به خدا سوگند! هرگز پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين سخني نگفته است؛ زيرا اين سخن مخالف اين آيه قرآن است: وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى؛ هيچ بار برداري بار [گناه] ديگري را بر نميدارد۱۲
2. مسروق بن اجدع ميگويد به عايشه گفتم: آيا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خدايش را ديده است؟ عايشه گفت:
لقد قفّ شَعري ممّا قلت، مَن حدّثک أن محمداً رأي ربّه فقد کذب. ثم قرأت :لَاتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛۳از آنچه گفتي موي بر تنم راست شد. کسي که گفته پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خدايش را ديده است قطعا دروغ گفته است. سپس اين آيه را خواند : «چشمها او را در نمييابند و اوست که ديدگان را در مييابد و او لطيف و آگاه است.۴
3. در روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمده است که: جبرييل براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيام آورد که خدا به شما سلام ميرساند و ميخواهد از ابوبکر سوال کني که آيا او از خدا راضي است؛ در حالي که خدا از او راضي است؟ امام جواد عليه السلام اين روايت نبوي را در مدح ابوبکر انکار کرد و آن را خلاف قرآن ميدانست:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ؛ ۵وما انسان را آفريده ايم و ميدانيم که نفس او چه وسوسهاي به او ميکند و ما از شاهرگ [او] به او نزديکتريم.
زيرا عقلاً محال است که بر خداوند خشنودي و ناخشنودي ابوبکر نسبت به خود پوشيده باشد تا نيازمند به سؤال از او باشد! ۶
4. روايتي از امام باقر عليه السلام وارد شده كه آن حضرت در مورد جواني که به همراه زني سبب قتل غيرعمد فردي شدهاند، مي فرمايد:
اِنّ خَطأ المرأةِ والغلامِ عمدٌ؛ ۷
خطاي غلام (نوجوان) و زن به هنگام قتل، عمد شمرده مي شود.
5. شيخ طوسي و بسياري از محدثان اين حديث را مخالف آيه وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا۸ دانستهاند. ۹ که بيان ميکند اگر كسي به خطا ديگري را به قتل برساند، در برابر آن، آزاد كردن بنده يا دادن ديه به خانواده او کفايت ميکند. بنا بر
1.سوره انعام، آيه۱۶۴.
2.صحيح البخاري، ج ۲، ص ۸۱ .
3.سوره انعام، آيه۱۰۳.
4.همان، ص ۱۷۵.
5.سوره ق، آيه۱۶.
6.الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۴۶.
7.من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۱۱۳.
8.سوره نساء، آيه۹۲.
9.الاستبصار، ج۴، ص۲۸۶.