موقعيت ويژه «الكافى»
زمان چندانى نگذشت كه كتاب كلينى، الكافى ، به كتاب مرجع تبديل شد و به عنوان كتاب حديثى، از استاد فرا گرفته مى شد. گويى شخصيت كلينى و تلاش بيست ساله او ، اثر خود را بر جاى گذاشته بود. كتاب او ، به زودى به نوشته اى مقبول و معتبر تبديل شد. نجاشى ، در باره خواندن كتاب الكافى در نزد استاد ، مى نويسد:
كنت أتردد إلى المسجد المعروف بمسجد اللؤلؤى ـ و هو مسجد نفطويه النحوى ـ أقرأ القرآن على صاحب المسجد، و جماعة من أصحابنا يقرأون كتاب الكافى على أبى الحسين، أحمد بن أحمد الكوفى الكاتب: حدّثكم محمّد بن يعقوب الكلينى . و رأيت أباالحسن العقرانى يرويه ؛ ۱
به مسجد لؤلؤى ـ يعنى مسجد نفطويه نحوى ـ آمد و شد داشتم و نزد صاحب مسجد، قرآن مى خواندم، و تعدادى از همفكران ما، كتاب الكافى را در نزد ابوحسين احمد بن احمد كوفى كاتب ، مى خواندند كه: محمّد بن يعقوب كلينى ، براى شما روايت مى كند. و ديدم كه ابوالحسن عقرانى هم آن را روايت مى كرد.
گزارش ديگرى هم اين نكته را اين گونه تأييد مى كند:
أحمد بن محمّد بن محمّد بن سليمان الزرارى، ممّن تلقّوه الكافى عن مصنّفه ورووه عنه و إستحسنوه و نشروه إلى نسختهم تنتهى نسخته ؛ ۲
احمد بن محمّد بن محمّد بن سليمان زرارى ، از جمله كسانى است كه الكافى را از نويسنده اش فرا گرفته و از خود او ، روايت مى كنند و او را مى ستايند و نسخه خود را بر اساس نسخه او منتشر مى كنند.
شيخ آقا بزرگ تهرانى (1291 ـ 1389 ق) هم، در باره عبد الكريم بن نصر ابو الحسين نوشته است :
من تلاميذ أبى جعفر محمّد بن يعقوب الكلينى . قرأ عليه الكافى بتفليس و بغداد ؛ ۳
او از شاگردان ابو جعفر محمّد بن يعقوب كلينى است كه الكافى را در تفليس و بغداد، بر او بازخوانى كرد.
در اين نوشته ، شيخ آقا بزرگ، از « تفليس » سخن گفته كه گويى خطاست و « تنيس » درست است، چنان كه شيخ طوسى در مشيخه از آن ياد كرده است:
و أبى الحسين، عبد الكريم بن عبد اللّه بن نصر ، البزّاز بتنيس و بغداد ، عن أبى جعفر محمّد بن يعقوب الكلينى. ۴
وى در باره شخص ديگرى نيز اين گونه نوشته :
أحمد بن سعيد أبوالحسين الكوفى ، من مشايخ السيد المرتضى علم الهدى، وهو من تلاميذ محمّد بن يعقوب الكلينى . قرأ عليه الكافى ؛ ۵
ابوحسين احمد بن سعيد كوفى، از استادان سيد مرتضى علم الهدى، و از شاگردان محمّد بن يعقوب كلينى است كه نسخه الكافى را در نزد ايشان خواند.
اين گفته ها و نوشته ها ، نشان مى دهد كه كلينى ، به عنوان محدّثى معتمد و كتابش الكافى ، از همان زمانى كه تأليف شد، چنان جايگاه برجسته اى يافت كه حديث پژوهان ، آن را از خود مؤلّف و يا از اساتيد فن مى آموختند تا نقلشان دقيق باشد و اساتيد هم آن را به شاگردان خود مى آموختند. در يك كلام، به تعبير كمره اى (1283 ـ 1374 ق) :
الكافى ، تا چند قرن ، به عنوان يك اصل مذهبى ، مورد تأييد علما و فقها بوده و مورد تدوين و تفهيم ، و به عنوان يك متن علمى و سرچشمه حديث ، مورد بحث و تدريس قرار داشته است . ۶
محمّد بن يعقوب كلينى، به « محدّث » بودن شهرت دارد و از او به « خبره حديث » ياد شده ؛ ۷ امّا نمى توان از بُعد ديگر علمى وى غافل بود. هم چگونگى چينش كتاب و هم ابواب فقهى احاديث الكافى، و هم برداشت هاى دقيق او از احاديث و نكته سنجى هايش، نشان مى دهند كه وى فقيهى زبردست نيز بوده است؛ چنان كه برخى به آن اذعان كرده اند. ابن عساكر (499 ـ 571 ق)، تاريخ نگار مشهور اهل سنّت ، در باره وى به نقل از ابن ماكولا (م 487 ق) نوشته است:
أبوجعفر محمّد بن يعقوب الكلينى، من فقهاء الشيعة و المصنّفين فى مذهبهم ؛ ۸ ابوجعفر محمّد بن يعقوب كلينى، از فقيهان شيعى و نويسنده اى شيعى است.
و در ادامه ، از وى آورده كه :
رأيت أنا قبره بالقرب من صراط الطائى، عليه لوح مكتوب فيه: هذا قبر محمّد بن يعقوب الرازى الكلينى الفقيه؛ ۹
قبر او را نزديكى صراط طائى ديدم كه بر سنگ قبرش نوشته شده بود: اين قبر ، محمّد بن يعقوب كلينى فقيه است.
با اين نگاه، كلينى به جايگاه برترى ارتقا مى يابد و فراتر از يك گزارشگر دقيق و مورد اعتماد در نقل حديث ، به شمار مى آيد، و همين، موقعيت او را در ميان محدّثان، بالا مى برد. كلينى در اين نگاه، الگوى فقيهان در استنباط احكام شرعى از ادلّه و نيز روايت حديث نيز هست.
به علاوه، او نه تنها يك حديث نگار و يا فقيه بوده، بلكه يك شخصيت علمى مورد توجّه و شيخ شيعيان در دوران خود و در بغداد ـ كه نايبان امام معصوم در آن حضور داشتند ـ ، بوده است . از اين رو، از وى، با تعبير «كان شيخ الشيعة ببغداد» ۱۰ و نيز پيش از حضور در بغداد و در ميان سالى، شيخ شيعيان در رى بوده است .
شيخ أصحابنا فى وقته بالرى، ووجههم و كان أوثق الناس فى الحديث و أثبتهم؛ ۱۱
شيخ هم فكران ما در زمان خود در رى، و چهره آنان و موثّق ترين و دقيق ترين آنها بوده است .
اين تعبير ، جاى بسى درنگ و تأمّل دارد؛ چه اين كه به رغم وجود نايب امام معصوم، اين عنوان ، پر معنا مى نمايد. از گزارش سال مرگ كلينى از سوى ابن اثير، ۱۲ بر مى آيد كه وى نه تنها در ميان اقلّيت شيعه نبوده ، بلكه چهره اى شناخته شده و شهره شهر بوده است.
اين تعبيرها كه به قرن هاى چهارم و ششم مربوط است، نشان مى دهد كه كلينى، نه تنها بعدها عالمى نشان دار و مشار بالبَنان شد كه در زمان حيات خود هم، چنين موقعيتى داشت و از همين روست كه آن برادر مؤمن هم مشكلش را با وى در ميان گذاشته است.
فراتر از اين، از كلينى ، به عنوان مجدّد فقه شيعه ياد شده است :
و فى أوائل القرن الرابع الهجرى، كان مجدّد فقه الامامية هو أبو جعفر محمّد بن يعقوب ؛ ۱۳
در اوايل قرن چهارم هجرى، تجديد سازمان دهنده فقه شيعه، ابوجعفر محمّد بن يعقوب است.
هر چند اين تعبير ، چندان دقيق نمى نمايد؛ چه اين كه هنوز فقه شيعه ، شكلِ اجتهادى ـ تدوينى به خود نگرفته بود تا وى مجدّد آن باشد، امّا اين گفته بروكلمان (1956 م) اشاره به جايگاه برتر كلينى دارد و از شأن و عظمت علمى او سخن به ميان آورده و شايد هم به مؤسّس بودن او نظر داشته است .
اشاره به يك نكته مهم در ارزيابى جايگاه كلينى، مى تواند كمك شايانى به درك درست از آن بكند و آن اين است كه بنا بر قول مشهور و رايج، الكافى ، داراى 16121 حديث است، و در صحّت و اعتبار ، و عدم صحّت و اعتبار آنها، در ميان حديث شناسان، نظر يكسانى وجود ندارد. واقعيت اين است كه كلينى ، خود در مقدّمه كتابش به نكته اى اشاره كرده كه سرآغاز پاره اى گفتگوها و كشمكش ها در پذيرش و عدم پذيرش همه كتاب شده است. او مى نويسد:
كاف لمن أراد علم الدين و العمل بالآثار الصحيحة الواردة من أهل البيت؛ ۱۴
براى كسى كه در طلب دانش دين و عمل به آثار صحيحِ رسيده از اهل بيت است، كافى است.
احتمال دارد همين نوشته كلينى و اشاره او به آثار صحيح رسيده از اهل بيت، به مثابه تأييد وى بر كتابش تلقّى شده و جملگى آن، قابل قبول به شمار آمده است، و يا علّت و يا دليل ديگرى جز اين، باعث جايگاه ويژه اين كتاب در ميان عالمان و دانشوران شده باشد. اين كتاب را عالمان دينى چنان ستوده اند كه گاهى در رديف كتاب معصوم به شمار آمده و پاره اى هم چند و چون در باره آن را روا ندانسته و آن را بر نتابيده اند. هر چه زمان بيشترى بر اين كتاب گذشته، ديدگاه ها در باره آن و جايگاهش ارتقا يافته و تنها به ستودن به عنوان كتابى حديثى كه شخصى مورد اعتماد و حديث شناس آن را نگاشته و در نگارش آن دقّت كافى به عمل آورده، بسنده نشده و به تدريج ، كتابى كه از نظر معصوم گذشته و هر آنچه در آن آمده قابل اعتماد و عمل است، معرفى شده است.
نزديكى زمان تدوين كتاب الكافى به دوران معصومان و تولّد وى در دوران حيات امام حسن عسكرى عليه السلام و نقل حديث از عبد اللّه بن جعفر حميرى ـ يكى از اصحاب آن امام ـ ، و نيز وجود رساله ها و جزوه هاى حديثى دست اوّل در ميان محدّثان و ناقلان حديث در دوران او و دسترسى به آنها، نكته حايز اهميتى است كه به اين دست از آثار حديثى اعتبار مى بخشد. مهمترين موضوع در اين كه او دوران غيبت صغرا و وجود سفيران و نوّاب امام معصوم مى زيسته ( چه با آنان رابطه داشته باشد و چه نداشته باشد ) ، قرب زمانى او به غيبت آخرين حجّت و گذشت تنها 69 سال از رحلت امام يازدهم است. ۱۵ به علاوه اين كه ، حضور معنوى امامان در ميان هواخواهانشان، خود در ارزيابى موقعيت وى اثرگذار بوده است. اين مهم كه فاصله زمانى چندانى ميان او و آبشخور آموزه هاى اهل بيت عليهم السلام وجود نداشته نيز به ارتقاى جايگاه او كمك كرده است .
هانرى كربن ( 1903 ـ 1979 م) ، در تقسيم بندى زمانى جمع آورى حديث شيعى ، چهار دوره را مدّ نظر قرار داده و كلينى را جزء مرحله نخست ـ كه دوره امامان معصوم و پيروان و اصحاب آنهاست ـ بر شمرده است. ۱۶ بر اساس روايتى منسوب به پيامبر كه در سر هر يك صد سال ، مجدّد دينى ظهور مى كند، ۱۷ ابن اثير جزرى (544 ـ 606 ق) با ذكر حديث، به شرح آن پرداخته و برخى از مصداق هاى آن را در سرِ سده ها نام برده است. وى بر اين باور است كه وجود مجدّد و احياگر در هر سده، منحصر در يك نفر نيست ؛ بلكه در سر هر سده اى ممكن است افراد گوناگونى با مشرب هاى مختلف ، مجدّد باشند .
از اين رو ، وى از ميان حاكمان ، سياستمداران، فقيهان ، محدّثان، قاريان و زاهدان، تعدادى را قرن به قرن ياد كرده كه مجدّد به شمار مى روند و در ميان آنها، افرادى هستند كه هم زمان ، در مناطق مختلف مى زيسته اند ۱۸ و از جمله مجدّدان آغاز قرن چهارم، از كلينى ياد كرده :
و أمّا من كان على رأس المأة الثالثة فمن ... و أبوجعفر محمّد بن يعقوب الرازى من الإمامية؛ ۱۹
و امّا در سر سده سوم... و ابوجعفر محمّد بن يعقوب رازى امامى است.
سيّد بحر العلوم ( 1155 ـ 1212 ق) پس از نقل كلام ابن اثير، در تحليل آن نوشته است:
و من نظر فى كتاب الكافى الذى صنّفه هذا الإمام ـ طاب ثراه ـ و تدبّر فيه، تبيّن له صدق ذلك، و علم أنّه مصداق هذا الحديث، فانّه كتاب عظيم النفع، عديم النظير،فائق على جميع كتب الحديث؛ ۲۰
هر كس در كتاب الكافى اى كه اين امام ـ طاب ثراه ـ تصنيف كرده، نظر افكند و تدبّر نمايد، درستى اين گفته برايش آشكار خواهد شد و خواهد دانست كه كلينى ، مصداق اين حديث است. به راستى كه اين كتاب، سودمند، بى نظير و بر همه كتاب ها سر است.
كسانى همانند شهيد ثانى (911 ـ 965 ق) هم آن را كتابى بى مانند معرفى كرده اند كه تا كنون شبيه همانند آن تأليف نشده است:
الكتاب الكافى و المنهل العذب الصافى، و لعمرى! لم ينسج ناسج على منواله و منه يعلم قدر منزلته و جلالة حاله ؛ ۲۱
كتاب الكافى ، سر چشمه گواراى ناب، به جان خودم سوگند! كه تا كنون به روش آن ، كسى كتابى تأليف نكرده و از همين، منزلت والا و موقعيت آن به دست مى آيد.
محدّث استرآبادى (م 1033 ق) هم همان كلام شهيد ثانى را با بيانى ديگر گفته است:
سمعنا عن مشايخنا و علمائنا، انّه لم يصنّف فى الاسلام كتاب يوازيه أو يدانيه ؛ ۲۲
از استادان و علماى خود شنيده ايم كه در اسلام ، كتابى همپاى آن و يا نزديك به آن ، تأليف نشده است.
شيخ مفيد (336 ـ 413 ق) با نقل روايتى از كتاب الكافى، از آن به بهترين و سودمندترين كتاب ياد مى كند :
أجلّ كتب الشيعة و أكثرها فائدة. ۲۳
شيخ آقا بزرگ تهرانى ، آن را مهم ترين كتاب از چهار كتاب حديثى شيعه مى شمارد كه همانندى برايش نوشته نشده است:
و هو أجلّ الكتب الاربعة المعتمدة عليه، لم يكتب مثله فى المنقول عن آل الرسول ؛ ۲۴
و آن ( الكافى ) ، مهم ترينِ چهار كتاب مورد اعتماد است و همانند آن در اخبار آل رسول خدا ، نوشته نشده است.
ميرزا حسين نورى هم اذعان كرده كه اين كتاب ، از جمله چهار كتابى است كه مدار عمل شيعيان امامى است:
الكافى ، أحد الكتب الاربعة التى عليها يدور رحى مذهب الفرقة الناجية الإمامية ؛ ۲۵
الكافى ، يكى از چهار كتاب است كه آسياب مذهب گروه رستگار اماميه ، بر آن مى چرخد.
جمع بندى اين ديدگاه را مى توان در مقدّمه اى كه حسين محفوظ بر اين كتاب نگاشته، ديد كه از آن به كتابى ياد كرده كه اماميه و جمهور شيعه ، بر برترى اش اتّفاق نظر دارند و به خبر آن ، عمل مى كنند و اجماع دارند كه رتبه برترى دارد.
و قد اتّفق أهل الإمامة و جمهور الشيعة على تفضيل هذا الكتاب و الأخذ به و الثقة بخبره و الإكتفاء بأحكامه و هم مجمعون على الإقرار بإرتفاع درجته و علوّ قدره ـ على انّه ـ القطب الذى عليه مدار روايات الثقات المعروفين بالضبط والإتقان إلى اليوم، و هو عندهم أجمل و أفضل من سائر اصول الحديث ؛ ۲۶
امامى مذهبان و همه شيعيان ، اتّفاق نظر دارند كه اين كتاب، برترين كتاب و عمل به آن ، بهتر از همه و مورد اعتماد است، و به احكام آن بسنده مى شود. آنان اجماع دارند و اعتراف مى كنند كه رتبه آن ، بالا و قدرش ، والا است و روايات معتمدان مشهور به ضبط و اتقان تا امروز بر مدار آن مى چرخد و اين كتاب نزد آنان ، زيباتر و بهتر از ديگر اصول است .
كمره اى هم در تحليل موقعيت الكافى، با نام بردن از تعدادى از عالمان برجسته شيعى، آنها را حجّت فقها دانسته و گفته:
اماميه و جمهور شيعه ، اتّفاق دارند بر تفضيل اين كتاب و اخذ از آن و اعتماد بدان و اكتفاى به احكام مستفاد از آن ... . ۲۷
بر اساس همين رهيافت است كه گمان مى رود در نگاه بيرونى نيز همين ديدگاه در باره الكافى شكل گرفته است. كسانى چون ابوبكر الجزائرى ، عالم مشهور سلفى گراى ضد شيعه هم براى نقد اين كتاب ، از تعابيرى مشابه استفاده كرده است:
يا شيعى، سبعاً من الحقائق التى تضمنها الكافى الذى هو عمدة مذهبك و مصدر شيعتك . ۲۸
اهل نظر و انديشه، نه تنها به توصيف فضايل و برترى هاى الكافى بسنده نكرده اند ، كه در عمل نيز به اين كتاب ، اعتماد نموده اند. اين كتاب، در ميان فقيهان و محدّثان، چنان برترى يافته كه به جاى بررسى يكايك احاديث آن بر اساس موازين علم رجال، و ارزشيابى و سنجش احاديث و گزينش آنها، به كل كتاب و احاديث آن اعتماد شده است و بعضى از عالمان ، كلّ كتاب را به جاى احاديث آن ، مورد تأييد و توثيق قرار داده اند. اين، در دانش رجال و درايه حديث، امر نادرى است. ميرزا حسين نورى (م 1281 ق) كه به خاطر موقعيت ممتازش در تدوين كتب حديثى و رجال شناسى، به «خاتم المحدّثين» لقب گرفته، در باره اعتبار الكافى نوشته است :
و كتاب الكافى بينها كالشمس بين نجوم السماء، و امتاز عنها بأمور اذا تأمّل فيهاالمنصف، يستغنى عن ملاحظة حال آحاد رجال سند الأحاديث المودّعة فيه وتورثه الوثوق و يحصل له الإطمئنان بصدورها و ثبوتها و صحّتها بالمعنى المعروف عند الأقدمين ؛ ۲۹
كتاب الكافى ، در ميان كتاب هاى چهارگانه حديث، همانند خورشيد در ميان ستارگان است و چند امتياز نسبت به آنها دارد. هر كس به ديده انصاف در اين كتاب بنگرد، خود را از بررسى حال تك تك راويان اسناد رواياتْ بى نياز مى بيند و برايش اطمينان به صدور و ثبوت و درستى آنها، به همان معنايى كه در نزد پيشينيان مشهور بود، حاصل مى شود .
اين نظر، منحصر در ميرزاى نورى نيست ، بلكه كسانى چون مجلسى نيز ـ كه در ميان محدّثان و عالمان متأخر شيعى، جايگاهى ويژه به خود اختصاص داده ـ ، در باره آن همين ديدگاه را دارد:
وجود خبر در امثال چنين اصول معتبرى، جواز به عمل به آن مى شود، امّا ناچاريم به هنگام تعارض ، براى ترجيح روايات بر يكديگر، به سند آنها رجوع كنيم؛ زيرا معتبر بودن روايات كتاب، منافاتى با اين امر ندارد كه برخى از آنها قوى تر باشد. ۳۰
مهم تر ، اين كه موقعيت الكافى، چنان بى مانند است كه تلاش شده، كتاب مورد تأييد امام معصوم عليه السلام تلقى شود و گفته شده كه معصوم عليه السلام در حق آن گفته است: « كافٍ لشيعتنا » . ۳۱ هر چند مصدرى براى انتساب آن وجود ندارد، امّا رواج چنين گفته هايى و سينه به سينه و دهان به دهان گشتن آن، خود گوياى اين واقعيت است كه الكافى در ميان حداقل تعدادى از عالمان، از چنان اعتبارى برخوردار بوده كه آن را كتابى به تأييد امام معصوم رسيده ، بدانند. و اين، بى هيچ چون و چرايى ، آن را بر صدر مى نشاند.
اين ديدگاه را كه كتاب ، به نظر امام زمان عليه السلام رسيده در پاره اى اظهار نظرها مى توان يافت ؛ از جمله، ملّا خليل قزوينى، مترجم و شارح كتاب الكافى ، در باره اعتبار اين كتاب نوشته:
كتاب الكافى ، عمده كتب احاديث اهل البيت عليهم السلام است و مصنّف آن، ابوجعفر محمّد بن يعقوب بن اسحاق الرازى الكلينى،... آن را در بيست سال تصنيف كرده و در زمان غيبت حضرت صاحب زمان ... . محمّد بن يعقوب در بغداد نزديك سفرا بوده ... پس مى تواند بود كه اين كتاب مبارك ، به نظر اصلاح آن حجّت خداى تعالى رسيده باشد. و اللّه اعلم ! ۳۲
مؤلّف رياض العلماء نقل كرده كه ملّا خليل غازى قزوينى ، معتقد بوده كه الكافى به معصوم عرضه شده و ايشان كتاب را تأييد كرده و بلكه بالاتر، اين كه روايات بى سند اين كتاب، به نقل مستقيم از امام است:
انّ الكافى بأجمعه ، قد شاهده الصاحب عليه السلام و إستحسنه و ان كلّ ما وقع فيه بلفظ روى، فهو مروى عن الصاحب عليه السلام بلا واسطة، و انّ جميع اخباره واجب العمل بها، حتى انّه ليس فيه خبر للتقيّة و نحوها، و انّ الروضة ، ليس من تأليف الكافى بل هو من تأليف ابن ادريس ؛۳۳
همه الكافى را حضرت صاحب عليه السلام ديده و آن را ستوده و هر چه به صورت « رُوِىَ » در آن آمده، از حضرت صاحب بدون واسطه نقل شده است. همه اخبار الكافى ، درست و عمل به آنها واجب است تا جايى كه هيچ خبر تقيّه اى و شبيه آن، در آن وجود ندارد. الروضه ، از كلينى نيست ؛ بلكه از نوشته هاى ابن ادريس است .
اين نوشته افندى (م 1134 ق) ، در دو كتاب الشافى و الصافى ملّا خليل قزوينى نيست و ملّا خليل ، در جايى خلاف اين گفته را نوشته است:
و هذا ممّا يبطل قول من قال : انّ كلّ رواية فى الكافى و نحوه معلوم الصدور عن المعصوم.۳۴
و بنا بر اين، مشخص نيست كه افندى ، حرف خود را از چه منبعى گرفته و چگونه اين ادّعا را استنباط كرده است!
به هر حال، اين موقعيت يگانه ، باعث شده كه بر اساس ديدگاه غالب، كتاب الكافى، به تمامه ، حجّت شود؛ چنان كه اوج اين نگاه، از سوى شيخ محمّد تقى مجلسى است كه تصريح مى كند احاديث مرسل و بلكه جميع احاديث الكافى ، صحيح است :
و همچنين است احاديث مرسل محمّد بن يعقوب كلينى و محمّد بن بابويه قمى ، بلكه جميع احاديث ايشان كه در الكافى و كتاب من لا يحضره الفقيه است، همه را صحيح مى توان گفت ؛ چون شهادت اين دو شيخ بزرگوار ، كمتر از شهادت اصحاب رجال نيست ، يقيناً ؛ بلكه بهتر است. ۳۵
محمّد امين استرآبادى (م 1033 ق) ـ اخبارى مشهور ـ ، هم ، همه احاديث اين كتاب را بر اساس استنباطى كه از مقدّمه اش كرده، صحيح مى داند :
فعلم انّ أحاديث كتابه هذا كلّها صحيحة . ۳۶
و دليل وى براى ادعايش چنين است:
... إنّ منشأ حكم المؤلّف بصحّة جميع ما فى كتبه، انّه أخذه من الأصول التى صنّفها أصحاب العصمة عليهم السلام بأمرهم ليكون مرجع الشيعة فى عقائدهم وأعمالهم و لئلا يحتاجون إلى العامّة فيهما، لا سيّما فى زمان الهرج و هو زمان الغيبة الكبرى ؛ ۳۷
منشأ حكم نويسنده ، به درستى همه احاديث كتابش، اين است كه وى آنها را از اصولى بر گرفته كه نزديكان ائمّه معصومان عليهم السلام به دستور آن حضرات نوشته اند، تا كتاب ، مرجع عقايد و اعمال شيعيان باشد و در اين مورد ، به عامّه نيازمند نباشند؛ بويژه در دوران هرج و مرج كه دوران غيبت كبراى امام عليه السلام است.
اين برداشت استرآبادى از مقدّمه مؤلّف، هر چند صحيح نيست و مؤلّف ، چنين حكمى را نكرده، امّا اين اظهار نظر ، از سوداى دل استرآبادى نسبت به اين كتاب حكايت دارد و در واقع چنين مى نمايد كه وى دوست داشته كه چنين باشد و اين حكم را در حق آن كتابْ روا دانسته است.
آية اللّه خويى (م 1411 ق) هم در كتابش آورده كه از استادش محقّق نائينى (م 1355 ق) در مجلس درس ايشان شنيده كه وى در باره اسناد الكافى گفته است :
المناقشة في اسناد الكافى ، حرفة العاجز . ۳۸
نفوذ اين كتاب در ذهن ها چنان است كه از آن به «معتبرترين كتاب، پس از قرآن» ياد شده است. ۳۹
امّا عبد الرسول غفّار، پس از بررسى اقوال مربوط به صحّت و يا عدم صحّت همه روايات الكافى، و اين كه الكافى به امام معصوم عرضه شده و يا نشده، با طرح عدم وجود دليلى داير بر عرضه الكافى بر امام معصوم، اين نظر را مطرح مى كند كه برخى بر اين نظر متمايل اند كه بخش هايى از اين كتاب به امام معصوم عرضه شده است. ۴۰ هر چند وى بر اين تمايل، دليلى اقامه نمى كند، امّا از مطرح كردن و سكوتش در باره آن، گويى آن را به ديده قبول اظهار كرده است. مجلسى هم در بحث اعتبار كتاب، به صراحت مى نويسد:
أمّا جزم بعض المجازفين بكون جميع الكافى معروضاً على القائم عليه السلام لكونه في بلدة السفراء فلا يخفى ما فيه على ذى لبّ ؛۴۱
امّا نظر گزافه گويانى داير بر اين كه كتاب الكافى بر حضرت قائم عرضه شده، با اين دليل كه كلينى در شهر سفيران امام مى زيسته، بى دليل است و بر هيچ عاقلى پنهان نيست.
هر چه از دوران كلينى و كتابش زمان بيشترى سپرى شده، درخشش وى بيشتر و بيشتر شده تا در هزاره پس از هجرت، و در دوران سلسله صفويان در ايران، كلينى از سوى عالمان دينى، لقب « ثقة الإسلام » گرفته است، ۴۲ و از آن پس، اين لقب، منحصر در او شده و وقتى به صورت مطلق به كار مى رود، لقب خاص و بى منازع او است.
از ويژگى هاى اين اثر كلينى ، اين است كه كتابش تنها مورد توجّه فقيهان قرار نگرفته ؛ بلكه به دليل داشتن معارف غير فقهى، از سوى فيلسوفانى همانند صدر الدين محمّد شيرازى ( ملّا صدرا ) هم مورد توجّه واقع شده و بر آن ، شرح نوشته است. ۴۳
يكى از دلايل اين جايگاه استثنايى و انكارناپذير كلينى در ميان عالمان شيعى، اقدام او به تدوين نخستين اثر حاوى آموزه هاى اهل بيت عليهم السلام است كه خود از هوشيارى بسيار بالاى او نشان دارد:
و ذلك لأنّ الشيخ محمّد بن يعقوب يعدّ أوّل من جمع الأحاديث بأسانيده بهذه السعة ؛۴۴
و اين ، از آن روست كه شيخ محمّد بن يعقوب، نخستين جمع كننده حديث به صورت مسند با اين گستردگى است.
أوّل من تصدّى من علماء الإمامية بعد انتهاء عصر الائمّة إلى جمع ما أثر عنهم من الحديث بهذه السعة ؛۴۵
او نخستين كسى است كه پس از پايان يافتن دوران امامت ائمّه ، عهده دار جمع آورى آثار باقى مانده از ائمّه با اين گستردگى است .
اين جامعيت را فيض كاشانى (م 1090 ق) چنين قلمى كرده است:
لاشتماله على الاُصول من بينها و خلوه من الفضول و شينها؛۴۶
چون شامل اصول است و از هر گونه حرف زايد و عيب هايش ، دور است.
البته كه اين ، همه ماجرا در باره الكافى نيست. گويى بر اساس نظر هاشم معروف الحسنى (1919 ـ 1987 م) مصون ماندن اين كتاب از چند و چون ، تا قرن هفتم و ظهور محقّق حلى (م 676 ق) ادامه يافته، و همين پيشينه تاريخى، اين اثر را بر صدر نشانده بود. ۴۷ براى نخستين بار ، محقّق حلى است كه مناقشه در الكافى را آغاز كرد. هر چند پيش تر كسانى مانند صدوق و مفيد ، در باره احاديث آن اظهار نظر كرده و برخى هم ترديد آنها را در باره پاره اى از احاديث اين كتاب ، بر اخبار متعارض حمل كرده بودند، ولى در عين حال ، همين نويسنده، با بررسى خود و بر اساس آمارى كه ارائه داده، احاديث ضعيف اين كتاب را بيش از صحيح آن دانسته است. ۴۸
به هر حال، با توجّه به همين گفته ها كه صاحبان فضل و دانش و عالمان دينى و حديث شناسان گفته اند، به خوبى مى توان دريافت كه كلينى ، كار سترگى كرده و عالمان پس از وى ، در گرو تلاش علمى حديثى او هستند و او توانسته است با درايت و هوشمندى، در زمانى كه بسيارى را حيرت و سردرگمى فرا گرفته بود، با اقدامى انديشمندانه، اثرى پديد آورد كه كتاب انديشه و ايمان پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام باشد. آنچه گفته آمد و آنچه در پى مى آيد، تحليل اثر گذارى الكافى و پديد آوردن اثرى بى نظير در حوزه انديشه دينى بر مبنايى ويژه است، و چنان است كه در يك كلام، هانرى كربن در باره الكافى نوشته:
نظريه معرفت شناسى امام پنجم و ششم و هفتم، از طريق الكافى ، به جهان شيعه منتقل شد . ۴۹
1.رجال النجاشى ، ص ۲۶۷.
2.مستدرك وسائل الشيعة، ج۳، ص ۵۳۳.
3.نوابغ الرواة، ج۱، ص ۱۵۱.
4.تهذيب الأحكام ، ص ۲۹ .
5.همان، ج۱، ص ۳۴.
6.ترجمه و شرح اصول الكافى، ج۱، ص ۱۸ (مقدمه) .
7.«ثقة عارف بالاخبار» (الفهرست، ص ۲۱۰) .
8.تاريخ مدينة دمشق، ج۵۶، ص ۲۹۷ و ۲۹۸. ابن حجر (م ۸۵۲ ق) هم در كتابش ، دقيقاً همين تعبير را درباره كلينى دارد (لسان الميزان، ج۵، ص ۴۳۳، ش ۱۴۲۰) .
9.همان، ص ۲۹۸. كلمه صراط، در اين كتاب ، به همين شكل آمده در حالى كه درست آن ، صراة است، و نام دو نهر (صراة الكبرى و صراة الصغرى) در بغداد است.
10.الأعلام، ج۷، ص۱۴۵.
11.رجال النجاشى ، ص ۳۷۷ .
12.ابن اثير ، در حوادث مربوط به سال ۳۲۹ ق مى نويسد: «و فيها توفّى محمّد بن يعقوب أبوجعفر الكلينى وهو من أئمّة الإمامية و علمائهم » (الكامل، ج۶، ص ۲۷۴) .
13.تاريخ الأدب العربى، ج ۲ (القسم الثانى ۳ - ۴) ، ص ۶۴.
14.الكافى، ج۱، خطبه مؤلّف.
15.برخى اين نظر را هم مطرح كرده اند كه كلينى ، امام يازدهم را درك كرده است. ر . ك : دراسات فى الحديث و المحدّثين، ص ۱۲۵.
16.تاريخ فلسفه، ص ۵۲.
17.انّ اللّه يبعث الى هذه الأمّة على رأس كلّ مأة سنة، من يجدّد لها دينها (سنن أبي داوود ، ج ۲ ، ص ۳۱۱).
18.از جمله اين افراد عبارت اند از: امام باقر عليه السلام ، قاسم بن محمّد بنابى بكر، مجاهد بن جبر، مكحول، حسن بصرى، شهاب زهرى، مأمون، شافعى، امام رضا عليه السلام ، مقتدر باللّه ، ابوالحسن اشعرى، سيّد مرتضى ، باقلانى و غزالى ( جامع الاُصول ، ج۱۲، ص ۲۱۸ ـ ۲۲۲ ) .
19.همان جا .
20.الفوائد الرجالية، ج۳، ص ۳۳۰.
21.الدرّ المنظوم، ص ۱ (حاشيه شهيد بر اصول الكافى) .
22.الفوائد المدنية، ص ۵۲۰.
23.و هو من أجلّ كتب الشيعة و أكثرها فائدة (تصحيح الاعتقاد، ص ۷۰).
24.الذريعة، ج ۱۷، ص ۲۴۵.
25.خاتمة المستدرك، ج۳، ص ۴۶۳.
26.الكافى، ج۱، ص ۲۴ (مقدّمه) . گفتنى است كه سيد شرف الدين عاملى نيز همين مضمون را در باره چهاركتاب شيعى دارد و در باره الكافى گفته است: و الكافى، أقدمها و أعظمها و أحسنها و أتقنها (المراجعات، ص ۳۹۰) .
27.اصول الكافى ، مصطفوى ، ج ۱ ، ص ۱۵ (مقدمه) .
28.پايگاه اينترنتى www.yahosien.com ، نامه فرد ياد شده به شيعيان .
29.خاتمة المستدرك، ج ۳، ص ۴۶۳.
30.مرآة العقول، ج۱، ص ۲۱ و ۲۲.
31.تنقيح المقال، ج۳، ص ۲۰۲. گفتنى است كه در باره اين گفته ، هيچ مدرك و سندى يافت نشده و در افواه ، شهرت يافته و در پاره اى منابع، همانند همين منبع نقل شده است .
32.الصافى، ورق ۴ (مقدمه مؤلّف) .
33.رياض العلماء، ج۲ ص ۲۶۱ و ۲۶۲.
34.الصافى، شرح حديث ۱۰ (باب اختلاف الحديث كتاب العلم) ؛ الكافى، ج۱، ص ۶۷ .
35.لوامع صاحبقرانية، ج۱، ص ۱۰۵.
36.الفوائد المدنية، ص ۵۲۴.
37.همان.
38.معجم رجال الحديث، ص ۸۲.
39.ترجمه و شرح اُصول الكافى ، مصطفوى ، ج ۱، ص ۴ (مقدّمه) .
40.الكلينى و الكافى ، ص ۳۹۷ .
41.مرآة العقول ، ج۱، ص ۲۲ .
42.بررسى هاى انجام شده نشان مى دهد كه پيش از شيخ بهاء الدين عاملى (م ۱۰۳۱ ق) ـ نوّر اللّه مرقده ـ كسى از اين تعبير در حق كلينى استفاده نكرده و او نخستين عالم و دانشمند شيعى است كه دركتاب هايش از اين تعبير ، مكرّر و به فراوانى استفاده كرده و پس از وى، در نوشته ها رواج پيدا كرده وآمده است. ر . ك به كتاب هاى شيخ بهايى : الحبل المتين، ص ۷ ؛ مشرق الشمسين، ص ۲۱۹، ۲۷۴، ۲۷۸، ۲۷۹، ۲۹۶ و ۳۹۰ ؛ مفتاح الفلاح، ص ۹، ۱۴، ۱۶، ۱۷، ۲۲، ۴۲، و... .
43.ر . ك : شرح اُصول الكافى ، ملّا صدرا .
44.الكافى و الكلينى ، ص ۱۵۳ .
45.همان ، ص ۱۱۳.
46.الوافى، ج۱، ص ۶. گفتنى است كه اظهار نظر فيض در باره الكافى، براى نقد اين كتاب به رشته تحرير درآمده و در آن، او كتاب الكافى را از همه معتبرتر ، كامل تر و جامع تر دانسته و در نقد آن، گفته كه كلينى،تكليف احكام زيادى را در اين نوشته ، مشخص نكرده و برخى ابواب كتاب را كامل ننموده و برخى جاها اخبارى را يك سويه نقل كرده و معارض آنها را نياورده و مبهماتى را تبيين ننموده، و گاهى ترتيب دقيق به موضوعات نداده، و گاهى هم روايت را در غير جاى خود آورده، و گاهى عنوان دقيقى براى ابوابْ انتخاب نكرده است.
47.دراسات فى الحديث و المحدّثين، ص ۱۳۶.
48.الكافى التى بلغت ستة عشر ألف حديث و مائة و تسعة و تسعين حديثاً على النحو التالى: الصحيح منهاخمسة آلاف و اثنان و سبعون حديثاً ... و الضعيف تسعة آلاف و أربعمائة و ثمانون حديثاً ؛
وضعيت روايات الكافى كه احاديث آن ۱۶۱۹۹ حديث مى رسد، به اين شرح است: تعداد ۵۰۷۲ حديث صحيح و ۷۴۸۰ حديث ، ضعيف است (الدراسات فى الحديث و المحدّثين، ص ۱۳۷).
49.تاريخ فلسفه اسلامى، ص ۷۹.