الكافي، مرام‏نامه شيعه - صفحه 228

3. بحران انشعاب و ترديد در حقانيت

يك واقعيت تاريخى انكارناپذير مى گويد كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، امّت او به فرقه هاى گوناگون منشعب شدند. اين واقعيت تاريخى را روايت مشهورى نيز كه در كتاب هاى حديثى آمده و در آن ، پيامبر صلى الله عليه و آله آينده امّت را پيشگويى كرده ( ستفترق امّتى على ثلاث و سبعين فرقة ) ۱ ـ چه آن را بپذيريم و چه نپذيريم و چه در عدد آن ترديد داشته باشيم و چه نداشته باشيم ـ تأييد مى كند. فرقه هاى اسلامى اى كه با درگذشت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آغاز شدند، گاه چنان از يكديگر فاصله گرفتند كه ديگر فرقه ها، آنها را به رسميت نمى شناختند. پاره اى از اين انشعاب ها ، سياسى و پاره اى ديگر ، معرفتى بود.
گروهى در پى به دست گرفتن قدرت، راه خود را ديگران جدا كردند و گروهى ديگر، بر اساس فهمى متفاوت، راهى ديگر آغازيدند و كسانى هم براى رسيدن به حقيقت، طريقى ديگر را در پيش گرفتند. جدايى ها ، چنان عميق شد كه مسلمانان ، همديگر را به كفر و زندقه متّهم كردند و به روى يكديگر شمشير كشيدند و خون يكديگر را مباح دانستند. اين اتّفاق ناميمون، در تهديد كيان اسلام و به شبهه انداختن مردمانى كه به اميد رسيدن به حقيقت، به كاروان اسلاميان پيوسته بودند، تأثيرى جدّى و غير قابل انكار داشت.
در اين ميان ، طرفداران مكتب اهل بيت عليهم السلام ـ كه ادامه رسالت نبوى را در ادامه امامت خاندان پيامبر مى شناختند ـ ، خود ، گروه قوى اى را تشكيل دادند، و خودِ اين گروه هم تا سه قرن، با انشعابات زيادى رو به رو شد. بخصوص بايد اين نكته را تأكيد كنيم كه انشعابات فرقه اى، هر چه به پايان دوران امامان معصوم نزديك مى شد، افزايش مى يافت، و اين، خطرى جدّى براى كيان تشيّع به شمار مى رفت. اشعرى ، از فرقه هاى پديد آمده در ميان شيعيان ، از 24 فرقه ، ۲ و از دوران امام هادى عليه السلام ، ابوحاتم رازى ، از يازده فرقه ، ۳ و نوبختى از چهارده فرقه ۴ ياد كرده اند. گروهى از شيعيان هم در زمان امام عسكرى عليه السلام بر ايشان متوقف شدند. ۵
نوبختى ، فرقه هاى پديد آمده پس از امام صادق عليه السلام را شش فرقه، ۶ پس از امام كاظم عليه السلام ، پنج فرقه ، ۷ پس از امام رضا عليه السلام ، شش فرقه ۸ و بخصوص پس از امام عسكرى عليه السلام ، چهارده فرقه ۹ ، بر شمرده است. مسعودى ( تاريخ نگار ) ، هم به اين انشعاب ها حسّاس شده و در باره آنها نوشته است:
به سال 260 ق ، امام عسكرى ، پدر مهدى منتظر ، در 29 سالگى ، در دوران خلافت معتمد از دنيا رفت. او كه درگذشت، شيعيان در باره موعود آل محمّد ، اختلاف كردند و بيست دسته شدند كه ما دليل هر يك را در كتاب خود سرّ الحيات و نيز در المقالات فى اُصول الديانات شرح كرده ايم. ۱۰
برخى از فرقه ها چندان نپاييدند، امّا گروه هايى ، پيروان زيادى پيدا كردند و جمعيتى فراهم آوردند و تشكيلاتى به هم زدند و كتاب و امام و پيشوا ساختند. از اين گروه ها، بخصوص بايد به « قرمطيان » ۱۱ اشاره كرد كه در دوران حضور كلينى در بغداد ، فعّال و از جمعيت زيادى برخوردار بودند، و به نامِ « امامى علوى » ـ كه نامش را پنهان نگه مى داشتند ـ فعاليت مى كردند. ۱۲
محقّق الكامل ، در پاورقى حوادث مربوط به سال 290 ق ، در كتاب ياد شده، نوشته است كه وقتى قرمطى، به يكى از كارگزارانش نامه مى نوشت، خود را مى ستود و خود را وابسته به خاندان نبوّت معرفى مى كرد و وقتى كه يكى از كارگزارانش به وى نامه مى نوشتند، از او به عنوان مهدى ياد مى كردند . در ادامه كتاب ، نامه او را به يكى از آنها آورده است: «من عبد اللّه بن أحمد ، عما يصفونه بالمهدى و الإمام»، و نيز نامه يك كارگزار قرمطى به وى: «لعبد اللّه أحمد الإمام المهدى المنصور باللّه » . ۱۳
اينان به جنوب بغداد لشكركشى هايى كردند و بصره و كوفه را تاراج نمودند. در يك لشكركشى اى كه به فرماندهى ابوطاهر ـ جوان ترين پسر بنيادگذار دولت قرمطى ـ ، به مكّه هم انجام شد، مكّه را تاراج كردند و حجر الأسود را نيز از جاى خود در خانه كعبه ، كندند و با خود بردند. ۱۴
اين گروه ، در برابر حكومت هاى وقت هم ساكت نبودند و درگيرى نظامى گسترده اى به وجود مى آوردند و در اين ميان، خون هاى بى گناهان زيادى ريخته مى شد. به دليل اشتراكات قرمطيان با شيعيان، شيعيان نيز به مخاطره مى افتادند و شمشير حاكمان ، آنها را نيز نشانه مى گرفت. ردّيه نويسى كلينى بر قرامطه در آن زمان كه قدرت كمى هم نداشتند، و اسماعيليان كه رشد زيادى داشتند، حايز توجّه و اهميت است و مى توانست اين خطر را از شيعيان دور كند.
اين كشمكش و جدال فرقه اى ، شايد همانى باشد كه كلينى در مقدّمه كتابش پس از طرح كردن ضرورت كسب آگاهى از دين و ورود عالمانه به آن، و اخذ دين از كتاب و سنّت و نه از دهان مردم، به آن شاره كرده و نوشته است:
و لهذه العلّة انبعثت على دهرنا بثوق هذه الأديان الفاسدة و المذاهب المستشّعة التى قد استوفت شرائط الكفر و الشرك كلّها ؛ ۱۵
به همين جهت است كه در روزگار ما، دين هاى فاسد و مذهب هاى زشتى پديد آمده اند كه شرايط كفر و شرك را دارند .
مشكل چنين گروه هايى ، تنها قدرت طلبى و حكومت خواهى نبود ؛ بلكه آنچه انجام مى دادند ، به نام دين انجام مى گرفت، و اين براى باورهاى دينى ، آزاردهنده بود و همانند سم مهلك به شمار مى رفت. انشعابات فرقه اى ، تنها جدا شدن يك گروه ، از عموم مسلمانان و يا از فرقه دينى نبود ؛ بلكه به مثابه تأسيس يك حزب عقيدتى ـ سياسى بود كه براى خود ، مبانى پديد مى آورد و چون اساس دينى داشت، به تفسير و تأويل متون دينى اهتمام مى ورزيد و هر چه كه حزب ، با باورهاى عمومى دينى ، ناسازگارى داشت، دست خوش تحوّل و تأويل مى شد. برخى هم به مباحث تئوريك و اجتهادى بسنده نمى كردند و به اقدام عملى رو مى آوردند و شمشير مى كشيدند و به قتل و غارت مى پرداختند.
سر انجام تلاش هاى عالمان براى رساندن پيام ائمّه به مردم ، به ثمر نشست و كوشش هاى فراون كسانى چون كلينى ـ كه در تدوين آيين اعتقادى شيعه كوشيدند ، ـ سبب شد كه فرقه هاى شيعى اى كه پيش تر ، به دليل درك نادرست و يا افزون خواهى كسانى، به بى راهه مى رفتند و انشعاب پديد مى آوردند، از نَفَس افتادند و رفته رفته انشعاب آن ، به صفر رسيد.
بر اساس گزارش شيخ مفيد به سال 373 ق ـ يعنى 44 سال پس از در گذشت كلينى ـ ، از انشعابات شيعه اثرى نمانده بود و به تعبير وى ، تنها قصّه و حرف هاى بى پايه اى از آنها به جا ماند :
و ليس من هؤلاء الفرق التى ذكرناها ، فرقة موجودة فى زماننا هذا و هو من سنة ثلاث و سبعين و ثلاثمائة إلّا الإمامية الإثنا عشرية القائلة بإمامة إبن الحسن؛ ۱۶
از اين فرقه هايى كه ياد كرديم، در زمان ما كه سال 373 است، كسى باقى نمانده ، جز شيعيان دوازده امامى معتقد به امامت امام مهدى.

1.وسائل الشيعة ، ج ۱۸، ص ۳۱، ح ۳۲۱۶۴ . اين روايت بر اساس گزارش كلينى ، اين گونه است : « وتفرقت هذه الاُمّة بعد نبيّها ...» ( الكافى، ج ۸، ص ۲۲۴) .

2.مقالات الإسلاميين، ص ۹۰ - ۱۰۵.

3.گرايش ها و مذاهب اسلامى، ص ۱۲۷.

4.فرق الشيعة ، ص ۹۶ - ۱۱۲.

5.جعفريه يا طاحنيه.

6.فرق الشيعة، ص ۶۶.

7.همان، ص ۷۹.

8.همان، ص ۸۵.

9.همان، ص ۹۶.

10.مروج الذهب، ج ۴ ، ص ۱۱۲.

11.نام اين گروه ، از حمدان بن اشعث ، ملقّب به قرمط، گرفته شده است. اينان ، دعوت به باطنى گرى مى كردند و روزهاى نوروز و مهرگان را روزه مى گرفتند و بيت المقدس را قبله قرار داده بودند. آنان براى ريشه كن كردن فقر و نياز، اموال روستاها را جمع و ميان همگان تقسيم مى كردند و تكاليف شرعى را برداشتند و خون و مال مخالفان را حلال اعلام كردند . به مدت ۲۲ سال ، حجر الأسود را از كعبه جداكردند وبه كوفه بردند. براى اطّلاعات بيشتر ، ر . ك : الجامع فى أخبار القرامطة فى الإحساء .

12.ر.ك : دائرة المعارف فارسى، ج ۲، ص ۲۵۲۶ ـ ۲۵۲۷ .

13.الكامل، ج۶، ص ۱۰۶.

14.فرقه هاى اسلامى، ص ۱۵۴.

15.الكافى ، ج ۱، ص ۷ (مقدّمه) .

16.الفصول المختارة، ص ۳۲۱.

صفحه از 272