كاوشي در باره تبويب الكافي - صفحه 33

اشكالات باب بندى «كتاب التوحيد»

1. عنوان هايى كه وى براى «باب المعبود»، «باب الكون و المكان» و «باب النسبة» برگزيده است ، مى توانستند روشن تر و گوياتر باشند ، به گونه اى كه با مضمون احاديث باب نيز هماهنگ تر باشند. براى نمونه ، خواننده از عنوان «الكون و المكان» ـ اگر به احاديث زير اين عنوان ننگرد ـ در نمى يابد كه آيا نويسنده ، به دنبال اثبات مكان براى خداست يا نفى آن يا مطلبى ديگر جز اين دو! نيز از عنوان «المعبود» پيدا نيست كه در آن باب ، سخن از چه بعدى از ابعاد عبادت خداوند است! و از اين دو مبهم تر ، عنوان «النسبة» است. اين عنوان ـ به خودى خود ـ تنها براى كسى كه احاديث اين باب را پيش تر خوانده باشد ، معناى محصّلى دارد.
به دشوارى مى توان گفت كه هر كس اين عنوان را براى نخستين بار بشنود ، به شناختى اجمالى از مضمون احاديث آن راه مى بَرَد! به عنوان نمونه ، كلينى مى توانست براى باب الكون و المكان ، اين گونه نام گذارى كند : «باب نفى الكينونيّة و المكان» كه با مضمون احاديث نيز سازگارتر است.
2. در چندين حديث از كتاب التوحيد ، برخى راويان ـ كه شيعه نيز بوده اند ـ ، اعتقاد به جسم بودن خداوند را به هشام بن حكم، هشام بن سالم، مؤمن الطاق و ميثمى ـ كه هر چهار نفر از متكلّمان برجسته شيعى به شمار مى آمده اند ـ ، نسبت مى دهند. ۱ جا داشت كه كلينى، گفتارى هر چند كوتاه ، درباره روشن سازى معناى اين حديث ها و علّت هاى تاريخى اين نسبت ها و اين كه تا چه اندازه درست هستند ، فراز مى آورد ؛ ولى چنين نكرده است. ۲
اين در حالى است كه كلينى ، خود ، احاديث بسيارى از هشام بن حكم آورده كه توحيد خداوند را براى زنادقه ، اثبات مى كند و اين كه او هيچ همانندى ندارد. در همين كتاب التوحيد ، كلينى سخنى از هشام را آورده است كه اثبات مى كند خداوند را نمى توان ديد . ۳ كنار هم آوردن اين دو دسته از احاديث ، خواننده را درباره شخصيت آن بزرگان ، با پرسش هايى روبه رو مى سازد كه پاسخ آنها را در اين كتاب نمى يابد. خواننده اى كه اين سخن را در كنار چنان نسبت هايى مى نهد ، دست كم يكى از دو داورى زير ، به ناچار به ذهن وى مى رسد:
يك . آن احاديث ـ كه در آن سخن از چنان نسبت هايى به هشام است ـ برساخته است، كه بى هيچ درنگ مى توان گفت : نص گرايانى چون كلينى ، اين سخن را بر نمى تابند.
دو . هشام در انديشه هاى توحيدى خود ، چندگونه و متناقض سخن مى گفته است كه اين سخن نيز درباره شخصيتى چون هشام بن حكم كه بزرگان متكلّم از همه فرقه هاى اسلامى آن روز ، بر استادى و چيرگى وى در دانش كلام ، هم داستان بودند، ۴ از هيچ روى ، شنيدنى و پذيرفتنى نيست .
كلينى در چهار باب پايانى كتاب التوحيد ، به يك نوآورىِ بسيار شايان درنگ ، دست زده است. در اين جا نخست نگاهى به اين چهار باب مى افكنيم و سپس از نوآورى كلينى سخن مى گوييم.

1.ر . ك : الكافى، ج ۱، ص ۱۵۵، ۱۵۸، ۱۵۹، ۱۶۰ و... .

2.براى تحليل اين نسبت ها و اين گونه احاديث ر . ك : به مجله تراثنا، ش ۱۹، ص ۱۰۷ـ۷، مقاله «مقولة جسم لا كالأجسام».

3.الكافى ، ج ۱، ص ۱۵۳.

4.رجال الكشّى، ج ۲، ص ۵۳۵.

صفحه از 158