منجى در اديان چينى

پرسش :

منجى در اديان چينى چه جایگاهی دارد؟



پاسخ :

اديان چينى به طور سنّتى بر پايه آيين هاى عبور از مراحل زندگى - يعنى تولد، بلوغ، ازدواج و دفن - و گردش ساليانه جشنواره هاى مبتنى بر تقويم دينى قرار دارد. عضويت توده اجتماعى مردم چين در اين اديان نيز از راه مشاركت آنها در اين قبيل آيين هاى گذار از مراحل زندگى و جشن هاى ساليانه به نمايش در مى آيد و نه از راه تن دادن عقلانى (روشن فكرانه) به مجموعه اى از آداب الهام شده. بنا بر اين دين چينى ماهيتى فرهنگى دارد تا كلامى. تمام سنن و نظام هاى دينى كه از بيرون وارد مجموعه پيچيده فرهنگ چينى شدند، براى ادامه بقا و فعاليت خويش ضرورى ديدند تا خود را با ارزش هاى دينى و فرهنگى سرزمين چين سازگار كنند.[۱]

در فرهنگ چين سه آيين كنفوسيوس، تائو و بودا وجود داشته و دارد. اين سه آيين چنان به هم آميخته اند كه در ميان توده مردم دين واحدى به نام «سونگ جيائو» پديد آمده است. هر يك از اين سه، يكى از ابعاد اين دين را پوشش مى دهد. آيين كنفوسيوس بعد اخلاقى و شعائر گذار، آيين تائو نظام شناخت و برنامه هاى جشن هاى ساليانه، و آيين بودا تقليل رنج، نجات اخروى و مراسم مردگان را پوشش مى دهند.

آنچه در حوزه موعودباورى در اعماق جامعه چين نفوذ دارد، دو آيين تائو و كنفوسيوس است؛ چه از نظر متون دينى، و چه از نظر تأثيرى كه متون و تعليمات اين دو آيين در مردم چين داشته اند.

مباحث منجى موعود، هم در آيين كنفوسيوس و هم در متون آن آمده است. براى مثال مردى كه از طرف آسمان مأمور است، در دل هاى آدميان نفوذ مى كند و از آن رو در زمين صلح برقرار مى شود. كسى كه از طرف آسمان مأمور است در پيروى مقصد خود استوار مى ماند و از آن رو كره زمين رو به كمال مى رود.[۲]همچنين در آيين دائو و متون دينى آن هم بحث منجى موعود آمده است. مثلاً گفته شده : صلح بزرگ كه شهرياران عصر طلايى باستانى به وسيله حكومت تائويى ايجاد كرده بودند، توسط رسولى الهى كه رهبر آسمانى خوانده مى شود، ايجاد مى گردد.[۳]

از ويژگى هاى اين دوره شايسته سالارى، ايثار و گذشت است. مردم دل سوز و غم خوار يكديگرند و صلح و امنيت، بر همه جا حكم فرماست؛ زيرا هواهاى نفسانى سركوب شده است و به آنها ميدان داده نمى شود. امّا برترين ويژگى آن حكومت، روح واحدى است كه تمام مردم جهان را در برگرفته است. اين عصر دوران يك پارچگى شريعت و تحقّق امت واحد است؛ عصرى كه بشر هيچ گونه دسته بندى نژادى، قومى و اقتصادى را تجربه نمى كند و مال و ثروت جهان در اختيار همه قرار دارد.

يكى از ويژگى هاى منجى آن است كه بر خلاف پادشاهان معمولى، از نيروى معنوى خاصى برخوردار است كه مى تواند خير و خوبى را در سراسر عالم گسترش دهد و همه عالم به صورت خودجوش به اطاعت او تن مى دهند. ويژگى بسيار مهم او تصرف قلب هاست. پادشاه منجى به غلبه ظاهرى بر مردم اكتفا نمى كند و فضايل اخلاقى را در ميان انسان ها گسترش مى دهد. البته اين كار او با توانايى هايش و با اطاعت خودجوش مردم از او ارتباط وثيقى دارد.

از مجموعه مباحث موجود در باره منجى موعود در آيين هاى چينى مى توان اين نكات را استنباط كرد:

آموزه موعود چينى فردى خاص را با ويژگى هاى والا نويد مى دهد كه براى نجات جهان قيام مى كند. هر چند جهان بينى چينى، اين انديشه را در خود دارد كه به هر حال جهان به كمال مقصود خويش مى رسد و اصولاً ادوار جهان به گونه اى است كه يك عصر طلايى هم در آن وجود دارد، ولى اين كار صرفاً با تكامل پديده ها به صورت طبيعى حاصل نمى شود و نيل به اين مقصود، نيازمند شخصى مقتدر با نيروى خاص فوق بشرى است. از اين رو گرچه اين شخص بر خلاف روند طبيعى عالم قدم بر نمى دارد و تكامل پديده ها براى رسيدن به كمال كل جهان امرى ضرورى است، هيچ پديده اى جايگاه اين شخص را پر نمى كند و او در جايگاه كامل كننده تمام اين تكامل هاى جزئى موقعيتى ويژه دارد.

درست است كه منجى موعود در فرهنگ چينى شخصى است، ولى به نظر مى رسد فردى خاص براى اين منظور مشخص نشده و صرفاً صفات آن منجى بيان شده است. در تاريخ فرهنگ چين به اشخاص متعدّدى بر مى خوريم كه منجى معرّفى شده اند؛ امّا اين افراد را نبايد از جهت خصوصيت فردى نگريست؛ بلكه آن افراد از اين جهت كه داراى صفات و ويژگى هاى منجى بوده اند، صاحب اين مقام شناخته شده اند. در كلمات كنفوسيوس مى بينيم كه او منتظر بود تا منجى شود و همين انتظار را در منسيوس نيز مشاهده مى كنيم. قيام هاى متعدّد نجات بخش با نام و لقب منجى افسانه اى چينى، و نيز استفاده شاهان از اين نام و لقب، حكايت از آن دارد كه شخص منجى با اين لقب ناميده مى شود؛ ولى اين نام گذارى بيانگر اين نيست كه منجى شخص خاصى است؛ بلكه برعكس، اين امر نشانه آن است كه هر كسى با استفاده از لقب مذكور مى خواست منجى موعود باشد و فرد خاصى براى اين منظور در نظر گرفته نشده بود.

يكى از نكته هاى جالب در باره منجى موعود در فرهنگ چينى، صفات و ويژگى هاى اوست. در فرهنگ چينى به هيچ وجه منجى يك بشر عادى نيست. با وجود اختلاف كنفوسيوسيان و دائوييان در اين زمينه، داشتن نيروى فوق العاده اى كه امپراطوران افسانه اى چين هم از آنها برخوردار بوده اند، امرى است كه در هر دو دين براى موعود چينى ضرورى شمرده شده است. از اين رو موعود چينى فردى الهى است. الهى بودن اين موعود صرفاً در داشتن صفات خاص و نيروى فوق العاده اى نيست كه با تبديل شدن به ذات بى مرگ حاصل مى شود؛ بلكه او بايد مجوز آسمانى ظهور را نيز داشته باشد. چه بسا افرادى چون كنفوسيوس كه در تاريخ چين از چنين نيرويى برخوردار بودند؛ ولى چون مجوزى براى ظهور نداشتند، به اين امر قيام نكردند. البته پوشيده نيست كه در بعضى تقريرها، منجى موعود در فرهنگ چينى اصولاً انسانى است كه خداگونه شده باشد.

منجى موعود در فرهنگ چينى در پى برقرارى حكومتى گسترده و جهانى است كه تمام انسان ها را در بر مى گيرد. اين يكى از جنبه هاى صلح بزرگ است كه در بحث هاى گذشته مطرح شد و در آن تمام انسان ها و جوامع متعدّد به يك هماهنگى بزرگ، حكومت فراگير، و سعادت و رفاه لازم دست مى يابند. در سايه اين حكومت فراگير، فقر و بدبختى، جنگ و خون ريزى و ظلم و بى عدالتى از عالم انسانى به طور كلى رخت بر مى بندد.

يكى ديگر از جنبه هاى صلح بزرگ، به كيهان و كل عالم بر مى گردد. تكامل عالم در آموزه منجى موعود چينى، نه تنها انسان ها، بلكه تك تك ذرات عالم را نيز شامل مى شود. عدالت مطرح در اين آموزه، نه تنها در ميان انسان ها برقرار مى شود، بلكه روابط ميان انسان ها و عالم طبيعت (حيوانات، گياهان و جمادات) را نيز اصلاح مى كند؛ زيرا صلح بزرگ در فرهنگ چينى، كل گيتى را به هماهنگى و اعتدال مى رساند و موجب مى شود كه ذره اى ظلم و اجحاف در كل عالم وجود نداشته باشد.

از طرف ديگر، آموزه صلح بزرگ تنها روابط مادى انسان ها را در سايه عدالت اصلاح نمى كند؛ بلكه فضايل اخلاقى را گسترش مى دهد؛ به گونه اى كه انسان ها از خودخواهى دور مى شوند و با شكوفايى عدالت، از آن پس ايثار، گذشت، رحمت و شفقت نيز در ميان آنها برقرار مى شود. در فرهنگ چينى بيشتر بر ابعاد اخلاقى صلح بزرگ تأكيد شده است، نه جنبه مادى آن. يكى از خصوصيات مهم منجى موعود در فرهنگ چينى، برخوردارى از نيرويى اخلاقى است كه تمام انسان ها را مقهور خود مى كند، نه اين كه با نيروى نظامى بر مردم غلبه كند .

هر چند منجى موعود در فرهنگ چينى داراى صفات الهى است، بايد به امور دنيوى نيز آگاه باشد. اين امر، نه تنها از جامعيت اين آموزه استنباط مى شود، بلكه در بعضى نظريه پردازى ها هم آشكارا مطرح شده است كه منجى موعود بايد شعائر و حتّى علم موسيقى را بداند.

از ويژگى هاى قبل مشخص شد كه آموزه منجى موعود در فرهنگ چينى ناظر به نجات جمعى است و به افرادى خاص يا به جامعه چينى محدود نمى شود؛ بلكه تمام انسان ها را در بر مى گيرد؛ امّا اشاره به اين مطلب مفيد است كه در برخى جوامع چينى يا در دوره هايى از تاريخ چنين، به نجات فردگرايانه برمى خوريم كه انسان ها يا تنها به نجات خويش توسط منجى مى انديشيدند و يا اين كه تنها گروه خاصى را اهل نجات مى دانستند.

اين تقليل گرايى ناشى از آن است كه در تمام اديانى كه به نجات جمعى مى انديشند، گاه به سبب موانعى كه بر سر اين آرمان به وجود مى آيد، مردم به حداقل اكتفا مى كنند و تنها به نجات فردى مى انديشند.

يكى ديگر از ويژگى هاى منجى موعود چينى، كه به جنبه انسانى و نجات جمعى آن باز مى گردد، حكومتى بودن آن است. نجات جمعى را مى توان سه گونه تصور كرد:

۱. اساساً امرى اخروى باشد كه در سايه آن، تمام افراد انسانى به نجات دست مى يابند. شايد بتوان پديده نجات مسيحايى در مسيحيت را اين گونه دانست.

۲. گونه اى نجات دنيوى كه در سايه تشكيل يك حكومت متمركز نيست و زمينه هاى سعادت، رفاه و عدالت را بدون تشكيل حكومت برقرار مى كند.

۳. گونه اى نجات دنيوى و فردى كه در سايه يك حكومت جهانى محقّق مى شود.

در فرهنگ چينى حكومت جايگاه ويژه اى دارد و امرى ملكوتى محسوب مى شود. بنا بر تصريح هايى كه در باره نجات مطرح شده است، مى توان گفت : نجات در فرهنگ چينى در سايه حكومتى فراگير برقرار مى شود.

از ويژگى هاى آموزه منجى موعود در فرهنگ چينى، گذشته گرا بودن آن است. در فرهنگ چين چيزى به نام «بازآفرينى» وجود دارد كه در روزگار باستان به دست امپراطوران افسانه اى محقّق شده بود. اين دوران تحت عنوان «عصر طلايى» مطرح مى شود و مردم اميدوارند كه با آمدن منجى موعود، آن گذشته طلايى احيا گردد.

اين مسئله مقتضاى جهان بينى چينى نيز هست؛ زيرا نگرش آنها به جهان ادوارى است؛ به گونه اى كه طبق يك چرخه منظم تكرار مى شود. بنابراين ديدگاه عصر طلايى نه يك بار، بلكه بارها قبل از اين محقّق شده بوده و ما باز هم در راه تحقّق دوباره آن قرار داريم.

آخرين ويژگى آموزه منجى موعود در فرهنگ چينى آن است كه مردم چين نگرش خاصى به اديان مطرح در فرهنگ چينى، و از جمله سه دين : كنفوسيوس، تائو و بودا دارند و نجات به وسيله هر يك از اينها را ممكن مى دانند. به نظر مى رسد هر چند منجى موعود در هر يك از اين اديان با ديگرى متفاوت است و در دوره هاى مختلف افراد متعدّدى در هر يك از اينها ادعاى منجى بودن كرده اند، امّا توده هاى مردم به دنبال منجى واحدى هستند كه تمام عالم را به سوى هماهنگى و صلح بزرگ هدايت كند، و برايشان مهم نيست كه او متعلّق به چه گرايشى باشد و يا حتّى به چه نامى خوانده شود. تعدّد منجى در هر يك از اين اديان نيز، شاهد ديگرى است كه نشان مى دهد آنها به دنبال شخص خاصى نيستند؛ بلكه تنها منتظر فردى با اوصافى كلّى به عنوان منجى هستند.[۴]


[۱]فرهنگ اديان جهان: ص ۸۴۵ .

[۲]مكالمات، كنفوسيوس، ترجمه كاظم زاده: ص ۱۵۶.

[۳]مكالمات، كنفوسيوس، ترجمه كاظم زاده: ص ۱۵۶.

[۴]ديگر منابعى كه در تكميل اين نوشتار به آنها مراجعه شده ، عبارت اند از : سهروردى داناى حكمت باستان ؛ راهنماى اديان زنده ؛ ايين هندو (ويتمن) ؛ منجى در آيين بودا ؛ فرهنگ اديان جهان ؛ مجله هفت آسمان : ش ۹ (مقاله «گونه شناسى انديشه ، منجى موعود در اديان» ، على موحديان عطار) .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت