الكافي، مرام‏نامه شيعه - صفحه 226

2. بحران امامت

موضوع امامت ـ كه بسى پر اهميت است ـ ، از يك سو ، به مثابه يك ضرورت براى تداوم رسالت تا نهادينه شدن دين و كشف راه هاى فهم درست آن مطرح است و از سوى ديگر، امامى كه به سان يك پيامبر ، عالم به همه ابعاد دين باشد، بى آن كه بر وى وحى فرود بيايد، مسئله مهم و چونان پاشنه آشيل يك باور مذهبى است كه كشمكش هاى تاريخى درازدامنى را رقم زده است . چنين مهمّى چگونه به آسانى باور مى شود و مورد پذيرش واقع مى گردد؟ از يك سو اصل امامت پس از پيامبر، و از سوى ديگر، چند و چون تدوام آن، تا كى و چند نفر، و از سوى سوم، شناخت مصداق امامانى كه پس از درگذشت هر امامى، بايد جامه امامت به تن كنند، و ميزان دانش آنها با توجّه به انقطاع وحى، از مهم ترين چالش هاى امامت بوده است. تب و تاب فراوان و برخى انشعاب ها و يا نظرها و عدول برخى از يك امام، ناشى از همين چند و چون هاست.
به نظر مى رسد، آنچه در كتاب هايى چون الكافى و پيش از آن در بصائر الدرجات، در باره امامت و امامان انجام شده، براى قبولاندن اين واقعيت است كه و البته قبولاندن آن براى توده هاى مردم هم ، چندان آسان نبوده است .
امامان، امام پس از خود را به اصحابشان معرفى مى كردند، امّا براى جلوگيرى از فاش شدن اسرار امامت، و يا انگيزه هاى دنيوى ، گاهى معرفى امام با مشكل مواجه مى شد. از اين رو ، گاهى اتّفاق مى افتاد كه پس از درگذشت يك امام، كسانى قائل به وقف مى شدند و امامت امام بعدى را نمى پذيرفتند و گروه « واقفه » شكل مى گرفت؛ مانند آنچه در باره امام كاظم عليه السلام اتفاق افتاد . ۱
گاهى نيز بنا به دلايل امنيتى، اين امكان براى بعضى از امامان وجود نداشت كه وصىّ خود را آشكارا معرّفى كند و به ناچار ، چند وصىّ معرفى مى كرد. ۲ از سويى ، به دليل قائل شدن به امامت پسر ارشد امام، جريانى راه مى افتاد كه مورد رضايت امام نبود، ۳ مانند عقيده به امامت دو تن از فرزندان امام صادق عليه السلام ، ۴ و گاهى هم در باره امامت يك امام ترديد پيش مى آمد ۵ و گاهى براى شيعيان در تشخيص برخى احكام ، سر درگمى ايجاد مى شد و نمى توانستند احكام خود را به درستى تشخيص دهند و در نتيجه ، در ايمانشان به يك امام ترديد ايجاد مى شد . ۶ از جمله همين سردرگمى ها بوده كه شيخ مفيد از گروهى در قم ياد مى كند كه معتقد بودند امامان، بسيارى از احكام شريعت را نمى دانند. ۷ همين طور بحر العلوم ، از فضل بن عبد الملك بقباق ، نقل مى كند كه وى گفته: «عصمت در نزد سَلَف ، از ضروريات نبوده است» . ۸
در اين ميان ، از همه مهم تر، چالش مهدويت بود كه از بيشتر مباحث كلامى، گوى سبقت را ربوده بود و تا زمان آغاز غيبت، يعنى سال 250 ق ، ادامه داشت. بر اساس گزارش نوبختى، براى چند امام و يا فرزندانشان ، مهدويت مطرح شده است. ۹ در دوران امام عسكرى عليه السلام مشكل دو چندان شد، و نامشخص ماندن تولّد امام پس از امام عسكرى، به دليل محرمانه بودن، مسئله امامت را با مشكل جديدى رو به رو كرد. اين ماجرا ، كار را براى معتقدان به امامت ، پيچيده تر كرد ، به گونه اى كه به گفته نعمانى (م 380 ق) شيعيان هنگام غيبت ، چنان دچار تفرقه و پراكندگى مى شوند كه جز گروه اندكى ، كسى در راه حق نمى مانَد . ۱۰
به هر حال، بحران امامت ، تا قرن سوم ادامه يافت و در دوران غيبت ، به اوج رسيد و موجب سردرگمى فراوانى شد. پُر پيداست كه پيدايش اين جريان ها، از روشن نبودن موضوع امامت و تدوام آن و چگونگى مهدويت و شخص آن، و هويدا نبودن ابعاد باورهاى دينى و احكام عملى ، بوده است.

1.فرق الشيعة ، ص ۹۰ ـ ۹۲ .

2.مانند آنچه در باره امام صادق عليه السلام اتفاق افتاد . در اين خصوص ، ر . ك : الكافى، ج ۱ ، ص ۳۱۰ ، كه ماجراى فرمان منصور به گردن زدن وصى امام صادق عليه السلام را گزارش كرده است .

3.مانند آنچه در مورد اسماعيل ، پسر بزرگ امام صادق عليه السلام ـ كه در حيات آن حضرت از دنيا رفت ـ ، اتّفاق افتاد وجمعى از شيعيان به امامت او قائل شدند. در اين باره ر.ك : فرق الشيعة ، ص ۶۷ .

4.اسماعيل و محمّد .

5.مانند ماجراى ترديد عمر بن رياح در امامت امام باقر عليه السلام به خاطر دوگانگى جواب آن حضرت در باره سؤالى . ( ر.ك : رجال ابن داود ، ص ۲۶۴ ) .

6.مانند ماجراى هشام و صاحب الطاق در مدينه پس از درگذشت امام صادق عليه السلام . ( ر.ك : الكافى، ج ۱ ، ص۳۵۱ ـ ۳۵۲ ) .

7.تصحيح اعتقادات الإمامية ، ص ۱۳۵ ـ ۱۳۶... . و ينزلون الأئمّة عن مراتبهم و يزعمون انّهم لا يعرفون كثيرا من الأحكام الدينية .

8.الفوائد الرجالية، ج ۳ ، ص ۱۸۷ .

9.ر . ك : فرق الشيعة، موضوع مهدويت محمّد حنفية ( ص ۲۷ ) ، مهدويت محمّد بن عبد اللّه بن حسن پس از درگذشت امام باقر عليه السلام (ص ۶۲)، مهدويت امام صادق عليه السلام پس از درگذشت ايشان (ص ۶۷)، قول به مهدى بودن امام كاظم عليه السلام (ص ۸۰)، قول به مهدويت محمّد، پسر امام دهم (ص ۹۴)،قول به مهدويت امام عسكرى عليه السلام (ص ۹۶ و ۹۷)، بويژه با توجّه به اين كه پسر امام عسكرى عليه السلام شناخته نبود، و قائلان به امامت، جهان را بدون امام نمى دانستند . از پاره اى از روايات الكافى بر مى آيد كه قول به مهدى بودن امام پنجم هم وجود داشته و ايشان به صراحت آن را نفى كرده است : « و اللّه ما أنا بصاحبكم » ( الكافى، ج ۱ ، ص۳۴۲ ) .

10.الغيبة، ص ۲۰۹.

صفحه از 272