وهم يسألون. قد نظمت لك كل شى ءٍ تريد.۷
بيان و تحليل علّامه طباطبايى از اين سخن نيز خواندنى است. ۸

1.براى نمونه ، ر.ك: التوحيد، ص ۳۶۰ به بعد، احاديث ۵، ۶ و ۷ و ۱۱. روايت شماره شش ، اين گونه است: محمّد بن عجلان، قال: قلت لأبى عبد اللّه عليه السلام : فوّض اللّه الأمر إلى العباد؟ فقال: اللّه أكرم من أن يفوض إليهم. قلت: فأجبر اللّه العباد على افعالهم؟ فقال: اللّه أعدل من أن يجبر عبدا على فعل ثمّ يعذبه عليه.

2.ر.ك: التوحيد، ص ۳۸۸ و ۳۸۹، ح ۳۳، ۳۴، ۳۵ و ۳۶.

3.همان، ص ۳۷۲، ح ۱۴ و ص ۳۷۶، ح ۲۰ و ص ۳۷۷ ح ۲۳.

4.همان، ص ۳۶۹، ح ۸.

5.همان، ص ۳۷۵، ح ۱۹.

6.همان، ص ۳۶۸، ح ۵ و ص ۳۷۹، ح ۲۵.

7.الكافى، ج ۱، ص ۱۶۰، ح ۱۲.

8.همان جا .

صفحه از 370