كاوشي در باره تبويب الكافي - صفحه 135

سنجشى كوتاه و گذرا ميان «الكافى» و «صحيح البخارى»

صحيح البخارى و صحيح مسلم ، از نگاه همه بزرگان حديث پژوه اهل سنّت ، برترين كتاب هاى حديثى به شمار مى آيند تا آن جا كه بسيارى از آنان اين دو ـ بويژه صحيح البخارى ـ را صحيح ترين كتاب ها پس از قرآن دانسته اند ۱ و با دريغ بايد گفت كه همين نكته ، راه را بر هر گونه انتقاد بر كتاب بخارى مى بندد. به هر روى ، در اين جا خواست ما نقد نگاه اهل سنّت به صحيح البخارى نيست ؛ بلكه در اين سنجش ، تنها نگاهى گذرا و مقايسه اى ميان صحيح البخارى و الكافى ـ از زاويه ساختار كلى و چگونگى چينش كتاب ها ـ مى افكنيم. ناگفته پيداست كه مقايسه تفصيلى ميان اين دو كتاب ، خود ، مقالتى جداگانه مى خواهد و در اين مختصر نمى گنجد. پس آنچه مى آيد ، يادكردى از برخى نكته هاى مهم است :
1. نخستين نكته اى كه در سنجش ميان اين دو كتاب رخ مى نمايد ، آن است كه كتاب بخارى ، هيچ مقدّمه اى ندارد و اين ، يكى از اشكالات بنيادى آن است. مقدّمه ، بهترين و شايسته ترين جاى از كتاب است كه يك نويسنده مى تواند چرايى و ضرورت نگارش كتاب، روش خود در گردآورى مطالب ، فوايد كتاب و امتيازات آن و موضوعاتى از اين دست را توضيح دهد. حال آن كه صحيح البخارى ، بى هيچ مقدّمه با «كتاب بدء الوحى» آغاز مى گردد امّا الكافى از اين نظر ، بر بخارى برترى دارد و اين كه برخى از اهل سنّت گفته اند: بخارى ، حديث «الأعمال بالنيّات» را به جاى خطبه در آغاز كتابش آورده تا نشان دهد كه نيّت وى خدايى بوده ، ۲ قانع كننده نيست ؛ زيرا بر فرض كه چنين باشد ، اين تنها نيّت نويسنده را آشكار مى سازد ؛ ولى علّت نگارش و روش وى در كتاب و بسيارى از موضوعات ديگرِ مرتبط با كتاب را از كجا بايد فهميد؟
2. جاى «كتاب العلم» على القاعده بايد پيش از «كتاب الإيمان» باشد و نه پس از آن ؛ زيرا روشن است كه ايمان ، فرعِ علم است و نه عكس آن و اين كه گفته اند چون ايمان ، اشرف علوم است ، پس ايمان را مقدّم و «كتاب العلم» را پس از آن آورده ، سخنى است كه تكلّف آميز بودن آنْ روشن است. ۳
3. بخارى ، «كتاب بدء الخلق» را پس از «كتاب الجزية» آورده و هر چه در نگريستيم ، مناسبت اين دو كتاب بر ما روشن نشد. بلقينى ، ۴ نوشته است كه پس از «كتاب الجزية» ، بخشى از معاملات به پايان رسيده و از اين رو ، به «كتاب بدء الخلق» در آمده است ، ۵ ولى چند كتاب پس از آن ، بارِ ديگر بخشى از معاملات مانند كتاب النكاح و كتاب الطلاق آغازيدن مى گيرند و از اين رو ، اين توجيه ، پذيرفتنى نيست. از اين توجيه شگفت آورتر ، سخن ابن حجر است كه معتقد است كه «كتاب بدء الخلق» را پس از «كتاب الجهاد» آورده است ؛ چون كه جهاد ، به خطر انداختن نفس است . پس بدين سان خواسته است يادآور شود كه اين مخلوقات ، همه آفريده شده اند و همگى نابود شدنى اند. ۶ روشن است كه اين گونه توجيه ها به تفسير سخن بما لايرضى به صاحبه ، بيشتر مى مانَد .
4. بخارى ، «كتاب الأذان» را پس از «كتاب الصلاة» جاى داده است و اين ، دست كم با ترتيب عملىِ اين دو ، ناهماهنگ است. وى همچنين «كتاب مواقيت الصلاة» را پس از «كتاب الصلاة» آورده و اين نادرست است ؛ در حالى كه كلينى ، گرچه «مواقيت الصلاة» را يك باب به شمار آورده ، ولى آن را در آغاز «كتاب الصلاة» گنجانده است. ۷ نيز كلينى «باب بدء الأذان» را در باب هاى آغازين «كتاب الصلاة» و پيش از «ابواب قرائت» و... آورده ۸ و چينش وى درست است.
5. بخارى ، «ابواب الوتر» ۹ را از «كتاب التهجّد» ۱۰ جدا ساخته و نزديك به بيست صفحه ميان اين دو بخش ، فاصله انداخته است ، در حالى كه نماز وتر ، بخشى از نماز شب است و قاعدتا اين دو بخش بايد در يك كتاب يا دست كم در كنار هم جاى مى گرفت ؛ ولى كلينى ، بابى را در «كتاب الصلاة» با نام «باب صلاة النوافل» گشوده است ۱۱ و احاديث مربوط به نماز شب و شفع و وتر را در آن آورده كه اين ، پسنديده تر و منطقى تر است.
6. بخارى ، «كتاب السهو» را با فاصله بسيار از «كتاب الصلاة» و پس از «كتاب فضل الصلاة فى مسجد مكّة و المدينة» آورده است ، ۱۲ در حالى كه سهو در نماز ، از موضوعاتى است كه مستقيما با نماز ارتباط دارد و جا داشت كه بخشى از «كتاب الصلاة» باشد يا دست كم بدون فاصله پس از آن بيايد ؛ در حالى كه ميان اين دو كتاب ، بيش از صد صفحه با هم فاصله دارند . در مقابل ، كلينى ، باب هاى مربوط به سهو در نماز را در درون «كتاب الصلاة» گنجانده است ۱۳ كه اين ، درست است .
7. در «كتاب الحج» ، يك همانندى ميان اين دو كتاب ديده مى شود و آن اين كه هر دو ، بخشى از «كتاب الحجّ» را به موضوع صيد در حج و احكام آن اختصاص داده اند. ۱۴
8. بخارى ، «كتاب الجهاد» را پس از كتاب هاى مربوط به صلح، شركت، وصايا و شهادات آورده است ؛ ولى كلينى ، آن را پس از «كتاب الحجّ» و پيش از «كتاب المعيشة» آورده است و اين چينش ، بهتر است ؛ زيرا كتاب هايى مانند شركت، وصايا و... از ابواب پايانى معاملات به شمار مى آيند و تناسب «كتاب الجهاد» با معاملات ، بسيار كمتر از تناسب آن با «كتاب الحج» يا «كتاب المعيشة» است.
9. بخارى ، «كتاب النفقات» را پس از «كتاب الطلاق» آورده است ، در حالى كه كلينى ، ابواب مربوط به حقّ همسر بر شوهر را ـ كه نفقه ، بخشى از آن است ـ در «كتاب النكاح» آورده است ۱۵ و اين چينش ، درست است ؛ زيرا روشن است كه موضوع نفقه ، بيشتر با زندگى زناشويى ارتباط دارد تا طلاق .
10. از «كتاب بدء الخلق» و با آغاز شدن كتاب هاى غيرفقهى ، خواننده گمان مى برد كه موضوعات فقهى ، پايان يافته است ؛ ولى پس از چند كتاب ، بار ديگر برخى كتاب هاى فقهى از «كتاب النكاح» به بعد گشوده مى شود. در اين ميان ، ارتباط اين دسته از كتاب هاى غير فقهى ـ كه عبارت اند از : «كتاب بدء الخلق» ، «كتاب أحاديث الأنبياء» ، «كتاب المناقب»، «كتاب المغازى»، «كتاب التفسير» و «كتاب فضائل القرآن» ـ با كتاب هاى پيش و پس از آن ، يكسر گسسته است. چنين گسستگى وسيعى در چينش كتاب هاى الكافى ، هرگز به چشم نمى خورد .
11. بخارى در كتاب خود ، احاديث مربوط به پوشش و لباس، آراستگى ظاهرى، خوش بويى و عطر زدن، چگونگى راه رفتن با وقار ، و احاديث از اين دست را در يك كتاب ، گرد آورده و نام آن را «كتاب اللباس» ۱۶ نهاده است ؛ ولى كلينى همين گونه احاديث را در كتابى با نام «كتاب الزىّ و التجمّل و المروّة» آورده است. ترجمه فارسى اين نام چنين مى شود: «كتاب سيماى ظاهر و آراستگى و ويژگى هاى رفتارى پسنديده» . روشن است كه عنوانى كه كلينى براى اين كتاب برگزيده ، بسيار جامع تر است ؛ زيرا در اين كتاب ، احاديث فراوانى با موضوعاتى مانند: شانه زدن مو، كوتاه كردن سبيل، عطر زدن، چگونگى نشستن بر استر و... جاى دارند كه پيداست نام لباس ، اين موضوعات را در بر نمى گيرد.
12. بخارى در نگاشته خود ، كتابى گشوده است با نام «كتاب التمنّى» ۱۷ و در آن سخن از آرزو و چندى و چونىِ آن و آرزوهاى نكوهيده يا پسنديده به ميان آورده است . درباره اين كتاب بر وى مى توان خرده گرفت ؛ زيرا :
يك . موضوع آرزو به خودى خود ، موضوعى مهم به شمار نمى آيد تا يك كتاب ، آن هم در عرض موضوع هايى مهم مانند : الصلاة، الزكاة و... بدان اختصاص يابد.
دو . آيا موضوع آرزو ، قسيم موضوعى همچون فتنه، احكام، ادب و... است كه بتوان براى آن نيز يك كتاب جداگانه گشود؟
سه . حجم اين كتاب ، بيش از سه صفحه و احاديث آن بر روى هم بيست حديث است. آيا چنين موضوعى را بايد در عرض كتاب هايى مانند «كتاب الأذان» يا بيش از 160 باب يا «كتاب الجهاد» با بيش از 190 باب جاى داد؟
چهار . تناسب اين كتاب با كتاب پيشين (يعنى «كتاب الأحكام») كه ظاهرا در آن ، از حكومت و قضاوت و ويژگى هاى حاكم و قاضى و آداب قضاوت و... گفتگو مى شود ، چيست؟ بلقينى در اين باره نوشته است: «لما كانت الإمامة و الحكم قد يتمناها قومٌ أردف ذلك بكتاب التمنّى» ؛ ۱۸ ولى روشن است كه اين توجيهِ بر اساسى نيست.
13. جاى «كتاب أخبار الآحاد» نيز مناسب نمى نمايد. ۱۹ باب هاى اين كتاب ، هر يك با موضوعى ارتباط دارند كه پيش تر درباره آن در كتاب هاى پيشين ، سخن گفته است. مانند روايى پذيرش خبر واحد در اذان و فرايض و احكام . اين باب مى توانست در «كتاب الأذان» يا «كتاب الأحكام» يا «كتاب الفرائض» بيايد و يا «باب قول اللّه تعالى «لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِىِّ إِلَا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ»۲۰ فإذا أذن له واحدٌ جاز» . اين باب نيز با «كتاب الاستئذان» مناسب تر مى نمود.
به هر روى ، اگر هم بناى بخارى آن بود كه براى موضوع خبر واحد ، بخشى را اختصاص دهد ، بايد آن را در «كتاب العلم» و در كنار روايت هاى مربوط به چگونگى فراگيرى روايت و باز گفت آن و شرايط نقل حديث و فتوا جاى مى داد ، نه در عرض ديگر كتاب ها ؛ زيرا حجم اين كتاب به چهار صفحه نمى رسد و همه احاديث آن ، نزديك به 21 حديث است. همه اشكالاتى كه بر «كتاب التمنّى» ياد كرديم، بر اين كتاب هم وارد است و اين كه بلقينى نوشته است: «لما كان مدار حكم الحكّام فى الغالب على أخبار الآحاد قال ما جاء فى إجازة الخبر الواحد الصدوق» ، ۲۱ درست نيست ؛ زيرا بر فرض كه كلّيت ارتباط خبر واحد با حكومتدارى را بتوان پذيرفت ، امّا همه باب هاى اين كتاب با اين بحث مرتبط نيست تا بتوان آنها را در اين كتابْ جاى داد. ۲۲
14. بخارى «كتاب التوحيد» را آخرين كتاب قرار داده است و كلينى ، آن را دومين كتاب . بلقينى نوشته است: «و كان أصل العصمة أوّلاً و آخرا هو توحيد اللّه فختم بكتاب التوحيد» ؛ ۲۳ ولى اين دليل ، از قضا ، خلاف ديدگاه وى را ايجاب مى كند ؛ زيرا روش نويسندگانْ آن است كه مطالب مهم تر را در آغاز بياورند ، نه در پايان . آن گاه، اگر توحيد خداوند ، موضوعى اعتقادى است ـ كه هست ـ جاى آن ، پيش از اعمال و عبادات و معاملات است ، نه پس از آن ، زيرا اعتقاد ، پيش از عمل است ، نه پس از آن .
علاوه بر آنچه گذشت ، در ابواب بخارى نيز اشكالاتى نه چندان اندك ديده مى شود. يكى از بنيادى ترين اين اشكالات ، عدم تناسب عناوين و محتواى ابواب با عنوان كتاب است. ما در اين جا تنها براى نمونه ، به چند مورد اشاره مى كنيم:
15. در «كتاب الأذان» ، ابواب فراوانى وجود دارد كه بايد در «كتاب الصلاة» مى آمدند و هيچ ارتباطى با اذان ندارد ، مانند : «باب إثم من رفع رأسه قبل الإمام» ، ۲۴ «باب القراءة فى الظهر» ، ۲۵ «باب فضل السجود»، ۲۶ «باب التشهّد فى الآخرة» ۲۷ و بسيارى از ابواب ديگر اين كتاب. برپايه جستجوى ما تنها از باب يكم تا هجدهم اين كتاب ـ كه 166 باب دارد ـ با اذان و اقامه ارتباط مى يابند ؛ ولى پس از آن ، ديگر اساسا سخن از اذان نيست ؛ بلكه سخن از نماز جماعت و اهميت و آداب و واجبات آن، چگونگى قرائت در نمازها، آداب ركوع و سجود، تعقيبات پس از نماز و موضوعاتى از اين دست است.
16. در همين كتاب ، ابوابى وجود دارد كه جاى اصلى آن در ديگر كتاب هاست ، براى نمونه علاوه بر ابواب فراوان مربوط به نماز كه جاى مناسب آن «كتاب الصلاة» است، «باب صلاة الليل» ۲۸ بايد در «كتاب التهجّد» جاى مى گرفت.
17. در «كتاب بدءُ الخلق» بابى با اين نام وجود دارد: «باب إذا وقع الذباب فى شراب أحدكم فليغمسه فإنَّ فى إحدى جناحيه داءً و فى الأخرى شفاءً» ۲۹ و روشن است كه اين باب ، هيچ تناسبى با آغاز آفرينش ندارد.
18. در «كتاب أحاديث الأنبياء» بابى با اين نام هست: «بابٌ: «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَئِكَةُ يَامَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ» الآية إلى قوله «أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَم»۳۰ » . ۳۱ روشن نيست چرا درپطد
كتابى كه مربوط به انبياست ، سخن از حضرت مريم عليهاالسلاماست. ممكن است بگوييد به تناسب آن كه ايشان مادر حضرت عيسى عليه السلام هستند ، در اين كتاب ، از ايشان نيز سخن گفته شده است . آرى ، ممكن است ؛ ولى مشكل آن جاست كه در تنها حديث اين باب ، هيچ سخنى از حضرت عيسى عليه السلام نيست. بلقينى در اين باره اظهارنظرى شگفت دارد. وى نوشته است: «و ذكر مريم لأنّها عنده نبيّة» . ۳۲ گمان نمى كنم هيچ اهل سنّى چنين نسبتى را به بخارى بپذيرد و بر آن رود كه بخارى ، حضرت مريم عليهاالسلام را پيامبر مى دانسته است و به گمان بسيار ، بخارى خود نيز از چنين دفاعى خشنود نمى گردد و شگفت تر آن كه ابن حجر ، اين سخن را آورده و بر آن ، هيچ خرده اى نگرفته است.
19. در «كتاب مناقب الأنصار» ، ۳۳
ابواب فراوانى هست كه با مناقب انصار ، ارتباطى ندارد ، مانند «باب مبعث النبىّ»، «باب بنيان الكعبة»، «باب المعراج» و... . بر پايه جستجوى ما ، تنها نزديك به نوزده باب از 53 باب اين كتاب ، درباره مناقب انصار است.
كاستى هاى «صحيح البخارى»
در كوتاه سخن مى توان برخى از بنيادى ترين كاستى هاى تبويب و چينش كتاب بخارى را اين گونه بر شمرد:
1. كتاب ها بر پايه يك ملاك مشخّص و يكسان ، تقسيم بندى نشده اند ؛ از اين رو ، بسيارى از كتاب ها اساسا قسيم همديگر به شمار نمى آيند. براى نمونه ، «كتاب فضائل أصحاب النبىّ صلى الله عليه و آله » قسيم «كتاب المناقب» و اين هر دو ، قسيم «كتاب مناقب الأنصار» نيستند. بلكه اوّلى و سومى ، زيرمجموعه دومى به شمار مى آيند. اين اشكال ، در الكافى يا وجود ندارد و يا موارد آن ، بسيار كمياب است .
2. حجم كتاب ها از هيچ رو با يكديگر متناسب نيست و حتّى با مفهوم برجسته در عرف نويسندگانِ سده هاى نخست ـ كه معمولاً بخشى مهم و گسترده از يك نگاشته بوده و معادل «فصل» در روزگار ماست ـ نيز هماهنگ نيست. پيش از اين ، به برخى نمونه هاى آن اشاره كرديم. نيز مى توان از كتاب هايى مانند «كتاب فى الرهن فى الحضر» ، ۳۴ با اندكى بيش از يك صفحه، «كتاب فى اللقطة» ، ۳۵ با كمتر از سه صفحه، «كتاب الشُفعة» ، ۳۶ با كمتر از يك صفحه و... نام برد. آيا به راستى چنين بخش هاى كوچكى را مى توان كتاب ناميد؟
موضوعات اين كتاب هاى كوچك ، معمولاً نه تا آن اندازه مهم است كه ايجاب كند به آنها يك كتاب اختصاص يابد و نه گنجاندن آنها در زير موضوعات و كتاب هاى ديگر دشوار است. به نظر مى آيد كه روش الكافى در اين جا بسيار علمى تر است. كلينى موضوع رهن را در «كتاب المعيشة» ۳۷ آورده و در همين كتاب نيز از شفعة و لقطة ، سخن گفته است ۳۸ و روشن است كه همه موضوعات مربوط به كسب و كار و از جمله اين موضوعات ، زيرمجموعه موضوع كلّى تر معيشت ، يعنى روش زندگى و كسب روزى است.
3. عدم تناسب بسيارى از كتاب ها با كتاب پيشين و پسين ـ كه برخى از نمونه هاى آن گذشت ـ . براى يك نمونه ديگر ، بنگريد به «كتاب التعبير» كه پس از «كتاب الحِيَل» و پيش از «كتاب الفِتَن» جاى دارد . موضوع «كتاب الحيل» گفتگو از به كار بردن برخى حيله هاى شرعى و غيرشرعى در احكام فقهى و جز آن است. موضوع «كتاب التعبير» ، تعبير خواب و چند و چون آن است و موضوع «كتاب الفتن» ، فتنه هايى است كه در روزگاران مختلف به وقوع مى پيوندد و چگونگى برخورد با آنها. حال بايد پرسيد كه ارتباط «كتاب التعبير» با اين دو كتاب چگونه است؟
البته برخى ـ از جمله بلقينى كه برخى از سخنان وى را پيش از اين آورديم ـ تلاش فراوان كرده اند تا چينش كنونى كتاب ها و ابواب بخارى را به گونه اى توجيه كنند و تناسب هايى ميان كتاب ها و ابواب بخارى به دست دهند ؛ ولى كسى كه با روش علمى بخش بندى كتاب و شرايط آن آشنا باشد ، اين گونه سخنان را نمى پذيرد و شايد به ياد آن شعر شاعر عرب افتد كه: «ما هكذا تورَدُ يا سعدُ الإبلُ».
4. عدم وجود مقدّمه كه پيش از اين نيز در اين خصوص ، توضيح داده شد .
5. عدم تناسب بسيارى از ابواب با عنوان كتاب بجز نمونه هايى كه پيش از اين بدان ها اشاره كرديم ـ و اندكى از بسيار بود ـ يك نمونه ديگر را ياد مى كنيم و مى گذريم. در «كتاب الحيل» ، بابى با نام «باب فى الصلاة» هست كه تنها اين حديث در آن گزارش شده است: «لا يقبل اللّه صلاة أحدكم إذا أحدث حتّى يتوضّأ» . ۳۹ اكنون آيا جاى اين پرسش نيست كه ارتباط اين باب با «كتاب الحيل» در چيست؟
6. در كتاب بخارى ، بخش هايى با نام «أبواب...» وجود دارند كه قاعدتا بايد بخشى از كتاب پيشين باشند ؛ زيرا روش نويسندگان كهن ، آن بوده است كه نگاشته خود را به كتاب ها و هر كتاب را نيز به باب هايى تقسيم مى كردند . حال اگر دسته اى از ابواب وجود داشت كه موضوع آنها با موضوع كتاب ارتباط داشت ، ولى تعداد آنها فراوان و موضوع آنها نيز خود موضوع مهمّى به شمار مى آمد ، اين گونه باب ها را زير عنوان كلّى ابوابْ جاى مى دادند. براى نمونه ، كلينى در بخشى از «كتاب الصيام»، از آن جا كه ابواب مربوط به سفر در ماه رمضانْ فراوان بوده است ، بخشى را با نام «ابواب السفر» آورده ۴۰ و اين گونه ابواب را در اين بخش جاى مى دهد ؛ ولى باز «ابواب السفر» بخشى از «كتاب الصيام» است. همين روش را در «كتاب الحج» نيز مى توان ديد كه بخشى به نام «ابواب الصيد» در آن هست ؛ ۴۱ ولى در صحيح البخارى ، بخش هايى به نام ابواب هست كه موضوع آن با موضوع كتاب پيش از آنْ هماهنگ نيست و بايد در كتاب ديگرى جاى مى گرفت. براى نمونه ، «أبواب الاستسقاء»، «أبواب الكسوف»، «أبواب سجود القرآن و سنّتها»، «أبواب التقصير» را مى توان نام برد. كتاب پيش از اين ابواب «كتاب العيدَيْن» ۴۲ است و حال آن كه اين بخش ها بايد بخش هايى از كتاب صلاة مى بود ، نه كتاب عيدَيْن.
7. عدم تناسب حديث با عنوان باب . پيش از اين ، نمونه هايى از آن را آورديم. در اين جا تنها به چند نمونه ديگر اشاره مى كنيم:
يك . در «باب قول اللّه تعالى «وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَـبِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا...» » ۴۳ حديث زير آمده است: «لا تُطرونى كما أطرت النصارى ابن مريم فإنّما أنا عبده فقولوا عبداللّه و رسوله». ۴۴
دو . در «بابٌ «فَلَمَّا جَآءَ ءَالَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ * قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ» » ۴۵ قاعدتا خواننده انتظار دارد كه حديثى در تفسير اين آيه يا آنچه كه با داستان حضرت لوط عليه السلام پيوند دارد ، بخواند ؛ ولى در تنها حديث اين باب ، آمده است: قرأ النبىّ صلى الله عليه و آله : «فهل من مُدَّكِرٍ» [مثل قرائة العامّة] . ۴۶
سه . در «باب مناقب عبداللّه بن مسعود» آورده است: «قال عبداللّه بن عمرو: إنّ رسول اللّه لم يكن فاحشا و لا مُتَفَحِّشا» و قال: «إنّ من أحَبَّكم إلىَّ أحْسَنكم أخلاقا» . ۴۷
بارى اين احاديث با عنوان باب ، هيچ نزديكى اى ندارند و البته شرح اين گونه ابواب ، خود ، كتابى جداگانه مى خواهد و ما از مفصّل اين قصّه ، نكته اى گفتيم. تنها بيفزاييم كه اين اشكال در الكافى ، بسيار اندك و كم مصداق است و شايد به ده يا بيست مورد نرسد.
8. وجود باب هايى فراوان با يك حديث . چنان كه مى دانيم ، ريزنگرى افراط گونه در باب بندى يك كتاب تا بدان جا كه براى هر حديث ، يك بابْ اختصاص دهيم ، كار تحليل و ارزيابى مطالب و دسته بندى ابواب و سرانجام ، رسيدن به يك معناى كلّى از كتاب را دشوار مى سازد و كار ، آن گاه سخت تر مى گردد كه شمار اين گونه ابواب تك حديثى ، به صدها برسد و متأسّفانه در كتاب بخارى چنين است. تنها يك بررسى گذرا نشان مى دهد كه دست كم بيش از سى درصد از ابواب كتاب بخارى ، تنها يك حديث دارند. اين سخن را تنها با تكيه بر جستجوى خود ، ادّعا نمى كنيم. اگر شمار احاديث كتاب با مكرّرات را بر پايه شمارش ابن صلاح كه 7275 حديث است ، ۴۸ بر شمار ابواب كتاب كه قسطلانى ، آن را 3450 ۴۹ دانسته است، بخش كنيد ، بهره هر باب ، كمى بيش از دو حديث خواهد بود و اگر اين را نيز در نظر آوريم كه صدها باب با چند حديث در صحيح البخارى هست ، به ناچار بايد پذيرفت كه صدها باب نيز تنها با يك حديث گشوده شده اند .
اگر گفتيم يكى از آسيب هاى تبويب الكافى ، وجود ابوابى با يك حديث است ـ با آن كه شمار اين گونه ابواب ، نسبت به همه ابواب ، چندان قابل ذكر نيست ـ ولى در باره بخارى بايد گفت كه صدها باب با يك حديث وجود دارد كه دست كم سى درصد از كل ابواب كتاب را در بر مى گيرند .
در پايان اين بخش ، بايسته مى دانيم كه به يك نكته اشاره كنيم. برخى از نويسندگان ، وجود كتابى با نام «كتاب التفسير» در بخارى و عدم وجود چنين كتابى در الكافى را امرى دانسته اند كه مى تواند نشان از نوعى برترى كتاب بخارى بر الكافى باشد. ۵۰ آيا واقعا چنين است؟
وجود كتابى به نام «كتاب التفسير» و يادكرد روايت ها در تفسير آيات قرآن ، البته در نوع خود ، يك نكته قوّت و امتيازى براى يك نگاشته حديثى به شمار مى آيد ؛ ولى آيا مقايسه اين دو كتاب از لحاظ در برداشتن چنين كتابى ، درست است؟ از نظر ما پاسخ منفى است ؛ زيرا گرچه هر دو كتاب در بر دارنده احاديث اند و هر دو به موضوعاتى مانند : احكام شرعى، اخلاق، تاريخ ـ البته به شيوه ويژه خود ـ پرداخته اند ، ولى با اين همه ، فلسفه وجودى و علّت تأليف اين دو كتاب با يكديگر تفاوتى ظريف و دقيق دارد كه همين تفاوت ، در چگونگى گزينش احاديث، تبويب كتاب ها، برگزيدن موضوعاتى كه بايد در هر كتاب بدان پرداخت و... اثر بنيادين مى نهد.
نام كامل كتاب بخارى چنين است: «الجامع الصحيح المسند من حديث رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سننه و أيّامه». ۵۱ پس بخارى قرار بوده است در كتاب خود از ميان احاديث رسيده از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در هر موضوع ، خواه به عقايد مرتبط باشد يا اخلاق، فقه، تاريخ، آداب اجتماعى، جنگ هاى آن حضرت عليه السلام ، داستان هاى انبيا عليهم السلام ، تفسير قرآن يا دعاء يا مناقب يا... آنچه را صحيح و با سند پيوسته مى دانسته ، بياورد. واژه «الجامع» دقيقا به همين فراگيرى و تنوّع موضوعى اشاره دارد.
امّا هدف اساسى كلينى ، نگارش كتاب جامع حديثى به معناى دقيق واژه جامع نبوده است تا در آن ، به هر موضوعى كه درباره آن حديثى وجود دارد بپردازد و يك يا چند حديث درباره آن گزارش كند ؛ بلكه خواست اصلى كلينى ، نگارش كتابى بوده است كه جوينده علم دين را بسنده باشد و هدايت خواه ، بدان ، راه رشد را بيابد . مى دانيم كه معارف دين ، بر سه بنياد : عقايد، اخلاق و احكام استوار است. پس به ناچار ، در كتابى كه علم دين را مى آموزد بايد از اين سه موضوع اساسى سخن گفت. موضوع عقايد شيعه، توحيد خداوند و رسالت پيامبر و امامت امامان عليهم السلام است كه اين دو موضوع اخير ، زير عنوان «حجّت» جاى مى گيرند. اخلاق نيز در بخش مهمى از گستره خود درباره فضايل و رذايل ، سخن مى گويد و موضوع هاى احكام فقهى نيز روشن است .
همين سه محور بنيادين است كه چارچوب كلى الكافى را سامان مى دهند و گزينش موضوعات كتاب ها نيز بر پايه ميزان ارتباط آنها با اين سه محور و تأثيرى كه در شناخت اين محورها دارند ، صورت مى بندد .
از سوى ديگر ، موضوع تفسير قرآن ، مستقيما با اين سه محور ارتباط نمى يابد ، گرچه در فهم ابعاد و زواياى گوناگون آنها بسيار مفيد است. پس اين كه كلينى ، كتابى به نام «كتاب التفسير» در الكافى نگشوده است ، كاملاً طبيعى است ، همچنان كه به كتاب هايى با موضوع مغازى پيامبر، طبّ، مناقب و... نيز نپرداخته است ، حال آن كه چنين كتاب هايى در صحيح البخارى هست .
باز با اين همه ، روايت هايى كه به گونه اى با تفسير آيه يا آياتى از قرآن ارتباط دارند ، در الكافى فراوان اند و حجم آن در مقايسه با روايت هاى «كتاب التفسير» بخارى ، اگر بيشتر نباشد ، بارى از هيچ رو كمتر نيست. ۵۲

1.هدى السارى (مقدمة فتح البارى)، ص ۱۲.

2.صحيح البخارى بشرح الكرمانى، ج ۱، ص ۱۴.

3.هدى السارى، ص ۶۶۰.

4.ابوحفص عمر بن رسلان بُلقينى ، از فقيهان و محدّثان و قاضيان مصر در سده هشتم بود كه به سال ۸۰۵ ق، در قاهره درگذشت . وى بيانى درباره مناسبت هاى كتاب ها و ابواب صحيح البخارى دارد كه ابن حجر، گزيده آن را در هدى السارى آورده است. براى شرح حال وى ، ر . ك : دانش نامه جهان اسلام، ج۴، ص ۷۸ .

5.هدى السارى، ص ۶۶۲.

6.همان جا .

7.الكافى، ج ۳، ص ۲۷۶ (باب چهارم) .

8.همان، ص ۳۰۵ (باب هجدهم) .

9.صحيح البخارى، ص ۱۵۹.

10.همان، ص ۱۷۹.

11.الكافى، ج ۳، ص ۴۴۱.

12.«كتاب الصلاة» در چاپ مورد استفاده ما در صفحه ۸۸ پايان مى گيرد و «كتاب السهو» از صفحه ۱۹۵ آغاز مى شود.

13.الكافى، ج ۳، ص ۳۴۹ ـ ۳۶۴.

14.قس : صحيح البخارى، ص ۲۹۱ ، با الكافى، ج ۴، ص ۳۷۵.

15.الكافى، ج ۵، ص ۵۰۹.

16.صحيح البخارى، ص ۱۰۲۰.

17.همان، ص ۱۲۴۴.

18.هدى السارى، ص ۶۶۳.

19.صحيح البخارى، ص ۱۲۴۷ . پيش از آن «كتاب التمنّى» و پس از آن «كتاب الاعتصام بالكتاب و السنّة» آمده است.

20.سوره احزاب، آيه ۵۳.

21.هدى السارى، ص ۶۶۳.

22.حتّى اگر توجيه بلقينى را نيز بپذيريم ، تنها ارتباط «كتاب أخبار الآحاد» با «كتاب الأحكام» ـ كه دو كتاب ، پيش از آن است ـ ، درست مى گردد ؛ ولى ارتباط آن با «كتاب التمنّى» همچنان در پرده اى از ابهام و نامعلوم است.

23.هدى السارى، ص ۶۶۴.

24.صحيح البخارى، ص ۱۱۳.

25.همان، ص ۱۲۳.

26.همان، ص ۱۳۰.

27.همان، ص ۱۳۵.

28.همان، ص ۱۱۹.

29.همان، ص ۵۵۱ .

30.سوره آل عمران، آيه ۴۵ ـ ۴۷.

31.صحيح البخارى ، ص ۵۷۸.

32.هدى السارى، ص ۶۶۲.

33.ر . ك : صحيح البخارى، ص ۶۳۴ ـ ۶۶۶.

34.همان، ص ۴۰۵.

35.همان، ص ۳۹۰.

36.همان، ص ۳۵۹.

37.الكافى، ج ۵، ص ۲۳۴.

38.همان، ص ۲۸۰ و ۱۳۹.

39.صحيح البخارى، ص ۱۱۹۹.

40.الكافى، ج ۴، ص ۱۲۷.

41.همان، ص ۳۷۵.

42.موضوع «كتاب العيدين» ، واجبات و مستحبّات و آداب روز عيد فطر و عيد قربان است .

43.سوره مريم، آيه ۱۶.

44.صحيح البخارى، ص ۵۸۰.

45.سوره حجر، آيه ۶۱ و ۶۲.

46.صحيح البخارى، ص ۵۶۶ . نيز ر . ك : ص ۵۵۵.

47.همان، ص ۶۳۲.

48.إرشاد السارى ، ج ۱، ص ۴۰.

49.همان، ج ۱، ص ۴۱.

50.بررسى تطبيقى و تحليلى صحيح بخارى و كتاب كافى، ص ۱۶۶.

51.هدى السارى، ص ۱۰.

52.برپايه جستجوى ما در برنامه كامپيوترى «مكتبة أهل البيت عليهم السلام » عبارت: «قوله تعالى» در صحيح البخارى ـ چاپ استفاده شده در اين برنامه كه با چاپ ما تفاوت دارد ـ ، ۴۵ بار، واژه «الآية» ۲۶۵ بار و عبارت «قول اللّه » ۱۶۰ بار به كار رفته است. اين ، در حالى است كه براساس همين جستجو ، عبارت نخست در ۱۷۰ مورد، واژه «الآية» در ۴۴۸ مورد و عبارت «قول اللّه » در ۶۶۰ نمونه در كافى ـ چاپ استاد غفارى رحمه الله ـ ديده مى شود. اين آمارها گرچه تقريبى اند ، ولى تا اندازه زيادى مى توانند نشان دهند آياتى كه در الكافى ، نكته اى در تفسير آنها آمده ، بسيار بيشتر از صحيح البخارى است.

صفحه از 158