كاوشي در باره تبويب الكافي - صفحه 61

5 . مكارم اخلاق

نكته مهم ديگرى كه بايد در اين جا يادآور شد ، آن است كه كلينى پس از سخن از اسلام و ايمان ، بى درنگ به سراغ مكارم اخلاق و ويژگى هاى نيكوى انسانى (مانند : خرسندى به قضاى الهى، تقوا، دورى از گناهان، صبر، شكر و...) پرداخته است. ابواب مربوط به مكارم اخلاق ، بيش از دويست صفحه از الكافى را در بر مى گيرند .
پس از آنها نيز سخن از گناهان و رذايل اخلاقى است كه كلينى ، آنها را زيرمجموعه «كفر» قرار داده است. كلينى در اين بخش ، نخست «باب فى اُصول الكفر و أركانه» را گنجانده است كه بيانگر ريشه هاى اصلى رذايل روح انسان است و سپس ابواب مربوط به پليدى هاى اخلاقى (مانند : ريا، رياست طلبى، دين به دنيافروشى، خشم، رشك، خودخواهى، طمع، پرده درى، دروغ، بى احترامى به پدر و مادر و...) . ابواب رذايل ، بيش از هفتاد صفحه از الكافى را در بر مى گيرد .
جالب است بدانيد كه كلينى پس از اين ابواب ، بار ديگر ، ابوابى درباره كفر، بنيان ، ابعاد و شاخه هاى آن گشوده است. نكته اى كه مهم است و در تحليل كتاب الإيمان و الكفر ، بسيار به كار مى آيد ، آن است كه مفهوم كفر در ابواب و احاديث اين كتاب ـ جز در مواردى اندك ـ با مفهومى كه اكنون از آن به ذهن مى آيد ، بسيار متفاوت است .
مفهوم كفر در روزگار ما ، يك سر ، رنگ و بوى كلامى و درگيرى هاى شيعه و معتزله و اشاعره يافته است ؛ ۱ ولى در احاديث و ابواب مربوط به كفر ، سخن از آن است كه ترك كردن فرمان هاى خدا و ناسپاسى نعمت هاى او ، از بنيادهاى كفرند ۲ يا حرص و استكبار و حسد ، از اصول كفر به شمار آمده اند . ۳ در بيشتر اين ابواب ، آلودگى به رذايل اخلاقى را زيرمجموعه كفر دانسته اند .
اينها همگى نشان از آن دارند كه مفهوم كفر در احاديث ، با معناى كلامى امروزين آن ، كاملاً متفاوت است. در اين معنا كفر در برابر ايمان است و نه اسلام . بنا بر اين ، با اسلامْ قابل جمع است. ملاك كفر در احاديث ـ دست كم در يكى از معانى كفر ـ بى عملى و دورى از فضايل اخلاقى و آلودگى به پليدى هاى اخلاقى است و نشانه ايمان، آراستگى به خوى هاى والا و دورى از زشتى ها. كلينى ، ابواب مكارم اخلاقى را پس از ابواب ايمانْ جاى داده و ابواب رذايل اخلاقى را بلافاصله پس از ابواب كفر آورده است تا بر اين نكته ، پاى بفشارد كه جامعه ايمانى ـ و نه جامعه اى كه تنها اسم اسلام بر آن صادق است ـ تنها آن گاه مى تواند ادّعاى ايمان كند كه همه يا بيشتر اين صفات نيكو ، بويژه صفاتى كه جنبه اجتماعى دارند ، مانند: «ديدار با برادران دينى»، «گزاردن حق آنان»، «خوش خلقى»، «صله رحم» و... در آن جامعه جلوه گر شود و اين نيز البته طبيعى است.
اگر پذيرفتيم كه عمل در شكل دهى به شخصيت ايمانى ، ركنى اساسى به شمار مى آيد ، ناگزير بايد بپذيريم كه جامعه اى كه چنين ويژگى هايى را ندارد يا ـ از آن بدتر ـ رذايل و خوى هاى نكوهيده (همچون : بدزبانى، خودبزرگ بينى، سخن چينى، هواپرستى و...) در آن ريشه دوانده است، نمى توان جامعه ايمانى خواند ، هر چند تك تك افراد آن را مسلمان بناميم.
بنا بر اين ، روشن است كه كفر در محدوده احاديث ، معمولاً از معناى اصطلاحى آن ـ كه امروزه به ذهن مى آيد ـ جداست. امروزه كسى را كه يكى از ضروريات اسلام را منكر شود و نپذيرد ، كافر مى خوانند ؛ ۴ ولى در احاديثى نه چندان اندك ـ و البته نه هميشه ـ سخن از چنين كفرى نيست ؛ بلكه سخن از گونه اى از كفر است كه آن را هم معناى كم ايمانى گرفته اند ؛ يعنى بى بهره بودن از فضايل اخلاقى يا آلوده شدن به رذايل اخلاقى و نكوهيده ها . از نگاه كلينى ، هر كس را كه دعوىِ شيعگى كند و از محبّت خود به اهل بيت عليهم السلام سخن برانَد ، نمى توان مؤمن حقيقى خواند ؛ چه حقيقت ايمان ، مرتبه اى والاست و جز با عمل نمى توان بدان رسيد.
آنچه آورديم و در تبيين آن سخن به درازا كشيد ، نكته اى است بسيار مهم كه هم در فهم چرايى چينش اين گونه ابواب الكافى ، بسيار راه گشاست و هم تفاوت كليدى و چشمگير نگاه محدّثانه كلينى ـ كه از متن احاديث برخاسته بود ـ و تعريف متكلّمان را ـ كه امروز معناى غالب درباره كفر است ـ نشان مى دهد.

1.اشاعره ، كفر را اين گونه معنا كرده اند: «الكفر و هو خلاف الإيمان فهو عندنا عدم تصديق الرسول فى بعض ما عُلم مجيئه به ضرورةً» (المواقف، ج ۳، ص ۵۴۴؛ تفسير الرازى، ج ۲، ص ۳۷) . اماميه نيز در تعريف كفر ، نزديك به تعريف پيشين آورده اند: «هو إنكار صدق الرسول عليه السلام و إنكار شى ءٍ مما عُلم مجيئه به بالضرورة» (قواعد المرام، ص ۱۷۱؛ الإيمان و الكفر، ص ۵۰) . فقيهان اماميّة نيز همين تعريف را در فقه به كار مى بردند و كافر را اين گونه مى شناسانند: «هو كل من جحد ما يُعلم ثبوته من الدين ضرورةً» (تحرير الأحكام، ج ۱، ص ۱۵۸ . نيز ر . ك : شرح اللمعة، ج ۱، ص ۲۸۶ ؛ جواهر الكلام، ج ۶، ص ۴۶) .

2.ر . ك : الكافى، ج ۲ ، ص ۳۸۷ ـ ۳۸۸ .

3.همان، ص ۲۹۳.

4.ر . ك : شرح اللمعة ، ج ۹، ص ۳۳۴؛ كتاب الطهارة ، شيخ انصارى، ج ۲، ص ۳۵۹ .

صفحه از 158